پارس ناز پورتال

چگونگی داشتن یک جامعه شاد

چگونگی داشتن یک جامعه شاد
زندگی می تواند به زیبائی و تنوع رویاهایمان باشد; به شرط آنکه باور داشته باشیم که می توانیم کردار نیکو و پندار نیکو و رفتار نیکو داشته باشیم; این نسخه ایست که خالق زیبائیها، یعنی خداوند هستی بخش، برای تمام انسانها پیچیده است.
 

اما به قول مولا ی سخن، سعدی بزرگ: ذات نایافته از هستی بخش; کی تواند که شود هستی بخش!؟ متاسفانه چندیست که خواسته یا ناخواسته، کارهای قشنگ و مثبت را در بسیاری از زمینه های رفتاری و هنجاری، در جای جای جامعه نمی بینیم; مهر ورزیدن و محبت کردن را باید در اشعار و سروده های عاشقانه و داستانها و رمانهای عاطفی ببینیم; به صورت طبیعی، چهره ها و صورتهایمان، برای خنده و خندیدن، قفل شده است در حالی که هر انسانی به شادی و نشاط، ذاتا نیازمند است و کسی که نتواند لبخند بزند یا اساسا با شادی و شادمانی خودش مخالف باشد، قطعا تحمل شادمانی و شادی دیگران را هم نخواهد داشت.

 

بدیهی است که چنین موجودی بیمار است، یعنی به فضا و محیطی درمان بخش احتیاج دارد. گاهی یک لبخند امیدبخش در ساعات اولیه صبح یا لحظات نیمروز و اوقات پایانی یک کار روزانه یا شبانه می تواند حامل زیباترین پیامهای زندگی باشد; شادی و لبخند هر انسان به روی انسان دیگر، ترجمان این پیام و سفارش است: «عزیزم! زندگی زیباست; از لحظه لحظه آن لذت ببر و تمام قد در خدمت جامعه و همنوعانت باش!» راستگوئی و کمک کردن به دیگران; دو استوانه پایداری و بیداری جامعه هستند.

 

چرا از برقراری ارتباط های اجتماعی وحشت داریم؟ چرا شادی و نشاط دیگران را تحمل نمی کنیم؟ چرا همراهی و مساعدت به همنوعانمان، در ضمیر ما کمرنگ شده است؟ چرا نسبت به رواج خانمانسوز تجاوز به حریم دیگران از هر شکل و هر نوعش، بی تفاوت شده ایم؟ چرا در هر سطحی خود بزرگ بینی و خودشیفتگی و برتربینی، آنقدر در اندیشه رسوخ کرده که نصیحت و انتقاد رابرنمی تابیم؟ و چرا از عواقب دروغ و درغگوئی هراسی نداریم؟ چرا آنگونه که باید، فرزندان این نسل، سپاسگزار زحمات طاقت فرسای پدران و مادران و معلمان و اساتید و مربیان دلسوز خود نیستند؟ چرا با تعصبات کورکورانه، کشتی هدایت جوانان جامعه را به سمت و سوئی می بریم که چالش برانگیز و طوفانزا باشد؟

 

چرا ادبیات کاربردی و رایج زبان محاوره کوچه و بازار و مدرسه و دانشگاه سرشار از واژگان زننده تند و خشن به مفهوم نوعی دهن کجی و آموزش لجبازی به جامعه شجاع و صبورمان است؟ ما ملتی هستیم که هزار سال پیش، ابوریحان و ذکریای رازی و فخر رازی و فردوسی و خیام و ابوعلی سینا را به گهواره دانش و تمدن جهان تقدیم کرده ایم. حتی هزار و پانصدسال پیش از پذیرش اسلا م، دانشمندان ایرانی، در تمام زمینه های علم و دانش آن روز بشر چنان پیشتاز و منحصر و زبانزد بوده اند، که هرودوت مورخ بزرگ و نامی یونان، برخلا ف میل باطنی، درجای جای نوشته هایش، زبان به تحسین دانش پژوهان ایرانی می گشاید.

 

مگرنه اینکه، شیخ الرئیس، پورسینما، در پاسخ یکی از شاگردانش گفت; همواره به یادت باشد که:«همه چیز را همگان دانند» این پیام عمیق و استخوانسوز ابوعلی سینا، می خواهد چه مفهوم و معنائی را برای جامعه و صاحبنظران و گردانندگانش در این مقطع از تاریخ برساند؟

 

در هر برهه از تاریخ، طبعا، گروهی در طیف و دسته رهبری و حکومت جامعه و دسته ای از مردم در طبقات دیگر، چرخ حیات و چرخه زندگی را به حرکت و گردش در میآورند; بنابراین، آن فرد یا گروهی که مامور و منتخب دسته دوم یعنی مردم است نباید آنقدر دچار توهم خودشیفتگی و خودبرتربینی باشد که به طور کلی، ماجرای تکرار این چرخ کج رفتار را فراموش کند و در تصور غلط خویش، خودش را جاودانه و تافته ای جدا بافته از آحاد ملت تلقی کند، که یقینا روز حسابرسی، هم در این دنیا و هم در آن دنیا خیلی دیررس و دیرهنگام نخواهد بود.

 

با توجه به پیچیدگی های جهان و جوامع امروز، اگر نقاب های تیره بدبینی و کج فهمی را از چشمان و چهره هایمان برنداریم، و اگر با پدیده زشت رواج دروغ و دروغ گوئی که بعضا در لا یه های مختلف شخصیت های حقیقی و حقوقی، عنکبوت وار، تنیده شده، مبارزه جدی به عمل نیاوریم، ایمان و اعتقادی که در دل ملت، به ویژه در دل جوانان، در خصوص سفارش آسمانی و قرآنی عمل و عکس العمل برپایه تمثیل زیبای فارسی باقی مانده از دست می رود که می گوید:

 

«از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جوز جو».

 

پس بیائیم با جامعه و مردم جامعه آشتی کنیم، بیائیم با این مردم صبور و مهربان، روراست باشیم. چرا در اتوبوس ها، خطوط مترو، قطار، هواپیما، در کوچه و بازار و مدرسه و دانشگاه، واژه ای به نام شادی و خنده و کلمه ای به نام مهر و مهربانی، از لب ها و چهره ها رخت بربسته است; چرا؟ گوئی خندیدن و شاد بودن در این کشور یک جرم سنگین است، و هرکس به هربهانه بیشتر گریه کند و اشک بریزد فقط اهل بهشت است و بس. اجازه بدهیم که مردم در زمینه های اجتماعی، حق انتقاد داشته باشند;اجتماعی که تک صدایی در آن حاکم باشد، همچون کشتی به گل نشسته محکوم به درماندگی خواهد بود.

 

 

نویسنده : عباس دبستانی (گلبانگ کرمانی)