پارس ناز پورتال

چقدر شاد هستید؟

چقدر شاد هستید؟
 
تاکنون از خود پرسیده‌اید که آیا می‌توان شادی را اندازه گرفت؟اندازه‌گیری احساسات و عواطف انسانی، یکی  از آرزوهای دانشمندان علوم روانشناختی است. به نظر می‌رسد که حداقل در مورد اندازه‌گیری شادی، آنها به موفقیت‎هایی دست یافته‌اند.
 
در پاسخ باید گفت که دانشمندان می‌توانند تا حدی این کار را انجام دهند و شادی را اندازه‌گیری کند، اما این کار اصلا دقیق نیست. سابقه چنین موضوعی نیز به سال 1881 / 1260 باز می‌گردد.
 
در آن زمان فرانسیس اجورث که یک اقتصاددان انگلیسی بود، ساخت یک «لذت‌سنج» را مطرح کرد: وسیله‌ای که می‌توانست با ثبت پیوسته میزان سرخوشی تجربه شده توسط یک فرد، منفعت اقتصادی را اندازه بگیرد.
 
به گزارش پاپ‌ساینس، چیزی که اجورث ایده آن را مطرح کرد، تنها در حد یک خیال‌پردازی باقی ماند اما در سال 2001 / 1370، برایان کنوتسن از دانشگاه استنفورد آزمایشی را ترتیب داد که در آن، با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی تابعی یا به اختصار اف.ام‌.آر.ای، به این رویا جامه عمل پوشاند.
 
کنوتسن و همکارانش در سازمان ملی سلامت آمریکا، از شرکت‌کنندگان در یک آزمایش خواستند که در حالی‌که به یک اسکنر مغزی وصل بودند، به اشکال رنگی که روی یک صفحه ظاهر می‌شدند نگاه کنند. وی به شرکت‌کنندگان گفت در صورتی‌که هنگام ظاهر شدن اشکال خاصی یک دکمه را فشار دهند، مبلغی را به عنوان پاداش دریافت می‌کنند.
 
در صورت ظاهر شدن اشکالی غیر از اشکال مشخص شده، هیچ پولی به شرکت‌کنندگان تعلق نمی‌گرفت. پس از انجام آزمایش تمام شرکت‌کنندگان بر اساس احساسی که هنگام تماشای اشکال و رنگ‌ها داشتند، به چهار دسته تقسیم شدند.
 
شرکت‌کنندگان اظهار کردند هنگام مشاهده اشکالی که همراه با دریافت جایزه بود، احساس خوشحالی می‌کردند و الگوهای مغزی آنها نیز این مطلب را تایید می‌کرد. تصاویر تهیه شده توسط اف.ام.آر.ای، افزایش جریان خون را به ناحیه خاصی از مغز که مربوط به پاداش است، نشان می‌داد.
 
در آزمایش دیگری به شرکت‌کنندگان گفته شد که به آنها یک لیوان نوشیدنی آب میوه گران‌قیمت داده شده است،و اف.ام.‌آر‌.ای افزایش فعالیت عصبی مثبت را نشان داد. سپس در حالی‌که به شرکت‌کنندگان مجددا از همان نوشیدنی قبلی داده شد، به آنها گفته شد که این یک مارک ارزان و معمولی است.این گفته باعث شد تا اعصاب و ذائقه آنها فریب بخورد و شرکت‌کنندگان در مقایسه با قبل، احساس رضایت کمتری از خوردن همان نوشیدنی داشته باشند. بنابراین در برخی از مواقع، اف.ام.آر.ای می‌تواند به صورت یک لذت‌سنج عمل کند و به نوعی میزان شادی را نشان دهد. اگرچه در اینگونه موارد، تنها مجموعه بسیار محدودی از پارامترها را می‌توان در نظر گرفت و نتایج خیلی هم دقیق نیستند.
 
اما آیا زمانی می‌رسد که واقعا بتوان میزان شادی افراد مختلف را به صورت علمی با هم مقایسه کرد؟ آیا می‌توان تعریفی علمی از شادی ارائه کرد؟
 
در تحلیل رفتار ساختار شخصیت را به ۳ بخش تقسیم می‌کنند(کودک، بالغ، والد ). این نظریه تکامل یافته نظریه فروید است. کودک به مفهوم خردسالی نیست. آن قسمت از ساختار شخصیت ماست که دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است.(البته شادی و خشم ذاتی نه اکتسابی) و در حقیقت بخش کودک در شخصیت ماست که شادی آفرین است و اصولا این امر بستگی به سن ندارد. دقیقا! یک مرد یا زن مسن ۷۰ یا ۸۰ ساله هم با فعال بودن بخش کودک وجودش می‌تواند شاد بوده و احساس شادمانی کند. وقتی کسی کودک درونش فعال نیست، این فرد به صورت دلمرده و غمگین است. ما خیلی از آدمها را می‌بینیم که به دنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و کودک درون خود را طرد کرده‌اند. یعنی این آدمها نیز کودک درون دارند اما با پیروی از تعصبات خشک، این بخش از شخصیت آنها غیر فعال شده و کودک درون آنها افسرده است.
 
ما تفکر را از بخش کودک خارج می‌کنیم و به بالغ ربط می‌دهیم. زمانی هم که ما کار درمانی انجام می‌دهیم کاری می‌کنیم که بالغ مجری رفتار کودک درون باشد نه مسلط بر آن.
 
مسئله‌ای نیز درمورد تفکر مثبت و منفی وجود دارد. ما اگر تفکر مثبت داشته باشیم، مطمئناً این تفکر می‌تواند در شادی و شادمانی ما تأثیر گذار باشد و متقابلاً تفکر منفی نیز شادی را دور می‌کند. من این نظریه را رد می‌کنم که ما باید بسته به خوشبین یا بدبین بودنمان، همیشه نیمه پر یا خالی لیوان را ببینیم، بلکه ما باید واقع بین باشیم. در این صورت، می‌توانیم عملکردی متعادل و درست داشته باشیم. ما اگر فقط مثبت گرای صرف بوده و جنبه‌های منفی خود را نبینیم، آن هنگام شادمانی ما نیز شادی واقعی نبوده، بلکه نوعی شادی اکتسابی است. شاید این موضوع را شنیده باشید که گاهی اوقات توصیه می‌کنند، جلوی آینه بایستید و به زیبایی‌ها و سلامتی خود توجه کنید. من این موضوع را نیز رد می‌کنم؛ چرا که ما در این حالت فقط مشغول تجزیه و تحلیل ظاهر خود هستیم. آدمی که ظاهر بسیار خوبی دارد، ممکن است درون آشفته و ناآرامی داشته باشد. پس این شعار نمی‌تواند موثر باشد، چون درون انسان‌ها ممکن است هر یک از حالات شادی یا غم را داشته باشد.
 
ضمن اینکه اندوه و شادی دقیقاً دو روی سکه هستند و هر دو آنها لازمه زندگی‌اند. فرضاً اگر ما عزیزی ر ا از دست می‌دهیم نمی‌توانیم غمگین بودن خود را ابراز نکرده و بگوییم این اتفاقی است که افتاده است! باید فراموشش کنیم! اصلاً این ایده درست نیست. شادی و اندوه باید هر کدام جای خود را داشته باشند. وقتی ما واقع بین باشیم، تصورات و خواسته هایمان به تعادل می‌رسد. در اینجا باید مطلب مهمی را خاطرنشان کنم. بعضی می‌گویند شادی انسان در گرو خوشبختی او است. حال باید گفت: خوشبختی چیست؟ هرکس تعریف خاص خودش را بازگو می‌کند. به طور مثال در کارگاههایی که برای شناخت بیشتر از شخصیت فرد تشکیل می‌دهیم از او می‌خواهیم تا آرزوهایش را بنویسد. خیلی از این آرزوهایی که ذکر می‌کند، بسیار دور و دست نیافتنی هستند. ساده‌ترین تعریف خوشبختی این است که خواسته‌های ما، تعادل و میزانی با امکاناتمان داشته باشد. یعنی اگر من خواسته‌ای دست نیافتنی داشته باشم، آدم خوشبختی نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نیستم. پس اگر خواسته هایم با امکاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقیقت ما اگر واقع بین باشیم، به سراغ رویاهای بزرگ و خواسته‌های ایده آل و دست نیافتنی، نمی‌رویم.
 
انسان دو نوع نیاز دارد، ۱ – نیاز جسمانی (بیولوژیکی)
 
۲ – نیاز به توجه و نوازش (شادی).
 
اگر ما از انسان نیاز به توجه و نوازش را بگیریم و به آن توجه نکنیم، خود به خود شادی را از او گرفته ایم و سبب ایجاد انزوا در او خواهیم شد. ارتباطات انسانی (من خوب هستم، تو خوب هستی)، یک ارتباط متقابل است که نوازش بی‌قید و شرط به یکدیگر می‌دهیم. یعنی من به کسی توجه کنم چون …..، این توجه، توجهی شرطی است. ارتباطات نباید شرطی باشد. ارتباطات بین انسان‌ها باعث می‌شود ذخیره نوازشی افراد افزایش پیدا کند و حتی می‌تواند از این ذخیره نوازش و شادی، در موقعیت‌های مختلف و حتی در هنگام تنهایی، استفاده کرد و احساس خوبی داشت.
 
به صورتی دیگر نیز می‌توان این قضیه را بررسی کرد. افرادی که رابطه اجتماعی با دیگران برقرار نمی‌کنند، انسان‌هایی افسرده و منزوی هستند اما چرا آنها اینگونه اند؟ به این خاطر که در محیط اطراف خود شادی ندیده‌اند. وقتی انسان شادی را درک نمی‌کند، خود به خود به سوی افسردگی کشیده می‌شود.تاکنون از خود پرسیده‌اید که آیا می‌توان شادی را اندازه گرفت؟اندازه‌گیری احساسات و عواطف انسانی، یکی  از آرزوهای دانشمندان علوم روانشناختی است. به نظر می‌رسد که حداقل در مورد اندازه‌گیری شادی، آنها به موفقیت‎هایی دست یافته‌اند.
 
در پاسخ باید گفت که دانشمندان می‌توانند تا حدی این کار را انجام دهند و شادی را اندازه‌گیری کند، اما این کار اصلا دقیق نیست. سابقه چنین موضوعی نیز به سال 1881 / 1260 باز می‌گردد.
 
در آن زمان فرانسیس اجورث که یک اقتصاددان انگلیسی بود، ساخت یک «لذت‌سنج» را مطرح کرد: وسیله‌ای که می‌توانست با ثبت پیوسته میزان سرخوشی تجربه شده توسط یک فرد، منفعت اقتصادی را اندازه بگیرد.
 
به گزارش پاپ‌ساینس، چیزی که اجورث ایده آن را مطرح کرد، تنها در حد یک خیال‌پردازی باقی ماند اما در سال 2001 / 1370، برایان کنوتسن از دانشگاه استنفورد آزمایشی را ترتیب داد که در آن، با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی تابعی یا به اختصار اف.ام‌.آر.ای، به این رویا جامه عمل پوشاند.
 
کنوتسن و همکارانش در سازمان ملی سلامت آمریکا، از شرکت‌کنندگان در یک آزمایش خواستند که در حالی‌که به یک اسکنر مغزی وصل بودند، به اشکال رنگی که روی یک صفحه ظاهر می‌شدند نگاه کنند. وی به شرکت‌کنندگان گفت در صورتی‌که هنگام ظاهر شدن اشکال خاصی یک دکمه را فشار دهند، مبلغی را به عنوان پاداش دریافت می‌کنند.
 
در صورت ظاهر شدن اشکالی غیر از اشکال مشخص شده، هیچ پولی به شرکت‌کنندگان تعلق نمی‌گرفت. پس از انجام آزمایش تمام شرکت‌کنندگان بر اساس احساسی که هنگام تماشای اشکال و رنگ‌ها داشتند، به چهار دسته تقسیم شدند.
 
شرکت‌کنندگان اظهار کردند هنگام مشاهده اشکالی که همراه با دریافت جایزه بود، احساس خوشحالی می‌کردند و الگوهای مغزی آنها نیز این مطلب را تایید می‌کرد. تصاویر تهیه شده توسط اف.ام.آر.ای، افزایش جریان خون را به ناحیه خاصی از مغز که مربوط به پاداش است، نشان می‌داد.
 
در آزمایش دیگری به شرکت‌کنندگان گفته شد که به آنها یک لیوان نوشیدنی آب میوه گران‌قیمت داده شده است،و اف.ام.‌آر‌.ای افزایش فعالیت عصبی مثبت را نشان داد. سپس در حالی‌که به شرکت‌کنندگان مجددا از همان نوشیدنی قبلی داده شد، به آنها گفته شد که این یک مارک ارزان و معمولی است.این گفته باعث شد تا اعصاب و ذائقه آنها فریب بخورد و شرکت‌کنندگان در مقایسه با قبل، احساس رضایت کمتری از خوردن همان نوشیدنی داشته باشند. بنابراین در برخی از مواقع، اف.ام.آر.ای می‌تواند به صورت یک لذت‌سنج عمل کند و به نوعی میزان شادی را نشان دهد. اگرچه در اینگونه موارد، تنها مجموعه بسیار محدودی از پارامترها را می‌توان در نظر گرفت و نتایج خیلی هم دقیق نیستند.
 
اما آیا زمانی می‌رسد که واقعا بتوان میزان شادی افراد مختلف را به صورت علمی با هم مقایسه کرد؟ آیا می‌توان تعریفی علمی از شادی ارائه کرد؟
 
در تحلیل رفتار ساختار شخصیت را به ۳ بخش تقسیم می‌کنند(کودک، بالغ، والد ). این نظریه تکامل یافته نظریه فروید است. کودک به مفهوم خردسالی نیست. آن قسمت از ساختار شخصیت ماست که دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است.(البته شادی و خشم ذاتی نه اکتسابی) و در حقیقت بخش کودک در شخصیت ماست که شادی آفرین است و اصولا این امر بستگی به سن ندارد. دقیقا! یک مرد یا زن مسن ۷۰ یا ۸۰ ساله هم با فعال بودن بخش کودک وجودش می‌تواند شاد بوده و احساس شادمانی کند. وقتی کسی کودک درونش فعال نیست، این فرد به صورت دلمرده و غمگین است. ما خیلی از آدمها را می‌بینیم که به دنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و کودک درون خود را طرد کرده‌اند. یعنی این آدمها نیز کودک درون دارند اما با پیروی از تعصبات خشک، این بخش از شخصیت آنها غیر فعال شده و کودک درون آنها افسرده است.
 
ما تفکر را از بخش کودک خارج می‌کنیم و به بالغ ربط می‌دهیم. زمانی هم که ما کار درمانی انجام می‌دهیم کاری می‌کنیم که بالغ مجری رفتار کودک درون باشد نه مسلط بر آن.
 
مسئله‌ای نیز درمورد تفکر مثبت و منفی وجود دارد. ما اگر تفکر مثبت داشته باشیم، مطمئناً این تفکر می‌تواند در شادی و شادمانی ما تأثیر گذار باشد و متقابلاً تفکر منفی نیز شادی را دور می‌کند. من این نظریه را رد می‌کنم که ما باید بسته به خوشبین یا بدبین بودنمان، همیشه نیمه پر یا خالی لیوان را ببینیم، بلکه ما باید واقع بین باشیم. در این صورت، می‌توانیم عملکردی متعادل و درست داشته باشیم. ما اگر فقط مثبت گرای صرف بوده و جنبه‌های منفی خود را نبینیم، آن هنگام شادمانی ما نیز شادی واقعی نبوده، بلکه نوعی شادی اکتسابی است. شاید این موضوع را شنیده باشید که گاهی اوقات توصیه می‌کنند، جلوی آینه بایستید و به زیبایی‌ها و سلامتی خود توجه کنید. من این موضوع را نیز رد می‌کنم؛ چرا که ما در این حالت فقط مشغول تجزیه و تحلیل ظاهر خود هستیم. آدمی که ظاهر بسیار خوبی دارد، ممکن است درون آشفته و ناآرامی داشته باشد. پس این شعار نمی‌تواند موثر باشد، چون درون انسان‌ها ممکن است هر یک از حالات شادی یا غم را داشته باشد.
 
ضمن اینکه اندوه و شادی دقیقاً دو روی سکه هستند و هر دو آنها لازمه زندگی‌اند. فرضاً اگر ما عزیزی ر ا از دست می‌دهیم نمی‌توانیم غمگین بودن خود را ابراز نکرده و بگوییم این اتفاقی است که افتاده است! باید فراموشش کنیم! اصلاً این ایده درست نیست. شادی و اندوه باید هر کدام جای خود را داشته باشند. وقتی ما واقع بین باشیم، تصورات و خواسته هایمان به تعادل می‌رسد. در اینجا باید مطلب مهمی را خاطرنشان کنم. بعضی می‌گویند شادی انسان در گرو خوشبختی او است. حال باید گفت: خوشبختی چیست؟ هرکس تعریف خاص خودش را بازگو می‌کند. به طور مثال در کارگاههایی که برای شناخت بیشتر از شخصیت فرد تشکیل می‌دهیم از او می‌خواهیم تا آرزوهایش را بنویسد. خیلی از این آرزوهایی که ذکر می‌کند، بسیار دور و دست نیافتنی هستند. ساده‌ترین تعریف خوشبختی این است که خواسته‌های ما، تعادل و میزانی با امکاناتمان داشته باشد. یعنی اگر من خواسته‌ای دست نیافتنی داشته باشم، آدم خوشبختی نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نیستم. پس اگر خواسته هایم با امکاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقیقت ما اگر واقع بین باشیم، به سراغ رویاهای بزرگ و خواسته‌های ایده آل و دست نیافتنی، نمی‌رویم.
 
انسان دو نوع نیاز دارد، ۱ – نیاز جسمانی (بیولوژیکی)
 
۲ – نیاز به توجه و نوازش (شادی).
 
اگر ما از انسان نیاز به توجه و نوازش را بگیریم و به آن توجه نکنیم، خود به خود شادی را از او گرفته ایم و سبب ایجاد انزوا در او خواهیم شد. ارتباطات انسانی (من خوب هستم، تو خوب هستی)، یک ارتباط متقابل است که نوازش بی‌قید و شرط به یکدیگر می‌دهیم. یعنی من به کسی توجه کنم چون …..، این توجه، توجهی شرطی است. ارتباطات نباید شرطی باشد. ارتباطات بین انسان‌ها باعث می‌شود ذخیره نوازشی افراد افزایش پیدا کند و حتی می‌تواند از این ذخیره نوازش و شادی، در موقعیت‌های مختلف و حتی در هنگام تنهایی، استفاده کرد و احساس خوبی داشت.
 
به صورتی دیگر نیز می‌توان این قضیه را بررسی کرد. افرادی که رابطه اجتماعی با دیگران برقرار نمی‌کنند، انسان‌هایی افسرده و منزوی هستند اما چرا آنها اینگونه اند؟ به این خاطر که در محیط اطراف خود شادی ندیده‌اند. وقتی انسان شادی را درک نمی‌کند، خود به خود به سوی افسردگی کشیده می‌شود.