تورا دل دادم ای دلبر، شبت خوش باد من رفتم
تو دانی با دل غمخور، شبت خوش باد من رفتم
اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر، شبت خوش باد من رفتم
ببردی نور روز و شب بدان زلف و رخ زیبا
زهی جادو، زهی دلبر، شبت خوش باد من رفتم
میان آتش و آبم، از این معنی مرا بینی
لبات خشک و چشم تر، شبت خوش باد من رفتم
بدان راضی شدم جانا، که از حالم خبر پرسی
از این آخر بود کمتر؟ شبت خوش باد من رفتم
#مجیدالدین_سنایی
اگر که شاملو از بهترین ها، بعد نیما شد
دلیلش چیست؟؟
مبهوت زنی مانند آیدا شد…
همیشه مرد باید عاشق زن باشد و برعکس
بدون عشق ممکن نیست
زیبا دید، زیبا شد
یکی یوسف شد و ترفند او بی اعتنایی بود
یکی چاقو به دست دیگران داد و زلیخا شد
هنوز آوای واویلا به گوش آید از آن صحرا
که در آن قیس عاشق پیشه
خاطرخواه لیلا شد
گریزان بودم از عشق تو اعصابت بهم می ریخت
شبی در چشمهایم اشک می لرزید؛
حالا شد!!!
به قول شاملو :
من جستنت را پا نفرسودم
برایت شعر خواندم ؛
این شروع قصه ی ما شد…
من و تو ، لیلی و مجنون؛
پس از آن خسرو و شیرین
ببین فهرست عشاق جهان پایین و بالا شد
پزشکان تا مرا دیدند فهمیدند مرگم چیست
جواز دفن من !
جای صدور نسخه امضا شد
به من گفتند ختم روزگاری تو ،
پس از مرگم
به جای ختم تا چل شب بساط جشن برپا شد
آرش_شفاعی
از پدرم شنیده ام، از پدرش شنیده که
طرز نگاه کردَنت باعثِ لَرز و تَب شده
دختر خان! چه کرده ای با همه اهل دهکده
اینکه حدیثِ چَشمِ تو “سِلسِلةُ الذَّهَب” شده؟!!!
#علی_عطری
جای تو را زن دیگری پر کرده
زنی که من هم جای شوهرش را پر کردم
گله ای نیست من عادت دارم
تو هم زیاد به دلت بد راه نده
مرد تو هم روزی زنی غیر از تو را دوست می داشت
مثل تو که قبل از او دلبسته در باز کردن من بودی
حال این شهر زیاد خوب نیست
شهری که هیچ کدام از آدم ها
عشق اول هم نیستند
آن چنانی که تو
آن چنانی که من
آن چنانی که همه ی آدمها
#رسول_ادهمی
لعنت به عرف و هنجار
که نمی گذارد
بگویم دوستت دارم
اگر حرف های کنایی و استعاری
نهفته در شعر هم نبود
شک نکن تا به حال
از هجوم احساسات
خفه شده بودم
#مریم_حیدری
دستهات!
دستهات را از من نگیر.
وقتی شیفته در رویاهام
دنبال تو میگردم
چیزی ته دلم زیر و زبر میشود
سرم را توی بغلم میگیرم
حیف که نیستی
حیف که برای من
شمع هم نمیتوانی روشن کنی!
عباس معروفی
بانوی جفا پیشه و معشوق روانی
اصلا تو غلط میکنی دامن بتکانی!
از شرق به غرب تا به شمال و خود تهران
گفتند که تو عامل بحران جهانی
جغرافی بین المللی ریخته در تو
اهل سفرم، نیامدم چشم چرانی
ماچین دو ابروی تو تا چین لبانت
شاید که جهانگرد شدم بنده زمانی!
یک روز سفرنامه ی عشقت بنویسم
آن روز مهم نیست بخوانی چه نخوانی
آدم، و هوایی شدنش درس بزرگی است
او آدم و من شاعری در اوج جوانی…
آنقدر که در وصف تو من شعر سرودم
گفتی به خودت دختر شاه پریانی?!!
شعر خودم است هر چه بخواهم بنویسم
اصلا به تو چه? حضرت معشوق روانی
علیرضا_فراهانی
دلم بوسه ای دم نکشیده می خواهد
میانِ بخارِ نفس هامان در جستجویِ زمان هایِ از دست رفته
کاش در ابتدایِ زمستان
ابرهایِ خیابانِ خانه اتان به تو بگویند
چقدر ها
منتظرت ماندم
سجاد_افشاریان