پارس ناز پورتال

شعر باحال و خنده دار در وصف چت (طنز)

مجموعه : مطالب طنز
شعر باحال و خنده دار در وصف چت (طنز)

شدم با چت اسیر و مبتلایش***********شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم***تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد******ز دست عاشقی صد داد و بیداد
 

بگفت هاله ز موهای کمندش*********کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست*******ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من********اسیرش گشته بیمارش شدم من


ز بس هرشب به او چت می نمودم*****به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام***************که باشد همسر و امید فردام

برای دیدنش بی تاب بودم**********ز فکرش بی خور و بی خواب بودم


به خود گفتم که وقت آن رسیده*********که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست*********زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او طفره می رفت********هراسان بود او از دیدنم سخت


خلاصه راضی اش کردم به اجبار*********گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود*********زدم از خانه بیرون اندکی زود

چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت******تو گویی اژدهایی بر من آویخت


به جای هاله ی ناز و فریبا***************بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا*************کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا

مسن تر بود او از مادر من*************بشد صد خاک عالم بر سر من



ز ترس و وحشتم از هوش رفتم*********از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست*دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت فرستادم که دیگر**********نیابم با چت از بهر خود همسر


بگفتم سرگذشتم را به “شاعر”**********به شعر آورد او هم آنچه بشنید

که تا گیرید از آن درسی به عبرت*********سرانجامی نـدارد قصّه ی چت