پارس ناز پورتال

بیوگرافی و کارهای گراهام بل

بیوگرافی و کارهای گراهام بل

گراهام بل

 

3 مارس مصادف با تولد الكساندر گراهام بل، مخترع اسكاتلندی تلفن بود. شاید اگر یك روز تلفن خونمون قطع بشه، تازه پی به وجود پراهمیت این وسیله می‌بریم. تا اسم گراهام بل می‌آید، من یاد كارتونی می‌افتم كه زمان كودكی از تلویزیون درباره زندگینامه بل پخش می‌شد.

 

در 3 مارس 1847 در ادینبورگ اسكاتلند كودكی به دنیا آمد كه بعدها نامش همواره با یك كلمه عجین شد. تلفن!

 

خیلی فكر می كردند شاید قسمت است كه پسران خانواده پروفسور الكساندر ملویل بل همگی بر اثر سل بمیرند ولی گراهام عمرش به دنیا بود. گراهام كوچولو از سن 10 سالگی شروع به ایراد گرفتن از اسمش كرد. شاید او هم یك اسم سه قسمتی دوست داشت چرا كه در 11 سالگی پدرش را راضی كرد كه نام او را الكساندر گراهام نام نهد. اما تا آخر عمر همه او را با نام الك می شناختند.

 

شاید اگر John Herdman آنها را نصیحت نمی كرد كه به كارهای مفید پبردازند ما امروز تلفن نداشتیم. بل كوچك بعد از توبیخ شدن توسط همسایه خودشان ، جان ، به فكر كمك كردن به او افتاد. آن زمان جان در فكر پیدا كردن راهی برای تسهیل آسیاب كردن گندم بود. كلید در دستان كودك كنجكاو قصه ما بود. الكساندر یك ماشین ساخت كه به وسیله پدال ، گندم را آسیاب می كرد. كار در كارگاه كوچكی كه جان راه انداخته بود آغاز شد

 

الكساندر استعدادهای دیگری هم داشت. او به سرعت خود را در زمینه هنر و شعر نشان داد. با تشویق های مادر و آموزشهای غیر رسمی او سریعا الكساندر به استادی در خانواده بل تبدیل شد. دیگر همه او را به نام پیانیست خانواده بل می شناختند. به همین خاطر اكساندر روز به روز به مادر خود وابسته تر می شد. هر روز بیشتر از روز قبل!

 

 

 

مادر ناشنوا می شود

از سن 12 سالگی مادر الكساندر رو به ناشنوایی گذارد. هر روز بر میزان ناشنوایی مادر اضافه می شد. الكساندر بسیار از این واقعه تحت تاثیر قرار گرفت. مادر برای او ارزش بسیار بالایی داشت. بل كوچك شروع به یادگرفتن یك زبان انگشتی كرد كه باعث شد بتواند صحبتها را به مادر انتقال دهد. كم كم او موفق شد یك نوع تكنیك خاص ایجاد كند كه با صداهای خاصی را به راحتی به مادر مفاهیم را منتقل كند. كم كم علاقه به مادر ، الكساندر را به یك مبحث علاقه مند كرد. صدا شناسی!

 

كلا باید خانواده بل را خانواده سخنوران دانست. پدربزرگ و عمو پدر همه از اساتید سخنوری بریتانیا بودند. پدر رساله ای درباره اصئل سخن با كرو لالها نوشت كه در زمان خود یك رساله انقلابی بود. چه كسی می توانست بهتر از الكساندر نشان دهنده عملی بودن این رساله باشد؟ لب خوانی آموزش داده شده در این كتاب به الكساندر هم یاد داده شد و هر جا كه الكساندر قدرت خود را در لب خوانی به نمایش می گذارد همه در بهت و حیرت فرو می رفتند. لب خوانی زبانی مانند سانسكریت باعث جاودانگی لب خوانی شد!

 

 

دستگاهی كه صدا تولید می كرد

بعد از تحصیلات در كالج بود كه اكساندر یك چیز عجیب شنید. شخصی به نام بارون ولفگانگ فون كمپلن دستگاهی برای شبیه سازی صدای انسان ساخته است. الكساندر جوان سریعا كتابی از فون كمپلن را یافت و دست به ترجمه آلمانی به انگلیسی كتاب زد. بعد از ترجمه بسیار سخت كتاب آنها شروع به ساخت دستگاه كردند. در این قضیه برادر بزرگتر الكساندر یعنی ملویل هم به او كمك می كرد. قسمتهایی مانند نای، گلو، شش و لب به سختی ساخته شد اما هنوز یك مشكل برای دریافت جایزه ای كه پدر تعیین كرده بود وجود داشت. پدرشان گفته بود یك جایزه بزرگ برای آنها تدارك دیده است كه اگر بتوانند چنین كاری را بكنند به آنها خواهد داد. ساختن جمجمه ای كه بتواند حتی چند كلمه صدا را تولید كند بسیار طاقتفرسا بود. آنها بعد از هزاران بار تلاش توانست جمله "How are you grandma?" را بیان كنند. البته نتیجه یك ذره اشكال داشت. شاید اگر كسی جمله "Ow ah oo ga ma ma." را می شنید اصلا متوجه منظور نمی شد اما این برای اكساندر 19 ساله تازه شروع راه بود!

 

 

خانواده ای كه نابود شد

در 1865 وقتی خانواده به لندن مهاجرت كرد الكساندر به دفتر كارش رفت و تمام مدت را بر روی آزمایشهای خود كار كرد. تمام پاییز و زمستان او بر روی پروژه هایش كار می كرد و همینطور سلامتی اش رو به تحلیل می رفت. از آن طرف برادر كوچكش ادوارد با درد سل دست و پنجه نرم می كرد. الكساندر سال بعد كاملا حالش خوب شد ولی همیشه شانس با انسان یار نیست. ادوارد آنقدر خوش شانس نبود.

 

در سال 1867 بل به خانه بازگشت و بر روی امتحانات مدرك دانشگاهیش كار كرد. زمانی كه به خانه بازگشت برادر بزرگترش ملویل ازدواج كرده بود و مستقل شد. در سال 1870 ملویل هم به دست سل به برادرش ادوارد پیوست.

 

در همان سال الكساندر با بیوه ملویل و والدینش به كانادا مهاجرت كرد. در یك زمین 10.5 هكتاری كه در كانادا خریدند یك مزرعه ساختند. در مزرعه یك جایی هم ساخته شد. یك كارگاه برای آزمایشهایی برای كار با ناشنوایان.

 

او پیانویی طراحی كرد كه می توانست موزیكش را به وسیله الكتریسیته منتقل كند.او سعی كرد وسیله ای بسازد كه نه تنها نتهای موسیقی،بلكه كلمه های سخنرانی را نیز ارسال كند. اما داستان اصلی از سال 1874 شروع شد. در تابستان بل كار خود را بر روی ساخت صدانگار شروع كرد. صدا نگار صدای برخورد یك ضربه را كه برای آزمایش به یك شیشه زده می شد را توسط یك قلم بر روی یك ورقه ثبت كند. این كار با یك سری از اشكال نشان داده می شد ( مسلما همه ما چنین چیزهایی دیده ایم). در آن سال خطوط تلگراف با یك ترافیك عجیب دست به گریبان بود. باید راه دیگری پیدا می شد.

 

 

داستان شروع یك دوران

الكساندر یك شب تا دیر وقت مشغول كار بود كه ناگهان یك باتری واژگون می‌شود و اسید سولفوریك آن روی لباسهای او می‌ریزد. بل با عصبانیت معاونش را صدا می‌كند در حالیكه او در كارگاه زیر شیروانی بود و در وضع عادی صدا به او نمی‌رسید، ولی وجود یك سیم تلگراف كه از كارگاه زیر شیروانی تا داخل اطاق خواب بل در طبقه پایین امتداد داشت باعث شد كه معاونش صدای او را بشنود. این سیم برای انتقال اصوات نتهای پیانو توسط الكساندر ساخته شده بود. توماس واتسون معاون بل بعد از تقریبا 40 سال این حادثه را اینطور بازگو می‌كند. برعكس اولین پیام تلگرافی مورس كه با جمله مقدس آنچه خدا اراده كرده است، شروع شد.

 

 

اولین تلفن ساخت گراهام بل

اولین پیام تلفنی بل با این جمله آقای واتسون بیا اینجا با تو كار دارم آغاز گردید. شاید اگر گراهام بل می‌دانست كه در آستانه یك اختراع بزرگی است اولین پیام خود را با یك جمله جالبی شروع می‌كرد. آن جمله تاریخی البته اولین جمله كامل بود كه از طریق سیم ارسال شده بود.

"Mr Watson – Come here – I want to see you"

 

داستان بل ادامه دارد. در ادامه این داستان بارها شاهد اختراعهای جالبی از بل خواهیم بود. اتفاقاتی كه دیگر برای الكساندر عجیب نبود. او در 29 سالگی تلفن را اختراع كرده بود و دیگر اختراع كردن به جزئی از روحیه او تبدیل شده بود