پارس ناز پورتال

دعای مخصوص موسی

مجموعه : مذهبی
دعای مخصوص موسی

یكى از داستان هاى بلند قرآن كریم، داستان موسى و فرعون است. خوابگزاران و منجّمان به فرعون مى گویند: به زودى فرزندى به دنیا مى آید كه تاج و تخت تو را نابود مى سازد. با این خبر وحشتناك، فرعون دست به كار مى شود تا موسى به عرصه هستى قدم نگذارد. اما به خواسته الهى و على رغم خواسته فرعون، موسى به دنیا چشم گشود و به اعجاز الهى در دامن خود فرعون بالید و بزرگ شد و آن گاه كه جوانى نیرومند شد خداوند به او علم و حكمت داد.

موسى، یك روزِ خلوت داخل شهر شد. دید دو نفر در حال نزاع و نبرد هستند و یكى از آنان از پیروان اوست. آن كه پیرو موسى بود موسى را به كمك خواست. موسى به یارى او شتافت و بر اثر ضربه موسى، خصم از پا در آمد. در این هنگام، موسى منقلب شد و دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ إِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْ لى ؛
بارالها، من برخود ستم كردم، مرا بیامرز.

خداوند هم او را آمرزید.
موسى باز هم دعا كرد و گفت:
رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَكونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ؛

خداوندا، به خاطر نعمتى كه به من دادى هیچ گاه پشتیبان گنه كاران نخواهم بود.
صبح روز بعد موسى با بیم و هراس در شهر گردش مى كرد. دید مرد دیروزى، امروز هم با كسى درگیر است. باز هم موسى را به كمك خواست. طرف مقابل به موسى رو كرد و گفت: آیا مى خواهى مرا بكشى آن چنان كه دیروز دیگرى را كشتى! تو زورگویى نه مصلح!

از آن طرف شهر مردى سر مى رسد و مى گوید: اى موسى! سران گرد آمده اند و براى كشتن تو نقشه مى كشند، هر چه زودتر از شهر خارج شو!
موسى با احتیاط و مراقبت از شهر بیرون شد و چنین دعا كرد:
رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَوْمِ الظَّالِمینَ؛

پروردگارا مرا از گروه ستمكار نجات ده.
موسى سپس رو به سوى مَدْیَن، شهر شعیب پیامبر، گذارد و به راه افتاد و گفت:
عَسى رَبّى أَنْ یَهْدِیَنى سَواءَ السَّبیلِ؛
امیدوارم پروردگارم مرا به بهترین راه هدایت كند.

2 . موسى به شهر مدین رسید. در بیرون شهر مردمى را دید كه در كنار چاهى جمع شده اند و از آن آب مى كشند و گوسفندان خود را سیراب مى كنند. موسى دید دو زن دورتر ایستاده اند و در انتظارند. به نزد آنان رفت و پرسید: چرا این جا ایستاده اید؟ آن دو در جواب گفتند: وقتى كه چوپان ها از چاه آب كشیدند و گله خود را آب دادند و دور شدند ما سر چاه مى آییم، آب مى كشیم و گوسفندان خود را سیراب مى كنیم.
موسى از سر وظیفه الهى و نوع دوستى، به سر چاه آمد، براى آنان آب كشید و گوسفندان آنان را سیراب كرد. آنان به راه افتادند و زودتر از هر روز به خانه رسیدند.
موسى كه در مدین غریب بود و راه به جایى نمى برد، به زیر سایه درختى رفت تا بیاساید و خستگى راه از تن به در كند و چون امكانات و آذوقه نداشت دست به دعا برداشت این چنین خدا را خطاب كرد:
رَبِّ إِنّى لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ؛

بارخدایا، من به هر آنچه بر من فرو فرستى محتاجم.
دعاى موسى مستجاب شد.دختران شعیب كه زودتر از هرروز به خانه برگشته بودند ماجراى یارى جوانى ناشناس را براى پدر بازگفتند.

پدر یكى از آنان را به دنبال موسى فرستاد تا او را بیاورد. موسى به خانه شعیب آمد. از او پذیرایى كردند و چون توانایى و درستى و امانت او را دیدند او را به گرمى پذیرفتند. موسى داماد شعیب و صاحب همسر و زندگى شد.
گرچه در برخى روایات آمده است موسى در آن هنگام كه این دعا را كرد به نانى محتاج بود، اما این دعا مخصوص نان و خوراكى نیست بلكه براى همه احتیاجات به كار مى آید. دلیلش این است كه موسى پس از این دعا صاحب همه چیز شد.

3 . موسى مدتى را كه با شعیب عهد بسته بود در مدین بماند و سپس با خانواده و گله و دارایى خود رو به سوى وطن آورد تا به طورسینا رسید. در آن جا، نورى از دور پدیدار شد. به سوى آن رفت تا براى گرم شدن همراهان از آن شعله اى برگیرد. آن نور حق تعالى بود كه بر درختى تجلّى كرده بود. در آن جا بزرگ ترین حادثه زندگانى موسى كه رسالت اوست رخ مى نماید. موسى پیامبر شد و معجزه هم، كه دلیل صدق ادعاى وى بود، به او اعطا شد.
سر آغاز مأموریت او، رفتن به دربار فرعون و هشدار و انذار و دعوت او به سوى خداوند متعال اعلام شد.
در این هنگام كه موسى مأموریت را دشوار یافت به در گاه الهى روكرد و گفت:

رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى وَیَسِّرْ لِى أَمْرِى وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِى یَفْقَهُوا قَوْلِى وَاجْعَلْ لِى وَزِیراً مِنْ أَهْلِى هرُونَ أَخِى اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى وَأَشْرِكْهُ فِى أَمْرِى كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِیراً وَنَذكُرَكَ كَثِیراً إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِیراً؛

بارالها، سینه ام را گشاده دار. مأموریتم را برایم آسان كن. گره از زبانم بگشا. تا سخنم را بفهمند. از خاندانم برایم یاورى قرارده. كه هارون برادرم باشد. پشتم را به او محكم كن. و او را در مأموریتم شریك كن. تاتو را تسبیح بسیار گوییم و بسیار تو را یاد كنیم. به درستى كه تو با خبر و بینا بر احوال مایى.
خداى متعال پاسخ داد:

سپس خداوند شیوه برخورد با فرعون را اینچنین به موسى و هارون آموخت:
رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا اَوْ أَنْ یَطْغى ؛
بارالها،ما مى ترسیم بر ما ستم كند یا راه طغیان و نافرمانى پیش گیرد