پارس ناز پورتال

دلیلی دلزدگی از درس و دانشگاه

دلیلی دلزدگی از درس و دانشگاه

هر چه نسل سوم (متولدین دهه 60) بیشتر دنبال رسیدن به تحصیلات عالی بود و این سطح از تحصیلات برایش حتی به معنای زندگی تبدیل می شد، نسل چهارمی ها (متولدین دهه 70) به تحصیل دانشگاهی فقط به عنوان یک سبک زندگی نگاه می کنند. سبکی که می تواند باشد یا نباشد.

 

«همه در کار پویا مانده بودند. پویا تا یک ترم مانده به آخر کارشناسی آی تی را کژدار و مریض و با نمره های ناپلئونی گذرانده بود اما هیچ وقت مشروط نشده بود. حالا ترم آخر شروع شده بود و پویا اصرار داشت دیگر نمی خواهد دانشگاه برود.

 

سال ها بود پاره وقت در یک مغازه موبایل فروشی کار می کرد و حالا فرصتی پیش آمده بود به جای یک فروشنده ساده، وارد یک شراکت شود. فقط شرطش این بود که همه وقتش را بگذارد. هر چه این شراکت و سود مالی اش برای پویا جذاب بود، آن طرف قضیه یعنی نشستن سر کلاس های دانشگاه و ور رفتن با جزوه های چند کیلویی درسی بیشتر دلزده اش می کرد اما همه اصرار داشتند پویا این یک ترم هم طاقت بیاورد و مدرک کارشناسی اش را بگیرد، چیزی که برای پویا قابل تحمل نبود.»

 

«تحصیلات به چه دردی می خورد؟ مگر اینهایی که ارشد و دکترا دارند کجا را گرفته اند که حالا ما درس بخوانیم؟ چرا چند سال از عمرم را تلف کنم و از بازار کار عقب بمانم؟ با این شیوه تحصیلی خسته کننده که دانشگاه های ما دارند آدم دیگر حوصله درس خواندن دارد؟ وقتی درس های ما هیچ ربطی به بازار کار ندارند چرا درس بخوانم؟ چه فایده که این رشته را بخوانم وقتی خودم انتخابش نکرده ام و از سر اجبار دارم می خوانمش؟ این همه لیسانس توی جامعه بیکارند چرا من هم به آنها اضافه شم؟» متاسفانه روز به روز دارد هم به تعداد این سوال ها اضافه می شود و هم به تعداد جوان هایی که این سوال های از قبل پاسخ داده شده در ذهنشان جولان می دهد و بر اساس آن عمل می کنند.

 

به زبان علمی تر «دلزدگی از تحصیلات» که قبلا در ذهن افراد انگشت شماری از یک دوره ورودی شکل می گرفت و دلایل شخصی داشت، حالا به یک پدیده فراگیر اجتماعی تبدیل شده است که باید برای آن دنبال دلایل اجتماعی هم بگردیم.

 

چرا دلزدگی از تحصیلات؟

برای دلزدگی از تحصیلات به طور کلی می توان دلیل های فراوانی ردیف کرد اما دلزدگی از تحصیلات در نسل جوان فعلی در ایران امروز دلایل خاص خودش را دارد.

 

1- نسل چهارمی ها دانشگاه گریزترند

هر چه نسل سوم (متولدین دهه 60) بیشتر دنبال رسیدن به تحصیلات عالی بود و این سطح از تحصیلات برایش حتی به معنای زندگی تبدیل می شد، نسل چهارمی ها (متولدین دهه 70) به تحصیل دانشگاهی فقط به عنوان یک سبک زندگی نگاه می کنند. سبکی که می تواند باشد یا نباشد. برای نسل چهارمی ها خود زندگی مهمتر است. اینکه خوب زندگی کنند و از زندگی لذت ببرند.

 

برای همین یک نسل چهارمی ممکن است به راحتی از دانشگاه بگذرد و مشغول یک کار فنی شود و از آن کار فنی پول در بیاورد و زندگی اش را بکند. برای همین درصد نسل چهارمی هایی که به دوره های فنی و حرفه ای می روند به مراتب بیشتر از نسل سومی هاست.

 

حالا وقتی که یک نسل چهارمی، احتمالا به اجبار خانواده یا ارزش های اجتماعی وارد دانشگاه می شود و می بیند دانشگاه کمکی به لذت بردن از زندگی نمی کند، از دانشگاه دلزده می شود.

 

2- عشق بعد از ازدواج پیش نمی آید

متاسفانه سیستم آموزشی ما هنوز هم جوری است که دانش آموزان دبیرستانی نه چندان با رشته های دانشگاهی آشنا می شوند و نه حتی وقتی آشنا شدند سیستمی وجود دارد که آنها را به جایی که می خواهند هدایت کند. برای همین بیش از 90 درصد دانشجوها یا در مورد رشته خودشان اطلاعات کارآمدی نداشته اند یا در آن رشته ای که می خواستند تحصیل نمی کنند.

 

اطلاعات در مورد رشته دانشگاهی هم باید عمیق تر از چند پاراگرافی باشد که سازمان سنجش در مورد هر رشته ای در یک دفترچه چاپ می کند. باید سیستمی پیش بینی شود که فارغ التحصیل ها و دانشجویان رشته های مختلف با دبیرستان ها در تعامل باشندتا دانش آموزها خیلی واقعی با گزینه های مختلف پیش رویشان آماده شوند. حالا که این اتفاق نمی افتد، احتمال دلزدگی از رشته ای که یا آن را نمی شناسیم یا آن را نمی خواهیم بالاتر و بالاتر می رود.

 

3- نگاه تکلیف محور در دانشگاه ها حاکم شده است

به خاطر گسترش بی رویه آموزش عالی در ایران، سطح کیفیت آموزشی دانشگاه ها هر روز پایین تر و پایین تر می آید و دانشگاه ها به یک دبیرستان بزرگ تبدیل می شوند.

 

نگاه تکلیف محوری که متاسفانه به عنوان یک روش غلط آموزشی – خانوادگی در دبیرستان ها حاکم است به دانشگاه ها هم وارده شده است. اگر دبیرستان یک چهار سال منتهی به کنکور است که باید در آن تست زد و تست زد، حالا دوره کارشناسی هم به یک دوره منتهی به کنکور ارشد بدل شده است که در آن فقط منابع ارشد برای دانشجو مهم اند.

 

این نگاه تکلیف محور حس اجبار ناخوشایندی ایجاد می کند که به دلزدگی منجر می شود.

 

4- بی نتیجه بودن تحصیلات

برای نسل چهارمی ها که تجربه ناخوشایند سرگردانی بعد از فارغ التحصیلی نسل خودشان را دیده اند و از آن طرف پشت هر فرایندی دنبال یک چیز عینی و ملموس هستند که دستشان را بگیرد، تحصیلات دانشگاهی در این فراوانی فارغ التحصیل چیز خوشایندی نیست.

 

اصلا برای همین است که نسل چهارمی هایی که وارد دانشگاه می شوند از همان اول به فکر تحصیلات تکمیلی هستند. یعنی فرایندی که در آن احتمال بیشتری دارد چیزی دستشان را بگیرد. در غیر اینصورت احتمال پیش آمدن دلزدگی از تحصیلات و انصراف دادن همیشه وجود دارد.

 

خب حالا که این همه دلیل اجتماعی و آموزشی برای اینکه از تحصیلات دانشگاهی دلزده شویم وجود دارد، آیا باید دست روی دست بگذاریم و بر اساس همین حس منفی عمل کنیم؟ آیا باید آن را به عنوان یک درد مزمن بپذیریم؟ درست است که این پدیده اجتماعی است، اما راهکارهای فردی و خلاقانه ای برای کنار آمدن و حل کردن حس دلزدگی از تحصیلات دانشگاهی وجود دارد. این چند راهکار را امتحان کنید.

 

پیشاپیش در مورد رشته دانشگاهی آگاهی کسب کنید.

حالا که در سیستم آموزشی ما جایی برای تعامل دانشجویان و فارغ التحصیل ها با دبیرستان وجود ندارد، خودتان این سیستم را ایجاد کنید. از بین اقوام و آشنایان یا دوست های مجازی تان، دانشجویان رشته هایی که به عنوان گزینه در سر شما می چرخد را پیدا کنید و با آنها در مورد رشته دانشگاهی شان حرف بزنید. از کمک های مشاور تحصیلی هم غافل نشوید. هر چه شما اطلاعات بیشتر، به روزتر و عمیق تری در مورد رشته دانشگاهی تان داشته باشید، کمتر احتمال دارد بعدا از آن رشته دلزده شوید.

 

خودتان را بشناسید

گاهی ما حس می کنیم «این رشته دانشگاهی مال من نیست». شاید به خاطر اینکه قبل از اینکه رشته دانشگاهی را انتخاب کنید اصلا خودتان، علاقه و استعدادهای تان را نشناخته اید. این که به کدام شغل ها رغبت بیشتری دارید، اینکه از کدام نوع از هوش های هشتگانه (زبانه، موسیقایی، ریاضی، بصری، بدنی – حرکتی، میان فردی، درون فردی و طبیعت گرایانه) بیشتر بهره برده اید، اینکه سطح هوشی تان با منابع و تکلیف های یک رشته دانشگاهی جور است یا نه، همه و همه کمک می کند تا شما با خودآگاهی وارد یک رشته دانشگاهی شوید. در مورد رغبت به تحصیل و سطح هوش آزمون هایی وجود دارد که می توانید آنها را در مراکز مشاوره اجرا کنید.

 

نگاه تکلیف محور را کنار بگذارید

در دانشگاه «دانشجو» باشید نه یک دانش آموز که صرفا یکسری از اطلاعات را دانلود می کند. دانشجو فقط به منبع اصلی یک درس اکتفا نمی کند و منابع دیگر آن درس را هم ورق می زند. دانشجو فقط فصل هایی که استاد از آن سوال می دهد را نمی خواند.

 

برای دانشجو، کار عملی هم به اندازه اطلاعات تئوریک مهم است و آن را سمبَل نمی کند. و در نهایت اینکه برای دانشجو هر واحد درسی یکسری اطلاعات در مورد جهان هستی است که وقتی آنها را می داند حس بهتری نسبت به قبل دارد.

 

فقط درس نخوانید

وقتی دانشگاه محدود به کلاس و جزوه و استاد و شب امتحان شود، معلوم است ذهنیت خوشایندی در ذهن یک جوان سرحال که باید جوانی کند، ایجاد نمی کند.

 

فقط کلاس های دانشگاه را نبینید، فوق برنامه، انجمن های علمی، گروه های ورزشی، کلاس های فرهنگی، آشنایی با قومیت های دیگر، آشنایی با سبک زندگی های دیگر، آشنایی با دیدگاه های سیاسی دیگر و منابع غیردرسی کتابخانه دانشگاه را هم ببینید و سعی کنید از این امکانات دانشگاه برای جوانی کردن استفاده کنید.

منبع:سپیده دانایی