پارس ناز پورتال

آغاز بدبختی ام ، عـشـق تـــو بود!

آغاز بدبختی ام ، عـشـق تـــو بود!

یکسال پیش از این بود که دل عاشقم را با کلام آتشینت ،

از خود راندی…

با کلام آتشین تو دل من نیز آتـش گرفت، سـوخت…

و برای همیشه خاکستـــر شد…!

دلم خاکستـــر شده ی سالها زجر و بدبختی است…

خاکستـــری که حک شده در خون جگرم…

و هیچ بـادی؛ حتی بـاد سلیمانی آنرا از دلم نمی برد…!

بدبختی هایم تمامی ندارد!

آغاز بدبختی ام "عـشـق تـــو" بود!

تویی که به حال زارم نگـریستی ؛

اما من سالهای بدبختی ام را به خاطر تـــو گریستم!

و حال که به خودم آمدم ،

چیزی جز لاشه ی نا اُمید دلی که کفتارهای زمان در پی آنند؛

نیــافتــم!

براستی که کلام آتشین تو احسـاسـات درونم را ویــران کرد!!!

کاش این چنین با دلـم نمی کردی…

افســوس که…

راستی نـَفـَسـم…!

نفسی که می کشم جز تنهایی بازدمی ندارد…

افســوس را دم و تنهایی را بازدم کردن کار هرکسی نیست!

دلـم ؛ احسـاسـاتـم ؛ نـَفـَسـم…

فــَـدای "نـــاز تـــو" شد!

نازی که حال دیگر خریداری ندارد…!

ای دل بدبختم چقدر سـاده ای…دردهایت تمام نشده…

مانده هنــــوز!!!

پایان بدبختی ات آغاز تنهـایـی توست…تنهـایـی که ابدیست!

دل ساده من ؛

سالگــرد تنهـایـی و شکـسـت احسـاسـاتت تسلیت!!!