جسیکا شلوی از همه جا بی خبر در سالن ورزشی دبیرستان محل کارش در Bessemer آلاباما در حال تماشای مسابقه بسکتبال بود که دید روی پیراهن چند نفر نوشته: «آیا با من ازدواج می کنی؟» و بعد هم آقای سیلاس را مشاهده کرد که گل رزی به دست دارد و به سوی او می آید در حالی که فرزندانش با بنری با او در حرکتند و روی بنر نوشته شده:« آیا با بابای ما ازدواج می کنی و عضو خانواده ما می شوی؟»… بقیه داستان هم که معلومه… ازدواج به خوبی و خوشی صورت می گیرد…. داماد ذوق زده، البته، می گوید اگر کمک دوستان و فرزندانم نبود این ازدواج سر نمی گرفت.
قبلا اگر به بچه ای می گفتید که پدرت می خواهد ازدواج کند، رگ غیرتش می زد بیرون، بر افروخته میشد. و عکس العمل تند نشان می داد اما حالا بچه ها به یاری پدرشان می آیند تا بتواند همسر مجدد آینده اش را راضی کند.
منبع:روزگارنو