پارس ناز پورتال

ارزش ها و انتقال آن

ارزش ها و انتقال آن

شاید بیراه نباشد که بگوییم انسان با قصه زاده می شود و زندگی می کند و می میرد. قصه گویی در دل روابط انسان ها نهفته است، چه انسان مدرن و چه انسان باستان. قصه گویی مهارتی است خودآگاه برای انتقال ارزشها، مهارتها، افکار تا حس کنجکاوی این جهانی ما را برانگیزند یا برای سرگرمی و آموزش خلق میشوند. قصه گویی مهارت میخواهد.ابتدا قصه گویان در قبیلهها و خانوادهها در نقش معلم، تاریخ دان یا سرگرم کننده ظاهر شدند. با قصه دانش و معرفت را سینه به سینه منتقل میکردند.

بعضی قصه گویی را هنر نقل قصه به نثر یا به نظم توسط شخصی و برای یک یا چند شنونده تعریف کرده اند. اینان معتقدند این هنر که اصلی ترین هدفش سرگرمی است میتواند با حرکات قصه گو، تغییرات صدا، موسیقی، نمایش عکس و … همراه باشد. بیشتر فرهنگهای جدید، قصه گو را، نخست، کسی که داستان میگوید یا مینویسد و سپس همچون شخصی که مهمل میبافد، تعریف می کنند. تا قرن نوزدهم این واژه به معنای دوم به کار برده می شده است.

داستان گو ابتدا باید چیزی برای گفتن داشته باشد و سپس ابزار مناسبش را بیابد تا از پس روایت کردن داستانش برآید.ابزار شاید به نوعی همان روشی باشد که داستان را ارائه می دهد و روش همان روایت است.اولین قصه گویان احتمالا با حرکت بدن و صداهایی که از خودشان در می آوردند، قصه را روایت می کردند که بعدها تبدیل به زبان شدند. کم کم با گذشت زمان صنعت ابزاری مانند کاغذ، دستگاه چاپ و وسایل ارتباطی مدرن را تولید کرد. این ابزار بر قصه گویی تاثیر گذاشت. رسانه ها شکل گرفتند و هرکدام متناسب با امکاناتشان قصه گویی را فراموش نکردند. ادبیات و تئاتر که به عنوان یک روش هنری قصه گویی، اعتبار خود را با گذشت زمان دو چندان کرد.

نوع و شیوه روایت داستان ممکن است از رسانه ای که داستان به وسیله آن بیان میشود تاثیر بگیرد اما داستان همان است که هست. بین آغاز و پایان داستان حالات مختلفی ممکن است رخ دهد.اما همیشه نقطه آغاز و پایانی هست. نقطه ای که داستان آغاز، قهرمان با مساله ای درگیر میشود، راه حلی را می یابد یا نه و سپس پایان داستان. تکنولوژی ابزارهای مختلفی را برای بیان داستان خلق کرده است.اما در حقیقت فقط دو راه اصلی برای این کار وجود دارد: کلمات و تصاویر. اما این کلمات خود نیز می توانند به شکل های مختلف منتقل شوند مثل: متن(کتاب)، گفتار و حرکت (نمایش صحنهای)، گفتار و صدا و روایت صرف (قصه گویی رادیویی)، گفتار و صدا و نمایش (نمایش رادیویی)، تصویر، گفتار، حرکت (فیلم). در نیمه اول قرن بیستم، چاپ، اصلی ترین ابزار ارتباطی شد. در حالی که فیلم و سایر رسانه های الکترونیکی همواره در صدد رقابت با صنعت چاپ بودهاند.

قصه گو داستان را برای مخاطب تعریف می کند. ممکن است بخشی از آن را نیز به عهده مخاطب بگذارد اما زمانی مخاطب آن را باور می کند که با حس درونیش آن را باور کند و شخصیتها و کارهایشان باور کردنی باشند. تاثیرگذارترین احساس انسان حس همدردی اوست. میتوان از این حس به عنوان واسطه ای برای انتقال مفاهیم استفاده کرد.حس همدردی یک واکنش غریزی است که انسان نسبت به وضعیت دردآور انسان دیگر بروز میدهد. توانایی ایجاد احساس درد، ترس و یا لذت به قصه گو این امکان را میدهد که با خواننده تماس عاطفی برقرار کند.

نمونه مناسبی از چنین واکنشی را می توان در تئاتر یا سینما دید که تماشاگران برای غمها و دردهای بازیگران میگریند در حالی که به خوبی آگاهند این وضعیت واقعی نیست. این واکنش حاصل یک واکنش عصبی روانی است که از سنین کودکی در افراد به وجود میآید. به عبارت دیگر محققان معتقدند که حس همدردی حاصل توانایی ذهن ما در ارتباط برقرار کردن بین حوادث است. حس همدردی خواننده نسبت به قهرمان داستان جزیی از توانایی های غریزی خواننده است.بنابراین دیدگاه علمی انسانها از زمان کودکی می توانند به مفاهیم و احساساتی مانند غم، شادی، عشق، درد و عصبانیت پاسخ دهند. قصه گویی و مخاطب بودن یک رابطه دو طرفه است با انتظارات متقابل.

راوی از خواننده انتظار دارد که بین وقایعی که در داستان رخ می دهد، نظمی برقرار کند و خواننده نیز از راوی انتظار دارد، داستانش منسجم و مربوط باشد. در دنیای مدرن که ارتباطات و انتقال مفاهیم به واسطه رسانه انجام می شود باید این نکته را در نظر گرفت که ارتباط مستقیم از میان رفته است و تنها رسانه عامل انتقال است. در این میان رادیو امانت دار بهتری است تا تلویزیون و سایر رسانه ها، چرا که مطالب با تحریف پذیری کمتری منتقل میشود و تصویر مانع از بین رفتن قضاوت فردی مخاطب نمیشود. گویی راوی و مخاطب با یکدیگر پیمان می بندند و راوی باید تلاش کند در جلب و حفظ توجه خواننده در طول داستان. در این مسیر باید علایق مخاطب و راه ارتباط برقرار کردن با آن را بداند.چند شکل اساسی علاقه در خواننده وجود دارد و میتوان گفت این علایق جهانی هم هستند.

مثلا داستانهای مرموز و ترسناک، داستانهای شگفت انگیز و عجیب، قصه هایی در مورد آدمهای خاص، ترس، شفقت، رازها و خاطرات، چیزهایی هستند که به درون و ضمیر ناخودآگاه انسان ها گره خورده اند. غافلگیری چیزی است که انسان ها به شکلی غریزی از آن لذت می برند. وقتی مخاطب قهرمان را بپذیرد پس به شکلی مستقیم با احساسات قهرمان ارتباط برقرار می کند. او با قهرمان همذات پنداری می کند پس تمام احساسات او را می پذیرد و حس می کند و واکنش های احتمالی او را درک می کند. آفرینش قصه پاسخ به یکی از نیازهای روحی انسان است.

پیشرفت های تکنولوژی نه تنها قصه گویی را محدود نکرده بلکه باعث تغییر و تنوع در ارائه آن نیز شده است. پیشرفت تکنولوژی در حوزه قصه گویی به کارکرد رسانه باز می گردد. برای مثال اگر قصه گویی از رادیو و تلویزیون حذف شود می توان به جرات گفت مخاطبانش را به راحتی از دست می دهد. اما امروزه نیازها و روابط انسانی تغییر کرده است. پس باید تعریف جدیدی از قصه گویی ارائه شود. قصه گویی در تلویزیون می تواند به تعریف قصه گویی سنتی نزدیک باشد که ارتباط قصه گو و مخاطب رو در رو بود. شاید مخاطب و قصه گو در این نوع روایت چشم در چشم نباشند اما می توانند نه به طور کامل از موهبات سواد بصری بهره ببرند. رادیو نیز که در قصه گویی از جنبه های دیداری محروم است راهکارهایی برای جبران آن دارد که مخاطب امروزی که به انتقال پیام از طریق یک رسانه عادت دارد را راضی کند.

در این جا می توان نقش قصه گو و بازیگر را شبیه به هم دانست و می توان گفت تئاتر به قصه گویی پهلو می زند.با توجه به تعاریفی که مطرح شد و با توجه به اشتراکاتی که می توان میان هنر قصه گویی و نمایش بر طبق این تعاریف در نظر گرفت، این سول پیش میآید که نمایش و قصه گویی چه شباهت ها و تفاوت هایی با هم دارند؟در پاسخ باید گفت قصه گویی و نمایش با توجه به شباهت های بسیاری که با هم دارند مانند عمل، گفتار، داستان، ساختار یکسان داستان و … اما در اصل دو هنر متفاوت به شمار میآیند. هرچند بعضی قصه گویان اجرای خود را تا مرز نمایشی شدن آن پیش می برند و تشخیص مرز قصه گویی و نمایش را برای مخاطب دشوار می کنند اما این دو هنر در تئوری و عمل یکسان نیستند. نمایش معمولا بر اساس نمایشنامه یعنی متنی از پیش تعیین شده اجرا می شود.

کارگردان در چگونگی اجرای آن نقش اساسی دارد و حضور عوامل مختلف فنی همچون نور پرداز، طراح صحنه، چهره پرداز و… در جریان خلق یک اثر نمایشی، همیشگی است. در حالی که قصه گویی چنین نیست. هرچند برخی از گونه های نمایش به صحنه خارجی نیاز ندارند اما قصه گویان به مکان خاصی مانند تماشاخانه نیاز ندارند و قصه گویی در هر جایی ممکن است.

گاهی قصه گو را می توان به عنوان بازیگر و یا بازیگر را به عنوان قصه گو در نظر گرفت. اما در نهایت قصه گو و بازیگر دو شگرد هنری جداست برای بیان و انتقال قصه، گرچه شباهت های فراوانی را می توان برای اشتراکات این دو برشمرد مانند عمل، گفتار. اما صرف نظر از همه این تعاریف شکی نیست که قصه خاستگاه هنرهای نمایشی محسوب می شود و نمایش یا قصه گویی هردو روشی است جدا برای بیان قصه. در آخر باید گفت امروزه قصه گویی به عاملی برای استمرار مراودات روزمره تبدیل شده است. قصه گویی هنری شفاهی و باستانی است که در زمان های دور انتقال دهنده مفاهیم خاص بوده است و این مفاهیم سینه به سینه و نسل به نسل با سعی در رعایت امانت میان انسان ها و اقوام مختلف منتقل می شده است.