پارس ناز پورتال

چند شعر زیبا در وصف عرفه

مجموعه : مذهبی
چند شعر زیبا در وصف عرفه

چند شعر زیبا در وصف عرفه

بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی

با من همیشه ماندی و نشناختم تو را

 

بر خوان رحمت و کرم و استجابتت

عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را

 

شب های جمعه تو نمک اشک و روضه را

بر جان من چشاندی و نشناختم تو را

 

با رأفت و بزرگی و آقائیت مرا

تا کربلا رساندی و نشناختم تو را

یوسف رحیمی

 

**************

 

چه خوب شد عرفه دلبرم صدایــم کرد

خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد

به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب

 

به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد

چه فرصتی که به همراه کاروان حسین

مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد

 

زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد

به طواف حج حقیقی دل آشنایـم کرد

چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب

 

به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد

منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری

به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد

 

به افتخار علی ره به بام هــــــم داد

که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد

ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت

 

صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد

همه به حال دعای حسین می گـریند

نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد

 

به دیده اشک مناجات کئکان زیباست

زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد

علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا

 

به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد

به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند

حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد

 

همان حسین که با جلوه کرامت خــود

کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد

 

**************

 

عرفه آمد و من باز مصفـــــا نشدم   

حاجی معتکف یوسف زهــــــرا نشدم

 

همه گشتند سفید و دل من هست سیاه

باز هم شکر که پیش همه رسوا نشدم

 

هر طبیب درد مرا دید، بکرد زود ردم

کار از کار گذشت،لیک مـــداوا نشدم

 

من به دنبال توأم ، یا که به دنبال خودم

هر کجا درپی خود گشتم و پـیدا نشدم

 

هر چه نالیدم اثر بر دل دلدار نکرد

باب میل دل پر غصۀ مــــولا نشدم

 

عرفــات دل من بوی محرم دارد

چه کنم زائر آن تربت سقــــا نشدم

 

من چه دانم چه به روزدل ارباب گذشت

من که بی لشکرو بی یاور و تنها نشدم

 

من شنیدم که روی سینۀ او بنشستند

من لگد کوب سم مرکب اعـــدا نشدم

 

من شنیدم غم او،وای به آنکه دیده

لحظه ای مثل دل زینب کبری نشدم

 

من کجا مثل حسین داغ برادر دیدم

مثل او بر سر نعش قمــــرم تا نشدم

 

من از آن روز که از چشم شما افتادم

دست و پاها زدم ، افسوس دگر پانشدم