پارس ناز پورتال

از چشمهای مستش دلهای ما کباب

از چشمهای مستش دلهای ما کباب

دارم بتی به چهره صد ماه و آفتاب

نازکتر از گل تر و خوشبوتر از گلاب

رعناتر از شمایل نسرین میان باغ

نازنده تر ز سروسهی بر کنار آب

در تاب حیرت از رخ او در چمن سمن

در خوی خجلت از تب او در قدح شراب

شکلی و صد ملاحت و روئی وصد جمال

چشمی وصد کرشمه و لعلی وصد عتاب

خورشید در نقاب خجالت نهان شود

از روی جانفزاش اگر بر فتد نقاب

در حلقه های زلفش جانهای ما اسیر

فریاد از آن دو سنبل مشکین تابدار

از چشمهای مستش دلهای ما کباب

زنهار از آن دو نرگس جادوی نیمخواب

هرگه که زانوئی زند و باده ای دهد

من جان به باد بر دهم آن لحظه چون حباب

روزیکه با منست من آنروز چون عبید

از عیش بهره مندم و از عمر کامیاب