پارس ناز پورتال

رابطه عرفان و هیپنوتیزم

رابطه عرفان و هیپنوتیزم


در پست قبلی پیرامون هیپنوتیزم صحبت هایی شد و درجاتی از عمق هیپنوتیزم هم بیان شد ، درجات و فوائدی که از آنها بیان شد فوائد هینوتیزم ازدرجه علمی بود اما درواقع دو نگرش به هیپنوتیزم وجود دارد :

نگرش غربی به هیپنوتیزم : که قدمت آن اززمان کشف آن توسط ” مسمر ” در صده هجدهم میلادی تاکنون بوده این پدیده یک شاخه از علم روانشناسی بوده و دارای درجات و فوائدی است که به همراه یعضی از کاربردهای آن با هم صحبت کردیم.

 

نگرش شرقی به هیپنوتیزم : یک نگرش فلسفی بوده و تاریخ کهنی دارد و در عرفان هندی این پدیده اززمان ” بودا ” ۲۵۰۰ سال پیش تاکنون مستند است و قدمتی به همین حدود نیز در تاریخ ایران دارد و پس از ظهور اسلام تمام عرفای مسلمان ایرانی نیز از این پدیده بسیار یاد کرده اند .

عرفایی نظیر خیام – عطار نیشابوری – ابوسعید ابوالخیر و مولانا که عارف مشهور شرق و غرب میباشد ازاین حالات روحی مراقبه و جذبه به نام فلسفی هیپنوتیزم بسیارصحبت شده است.

در پست قبلی از رازقانون جاذبه و ارتباط آن با هیپنوتیزم صحبت کردیم و شاید بتوان موفقیت در زندگی را هدف نهایی از نگاه علمی به هیپنوتیزم دانست درحالیکه از دیدگاه فلسفی هیپنوتیزم هدفی والاتر و درجاتی عمیقتر از آنچه بیان شد دارد.

در عرفان شرقی مصداق این شعر معروف که حتما شنیده اید: ملاشدن چه آسان ،آدم شدن چه سخت است …

هدف انسان اززندگی رسیدن به کمال است واین کمال فقط عالم شدن نیست بلکه به مقام انسانیت رسیدن است و در واقع میتوان گفت کاربرد ” هیپنوتیزم ” نزد عرفا به مقام انسانیت رسیدن است و عجیب است که گاه از هدف چه دور میشویم …

عجیب است ما انسانها که برای کوچکترین کارهای خود دلیل و منطقی داریم و اگر کسی را ببینیم در حال انجام کار بیهوده ایست که دلیل برای آن ندارد اورا دیوانه مینامیم اما خودمان جواب مهمترین سوال در زندگی هر بشر را نمیدانیم ؛ این سوال که چرا زندگی میکنیم؟

زندگی کاری است که تمام وقتمان را به خود اختصاص داده و برای ادامه آن دست به هر کاری میزنیم .

من معتقدم در روزگار ما یعنی قرن21، قرن ارتباطات و اطلاعات هنوز هم اگر از 95درصد انسانها از اقشار مختلف مردم سوال کنید: برای چه به دنیا آمده ایم و برای چه زندگی میکنیم؟ اکثریت پاسخ صحیح را نمیدانند !!!

باور نمیکنید؟ همین الان امتحان کنید از دیگران این سوال را بپرسید: چرا زندگی میکنیم؟ ببینید عموما جوابی ندارند و یا جواب غلط میدهند مثلا میگویند: زندگی میکنیم به آرزوهایمان برسیم یا شاد باشیم یا وظیفه داریم و جوابهای بی ربط دیگر …

جالبتر اینکه اگر احیانا از 5 درصدی هم که جواب صحیح را میدانند و میگویند : ما به دنیا آمده ایم تا به کمال برسیم اغلب در همین حد کلی پاسخ را میدانند و این کلی گویی نمیتواند موثر باشد اینکه ما به کمال برسیم یعنی چه و اصولا کمال انسانی چیست ؟

برای اینکه بفهمیم هیپنوتیزم چگونه انسان را به درجات بالاتر انسانی سوق میدهد ابتدا سعی میکنیم این درجات را روشنتر ببینیم، این مطلب همچنین به عنوان تست انسان شناسی راه خوبی است تا بفهمیم در حال حاضر با توجه به افکار و رفتارمان درکدام درجه انسانیت قرار داریم و سپس به هیپنوتیزم از نگاه عرفا مینگریم تا بفهمیم چگونه با هیپنوتیزم میتوان انسانتر بود …

 

کلاس یا درجات صعود انسانی

در اثر تمرینات یوگا و خود هیپنوتیزم درجه هوش،درک ،فهم،عقل وبطور کلی نبوغ و شخصیت و انسانیت مانیز ترقی میکند، همانطور که هرشخصی از کلاس اول ابتدایی شروع میکند و از نقطه نظر یادگیری بالا میرود و تا به مرحله لیسانس و فوق لیسانس و … میرسد همینگونه تمرین و ورزشهای یوگا و خودهیپنوتیزم، کلاس به کلاس شعور و آگاهی ما را بالا میبرد.

مراتب و طی درجات شعور وآگاهی تعاریف و تقسیم بندی های مختلفی دارد یکی از ساده ترین نگاه ها دیدگاه مکتب “گورجی اف_اسپنسکی ” است که این مکتب که در مغرب زمین پیروان بسیار دارد و طی درجات شعور و آگاهی و عقل بشر را به هفت درجه یا کلاس تقسیم کرده است …

 

درجات یا کلاس های بشر

بشر کلاس اول : بشر کلاس اول یا بشری که شعور و هوشش هنوز درجه اول است،این بشر در درجه حیوانی است،من وتن خود را یکی میداند، حرکات و وظایف حیوانی را او دائما بر وظایف فکری و ذهنی او میچربد.

برای او آموختن بر اساس تقلید یا احساسات حیوان پایه گذاری شده است و همه چیز راباید حفظ کند ، معلومات را باید به زور به او خوراند و تعلیمش داد و او نیز مانند طوطی هرچه آموخته باشد تکرار میکند .

 

بشر کلاس دوم : بشری که شعور و هوشش هنوز درجه دوم است و یک پله از بشر کلاس اول بالاتر است یعنی علاوه برغرائز حیوانی ، احساسات رشد کرده ای نیز دارد، چنین بشری تابع احساسات خود است .

تابع عقل ومنطق ، خوبی ، بدی ، زشتی و زیبایی نیست، یعنی به دنبال چیزی میرود که احساساتش بسوی آن کشش دارد مثلا معتاد میشود چون میل و احساس به مواد مخدر پیدا میکند.

 

بشر کلاس سوم : بشر درجه سوم بشری است که عقل و منطق او نیز رشد کرده است، استدلال میکند، تمیز و تشخیص میدهد،از کتاب ها استفاده میکند ،به کمک مطالعه و کتاب میتواند دانشمند شود.

این مکتب معتقد است که تمام نوع بشر در هنگام تولد به طور غریزی در یکی از این سه درجه قرار دارند، و اگر بخواهند به درجه بالاتری ازهوش و ذکاوت و نبوغ بسند، باید شروع به تربیت نفس و مبارزه با هوی وهوس خود نمایند.

بعبارت دیگر به کمک عرفان ،تصوف ،یوگا یا خود هیپنوتیزم خود را به کلاس یا درجه بالاتری از هوش عالی برساند.

 

بشر کلاس چهارم : بشر کلاس چهارم بشری است که شروع به تربیت نفس خود نموده و از طریق تمرکز فکر تاحدودی درجه هوش و نبوغش بالا آمده است ،ضمیر ناخوداگاهش در حال تمرکز یافتن است و میخواهد بر روی یک “من” متمرکز شود وسایر “من” ها یا تمایلات و شهوات مختلف و رنگارنگ را به دور بریزد.

 

بشر کلاس پنجم : بشر کلاس پنج یا درجه پنج به احدیت پیوسته، بعبارت دیگر به حالت دائما خودهیپنوتیزم درامده است .

روشن بینی خاص وخارق العاده ای نسبت به بسیاری ازامور دارد، دانشش به حدکمال است،دانش غیر قابل تقسیم این شخص فقط دارای یک “من” غیرقابل تقسیم است و دانشی که دارد از خود نهاد اوست، اکتسابی از خارج و از کتب نمیباشد.

 

بشر کلاس ششم : بشر کلاس ششم به درجه ای از فهم،هوش، درک، روشن بینی ونبوغ رسیده است که همه قوای باطنی و شعور او مافوق فهم و شعور انسانهای معمولی است ولی هنوز برخی از صفاتش دائمی و سری نشده است ولی مراکز عالی تر در وجود او بکار افتاده است.

 

بشر کلاس هفتم : یا درجه هفت به حد اعلای تکامل رسیده، اراده ای آزاد دارد وآن “من” که در وجود اوست دائمی و پایدار وتغییر ناپذیر است.

این بشر دارای دانش خارجی به همه چیز است وشعر ” از عبادت نی توان الله شد . میتواند موسی کلیم الله شد ” درباره این قبیل اشخاص کاملا صادق است، عرفای بزرگ، و یوگیهای بزرگ به آن درجه از خود ساختگی رسیده اند.

انسانهای کلاس هفتم علاوه برتوانائی انجام کرامات، به آرامش به معنی واقعی رسیده اند، غم هیچ چیز را نمیخورند، هیچ یک از طوفان ها و گردبادهای بنیان بر انداز از حوادث و وقایع اجتماعی، آرامش آنها را برهم نمیزند واقع بین به معنی واقعی هستند، ظواهر فریبنده زندگی که عبارت از جاه وجلال ، شهرت وثروت وشهوت است آنها را فریب نمیدهد.

برای بالاتر رفتن درجه هیپنوتیزم که مرحله ای از آن خروج روح ازجسم است تمرین های روحی بیشتری نیازاست در این خصوص باید به مقامات عرفا توجه کنیم و آنها رابشناسیم …

 

طی طریق در عرفان ایرانی

صوفیان هر عهد ، ترقی زندگی هر فرد را به سیر و سفر تشبیه کرده اند و از همه تشبیهات جامعتر است و صوفی که در طلب خدا پا به راه میگذارد خود را سالک و رهرو مینامد.

سالک در طی طریق خود مراحلی را طی میکند که بزرگان صوفیه این مراحل را  “مقامات” مینامند که سالک در طی طریق میبایست این مراحل را بترتیب طی کند تا به وصول حقیقت یعنی “فنا فی الله” برسد و “بقاء الله” بیابد .

عرفا مقامات را هفت شمرده اند و هر مقام پایه مقام بعدی محسوب میشود این هفت مقام عبارتند از:

 

توبه . ورع . زهد . فقر . صبر . توکل . رضا

توبه : گناه چیست ؟ درتمام عرفانها گناه کاری است که مضرحال است یعنی حال انسان را بدتر میکند و ثواب کاری است که حال انسان را بهتر میکند درون هر انسان یک چراغ راهنما به نام وجدان قرار داده شده و هر کاری که با وجدان در تضاد باشد و نفس لوامه ما را به صدا دراورد وانجامش درون ما یک جنگ درونی براه بیندازد.

این همان استرس است که مانع رسیدن به یک تمرکز همیشگی است ؛ پس گام اول: آماده سازی روح برای آرامش مطلق است و در واقع توبه یعنی تصمیم گرفتن برای انجام ندادن خطاها …

 

ورع : پس از انجام توبه و تصمیم به انجام ندادن اشتباه لازم است به تصمیم خود عمل کنیم “یحیی بن معاذ رازی ” گفته : ورع ایستادن برحد علم است بی تاویل یعنی اینکه از این پس کاری که منجر به گناه شود نکنیم …

در عرفان حلال به کاری گفته میشود که مفید است و حرام به کاری که برای ما مضراست و این یعنی التزام عملی به تصمیم توبه ، البته انتخاب و یافتن راه درست از راه غلط به عهده خود ماست .

از ان جهت که در قرن 21 ثابت شده درست و غلط یک امر نسبی است و به شرایط مختلف مثل موقعیت و زمان و دیدگاه بستگی دارد اجرای این امر در ابتدا سخت به نظر میرسد اما با پیشرفت در مراحل هیپنوتیزم و درک احوال رفته رفته ندای دونی ما بلند تر به گوش میرسد وشعور باطن راه را بهتر برای ما روشن خواهد نمود.

 

زهد : ورع ما را برای داشتن زهد مستعد میکند ؛ حب دنیا سرمنشاء هر خطایی است و از نگاه من زهد ، برخلاف میل و رغبت داشتن به لذایذ دنیوی نیست بلکه خلاف علاقه شدید است .

کسی که عاشق ماشین است مانند یک سادیسمی یعنی کسی که از آزار دیگری لذت میبرد بیمار نیست اما زاهد هم نمیتواند باشد.

از نظر من زهد خلاف طمع است اینکه شما علاقه داشته باشید ماشین داشته باشید اشکالی ندارد اما اگه علاقه داشته باشید 5 دستگاه ماشین درخانه داشته باشید با اینکه فقط یک عدد مورد نیاز شماست خلاف زهد است .

هدف زهد متعادل کردن روح و فکر ماست چون توجه بیش از حد به هر قسمتی ازاین دنیا، بی توجهی به قسمت دیگری را در پی دارد مثلا” به کسی فکر کنید که در خانه اش یخچال ندارد ولی 3عدد لباسشویی دارد.

کسیکه بیش از حد به کسب و کار خودتوجه میکند احتمالا از تفریح غافل میشود کسیکه بیش ازحد به پول می اندیشد روابط خانوادگی اش را از یاد میبرد و …

زهد میخواهد ما خدا را که مرکز دایره زندگی است، مرکز توجهات خودمان قراردهیم تا همه امور زندگی را به اندازه و درست موردتوجه قراردهیم نه بیش از حد لازم …

کسیکه به یک نقطه از این دایره خیره میشود حتما نقاط دیگر دایره را تار می بیند.

به همین علت عرفا در ” جذبه یا هیپنوتیزم ” فقط بر روی خدا تمرکز میکنند نه خواسته های ضمنی دیگر مثلا تقویت حافظه چون معتقدند با نزدیکی به خدا و متعادل شدن روح همه نقائص پوشیده و ابعاد روحی تکامل میباید و مسلما حافظه هم بهتر میشود …

 

فقر : درواقع فقر نداشتن نیست، متصل نبودن است ، از نظر من فقر دل نبستن به امور دنیوی است.

بسیاری از کسانی که در هیپنوتیزم احساس میکند روح خود را از بدن خارج میکنند درواقع فقط دچار توهم ان حالات سومنامبولیستی شده اند یعنی فقط رویا دیده اند چون رویا مانند خروج از منزل میباشد ، کاری که هر روز شما انجام میدهید .

اما خروج روح از تن مانند پیک نیک رفتن مستلزم برداشتن لوازم زیادی برای سفر میباشد و مقدماتی دارد، مراحل بالاتر آن را میتوان به اسباب کشی تشبیه کرد و میبایست تمام دارایی ات را از خانه تن خارج کنید پس گام اول برای خروج روح حضور دل است یعنی اینکه دلت با تو همراه باشد .

حتما این شعر را شنیده اید که میگوید : ” من در میان جمع و دلم جای دیگر است ” …

گاهی ما سر کار خود هستیم اما دلمان توی کوچه پیش اتومبیلی است که امروز خریده ایم حالا روحی که یک تکه اش تو کوچه جا مانده چگونه میتوان از تن خارج کرد؟؟؟ حتما تکه های دیگر این روح هم در خانه ، مسافرت و یا مهمانی فردا شب است …

فرق انسانی که ماشین خود را وصله تن خود میداند و اگر خطی به آن بیفتد شب خوابش نمیبرد با کسی که ماشینش را امانتی نزد خود میداند، اینجاست که در اصطلاح عرفا دومی فقیر است …

نمیخواهم بگویم نباید به چیزهای مختلف توجه داشت و به آنها فکر کرد، میخواهم بگویم برای خروج روح نیاز دارید این فکر و توجه را در حال خود تماما” متمرکز کنید، باید یکپارچه خداخواه “داشتن روح متمرکز” بشوید و هیچ آرزوی دیگری در دل نداشته باشیدحتی به اندازه یک گوشه چشم “پرهیز ازتشویش روحی” .

از نظر صوفیان فقر تنها به معنی توجه نداشتن به امور دنیوی محسوب نمیشود بلکه معتقدند عارف باید حتی میل به دنیای بهشت برین را هم از دل بشوید هر میل و رغبتی که دل را از خدا دور کند غیر خداست …

عرفا این انسان دست و دل شسته را از هر چه غیر خداست “درویش” مینامند که متاسفانه امروزه دراویش را از روی تیپ خاص با ریش و موی بلند و شرکت درمراسم مدیتیشنشان میشناسند و این دو خیلی به هم مربوط نیستند …

 

صبر : صبر و انتظار یک حالت انفعال روحی نیست تسلیم در حال آمادگی دریافت میباشد .

باید بدانید شما هنگامی که منتظر رخدادی هستید درواقع درحال انتشار امواجی هستید برای انجام آن رخداد و صبر یعنی اجازه ورود خواستن از جهان یعنی ایجاد هارمونی یک تکنواز یعنی خود شما با گروه موزیک یعنی پیکره هستی .

صبر و تحمل ورزیدگی روح را برای انجام کارهای دشوار ایجاد میکند و کسیکه که تحمل ندارد ظرفیت موفقیت را هم ندارد .

چگونه انتظار دارید کسیکه آمادگی پذیرش سرطان را ندارد بتواند بر بیماری سرطانش غلبه کند؟ چون کسی که میخواهد طعم چیرگی بر این بیماری را داشته باشد باید ابتدا جرات رویارویی با این بیماری را هم داشته باشد و کسیکه تحمل شکستهای بزرگ را ندارد نباید منتظر پیروزیهای بزرگ باشد …

 

توکل : توکل یعنی وکالت دادن به خدا و انسان از دیرباز آموخته هر زمان که خود به تنهایی از عهده حفظ منافع خود بر نمیاید از دیگری که در امور مربوطه تبحر کافی را داشته باشد کمک بگیرد.

هر انسان عاقلی میداند که نیروی بیکران و شعور لایتناهی حق تعالی از هر لحاظ با قدرت و آگاهی ما قابل مقایسه نیست و میداند که میتواند که درهر مرحله از زندگی سکان هدایت امور را به او واگذار کند و خود شاهد باشد که این وکیل توانمند کشتی ما را به زیبایی تا ساحل امن هدایت کند.

مطئن باشید درهر کاری که به خدا توکل کنیم وعنان کار را بدون تامل و با اطمینان کامل به او بسپاریم درواقع راه را برای رخ دادن معجزاتی در جهت خیر و منافع خویش آماده کرده ایم و این گفته قران کریم را بیاد بیاورید که میگوید: خدا بهتراز آنچه فکرش را میکنید بسوی شما میفرستد …

در هیپنوتیزم هم باید هنگام خروج از دایره آگاهی نگرانی بازگشت و محافظت ازبدن را از یاد ببریم و این ممکن نیست مگر اطمینان و توکل به خدای بزرگ …

 

رضا : رضایت داشتن بر آنچه خداوند مقدر میکند آخرین مرحله ورزش اخلاقی و تهذیب نفس است و این یعنی عاشق خدا بودن و و قلب خود را به او سپردن که هر چه او میخواهد و به من میدهد دراین زمان بهترین مقدرات است برای من .

رضایت انسان را به درجه اعلاء تمرکز میرساند ؛ شاید فکر کنید رضایت داشتن از تمام چیزهایی که الان در زندگی خود داریم فقط نوعی فریب دادن خودمان است اما بد نیست بدانید از نظر علمی ثابت شده این اگر این احساس را داشته باشید بهترین تصمیم را درحال برای خود اتخاذ میکنید و بهترین امواج را به کیهان ساطع میکنید .

فاصله رضایت شما از حالی که درآن هستید با فاصله ای که تصمیمات شما با بهترین تصمیم ممکن دارد برابر است و همانطور که بیاد دارید در راز قانون جاذبه هم گفتیم وقتی از حال خود رضایت ندارید امواج منفی شما باعث اتخاذ تصمیمات غلط و دوری از خواسته هایتان میشود …

رضا یعنی شادبودن دل در مقابل با تمام مشکلات مادی و معنوی، حتی مرگ نزدیکان نیز روحیه عارف را ازبین نمیبرد و این حالت روحی انسان را به درجه عالی تمرکز فکر میرساند.

البته وقتی به توانایی خارج کردن روح ازبدن میرسیم با نگاهی که از بیرون به خودمان میاندازیم به درجه ای از درک و شعور میرسیم که همه چیز را عالی و سرجای خود ببینیم گویا از نگاه خدا به دنیا نگاه کنیم و اورا درک کنیم …