در اوستا آشیانه سیمرغ در بالای درختی است که در میان اقیانوس فراخکرت بر پاست و این درخت در اوستا ویسپدببش خوانده شده است ، بر اساس روایتی دیگر آشیان سیمرغ بر فراز درخت هرویسپ تخمه که صد گزند خوانندش میباشد.
هر وقت که سیمرغ از روی آن بر میخیزد هزار شاخه از آن میروید و هر وقت که بر روی آن فرو می آید هزار شاخه از آن شکسته ، تخم های آن پاشیده و پراکنده میگردد.
مرغ دیگری به نام چمروش تخم هایی که از هرویسپ تخمه فرو ریخته گرد آوری نموده به جایی میبرد که از آنجا تیشتر خدای باران آب میگیرد ، انواع و اقسام تخم ها به واسطه وی با باران فرو میریزد و گیاهان گوناگون میروید.
سیمرغ در شاهنامه و اوستا و روایات پهلوی موجودی خارق العاده و شگفت است ، پرهای گسترده اش به ابر فراخی میماند که از آب کوهساران لبریز است و در پرواز خود پهنای کوه را فرو میگیر ، از هر طرف چهار بال دارد با رنگهای نیکو و منقارش چون منقار عقاب ضخیم و صورتش چون صورت آدمیان است.
سیمرغ در اساطیر ملی و مذهبی قبل از اسلام جایگاهی والا دارد و از دیر باز چنین مرغی مورد توجه و نظر اسطوره آفرینان بوده است و اما سهروردی سیمرغ را نمادی از آفتاب دانسته است که بیشتر رنگ عرفان دارد و میتوان آن را مظهری از انسان کامل و عارف دانست.