كار به جایی رسید كه منزل او زیارتگاه عرب و عجم شد، مردم عوام كمكم دسته دسته به زیارتش میرفتند، برای او خدم و حشمی فراهم گردید، ولی خواص از او كناره میگرفتند و عقیده به او نداشتند. او در میان صحن مطهّر در غرفهای مینشست، زن و مرد بر قدمهایش میافتادند و میگریستند.
علی اكبر مهدیپور
در سالهای اخیر، كشور ما مواجه با پدیدهای نامبارك شده كه اصطلاحاً از آن به «عرفانهای دروغین» یا «عرفانهای ساختگی» تعبیر میشود. گروهی با بهرهگیری از سادگی و صداقت مردم و با نشان دادن چند كشف و كرامت، مریدان ساده لوح را فریب داده و با خود همراه میسازند و از این طریق به شهرت و محبوبیّت و گاه ثروت و دارایی دست مییابند.
افرادی كه به گرد این عارفنماها جمع شده و شیفته و والة آنها شدهاند، در پاسخ ناصحانی كه این افراد را از پیروی كوركورانة مدّعیان دروغین و معنویّت نهی میكنند؛ به كارهای خارقالعادّه و كشف و كرامّتهایی كه از آنان دیدهاند، استدلال كرده و میگویند اگر آنها به دروغ ادّعای عرفان و معنویّت میكنند، پس این كشف و كرامّتها از كجاست؟!
برای روشن شدن این موضوع كه امروزه سبب دلمشغولی بسیاری از خانوادهها شده است، در این مقاله برخی از پرسشهای مطرح در این زمینه را بررسی میكنیم:
ریاضتهای شیطانی
نخستین پرسش مطرح در این زمینه، این است كه:
ـ آیا نشان دادن كشف و كرامات و انجام كارهایی كه برای مردم عجیب و خارق العادّه جلوه میكند، لزوماً به معنای این است كه صاحب آن كرامات اهل معناست و در رابطهای الهی به این توانمندیها دست یافته است؟
در پاسخ این پرسش باید گفت: قطعاً هیچ ملازمهای میان اظهار كشف و كرامات و حقّانیت ظاهر كنندة آنها وجود ندارد، چون رسیدن به این مقامات هم از طریق سیر و سلوك شرعی و انجام ریاضتهای الهی و هم از طریق
آیت الله سیّد علی علم الهدی (1273 ـ 1351 ش.) در كتاب ارزشمند «مناظره با دانشمندان» مینویسد:
مؤلّف گوید: مرحوم والد ماجد برای ما نقل كرد:
در ایّام تحصیل من در نجف اشرف كه در عهد ناصرالدّین شاه بود، شخصی به نام ابراهیم خان، مستوفی دیوان اعلا، به نجف اشرف آمد، تا یك سال وارد شهر نشد، فقط مشك را از شطّ پر آب میكرد و در بین نجف و كوفه سقّایی میكرد و به افرادی كه بین نجف و كوفه رفت و آمد میكردند، آب میداد.
پس از یك سال وارد شهر شد، به عبادت و ریاضت پرداخت، رفته رفته مقاماتی پیدا كرد، مردم عوامّ نجف مرید او شدند و كشف و كراماتی از او میدیدند و حوائج خود را از او میطلبیدند.
كار به جایی رسید كه منزل او زیارتگاه عرب و عجم شد، مردم عوام كمكم دسته دسته به زیارتش میرفتند، برای او خدم و حشمی فراهم گردید، ولی خواص از او كناره میگرفتند و عقیده به او نداشتند. او در میان صحن مطهّر در غرفهای مینشست، زن و مرد بر قدمهایش میافتادند و میگریستند.
چند سالی به این منوال گذشت، عرب و عجم قید ارادت او را به گردن انداختند.
در آن ایّام، مرحوم آیت الله شیخ طه نجف در صحن مطهّر اقامة جماعت میكرد.
شبی مرد عربی آمد و خود را بر سجّادة شیخ طه انداخت، گریه و ناله میكرد و پیوسته میگفت: غلط كردم، غلط كردم.
شیخ طه با ملاطفت میپرسید: چه شده؟ داستان چیست؟ پسرم؟ او مرتّب ناله میكرد و میگفت: غلط كردم.
مردم به تماشای او جمع شدند، برخی میگفتند: دیوانه شده، برخی میگفتند: مورد ستم قرار گرفته. شیخ هم اصرار میكرد كه پسرم چه شده؟
یك مرتبه به سوی ابراهیم خان اشاره كرد و گفت:
«این ملعون الوالدین».
تا این جمله را بر زبان جاری كرد، چشمها به سویش خیره شد، دستها بالا رفت كه كتكش بزنند.
شیخ طه بر مردم تشر زد و گفت: صبر كنید ببینم چه میگوید.
آن مرد گفت: شغل من سقّایی است، به خانة ابراهیم خان آب میبردم و پیوسته به او التماس میكردم كه مرا به مقامی برساند و از آنچه دارد، به من نیز عطا فرماید.
از دروازه بیرون رفتم، باغ بسیار خوبی دیدم، با درختان زیبا و نباتات خوش منظره، در آخر باغ، جمعی نشسته بودند و منبری نصب شده، شخصی با هیكل خاصّی بر فراز منبر نشسته بود و برای آن جمع سخنرانی میكرد.
من متحیّرانه به اطراف نگاه میكردم و بر حیرتم افزوده میشد كه در بیرون نجف چنین باغی وجود نداشت، این چه منظرهای است كه میبینم.
آرام آرام به سوی آن جمع قدم زدم، چون چشم آن گوینده از بالای منبر به من افتاد، گفت:
مرحبا به بندة من! من خدای تو هستم! مرا سجده كن تا به مقاصد خود برسی و تو را مانند ابراهیم خان گردانم.
گفتم: خدا شیطان را لعنت كند.
به مجرّد گفتن این جمله، از پشت سر سیلی محكمی به من وارد شد، به زمین افتادم و دیدم ابراهیم خان است. چند لگد به من زد و من بیهوش شدم، پس از مدّتی به هوش آمدم و دیدم در خارج نجف در میان آفتاب افتادهام، نه باغی هست و نه كسی را میبینم. فهمیدم كه این ریاضت شیطانی بوده، اكنون توبه میكنم، آیا توبة من قبول است؟
مرحوم شیخ طه كه از بزرگان علمای عصر بود و در میان مردم عرب نفوذ داشت، تا این سخنان را شنید، به مردم خطاب كرد و به زبان عربی فرمود:
وای بر شما، كه مرید چنین شخصی شدهاید!!
مردم با شنیدن این داستان به خانة ابراهیم خان هجوم بردند كه او را بكشند، او متوجّه شد و فرار كرد.
خانهاش را خراب كردند و اموالش را غارت نمودند، ولی به خودش دسترسی پیدا نكردند، اكنون هم كوچة ابراهیم خان در نجف معروف است.1
بازی شیطان
پرسش مهم دیگر این است كه آیا واقعاً ممكن است، كسی از طریق شیطان به بعضی مقامات به ظاهر معنوی برسد و موفّق به اظهار امور خارقالعادّه، مانند مكاشفه و خبر از غیب شود؟
در پاسخ باید گفت: بله، این امر شدنی است. حتّی ممكن است گاهی شخصی به مقاماتی برسد، بیآنكه متوجّه باشد این مقامات شیطانی است، نه الهی. توجّه به حكایتی كه از زندگی آیت الله سیّد موسی زرآبادی(ره) نقل شده، در این زمینه بسیار راهگشاست.
آیت الله سیّد موسی زرآبادی (1294 ـ 1353 ق.) از علمای بزرگ قزوین، پیشتاز عرصة فقاهت، زهد، تقوا و تهذیب نفس.
مرحوم زرآبادی شاگردان برجستهای تربیت كرده كه از آن جمله است:
1. شیخ هاشم قزوینی (1380 ق.)؛
2. شیخ مجتبی قزوینی (1386 ق.)؛
3. شیخ علی اكبر الهیان (1380 ق.)؛
4. سیّد ابوالحسن حافظیان (1401 ق.).
روز ششم صفر 1415 ق. مرحوم سیّد جلیل زرآبادی (فرزند آیت الله سیّد موسی زرآبادی) را در صحن مطهّر «امامزاده حسین قزوین»، در كنار قبر پدرش دفن میكردند كه دیوارة لحد فرو ریخت و پیكر مطهّر مرحوم زرآبادی پس از 62 سال تر و تازه مشاهده گردید.
نگارنده به قزوین رفتم تا این قضیه را از شاهدان عینی بشنوم و در كتاب «اجساد جاویدان» بنویسم.
در آن ایّام كه شرح حال مرحوم زرآبادی را بررسی میكردم، از آیت الله حاج آقای موسی شبیری زنجانی در مورد ایشان سؤال كردم، فرمودند:
اگر در میان علمای شیعه، دو نفر به طور قطع صاحب كرامت باشد، یكی از آنها سیّد موسی زرآبادی است.
سپس فرمودند:
ایشان داستان جالبی دارند كه من آن را از آیت الله ملكی شنیدهام.
استاد ما، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد باقر ملكی، در آن ایّام در قید حیات بود، بنابراین به محضر ایشان رفتم و داستان را از ایشان شنیدم.
و اینك اصل داستان به نقل آیت الله ملكی، توسط مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی، از مرحوم آیت الله زرآبادی:
در ایّامی كه در قزوین، امام جماعت بودم، مدّتی به سیر و سلوك پرداختم، به قدری پیش رفتم كه پردهها از جلوی چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در كوچه و خیابان میدیدم.
روزی در كنار سجّاده نشسته بودم، صدایی از زیر سقف اطاق شنیدم كه گویندهای خطاب به من گفت:
حالا كه به این مقام رسیدهای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یك راه دارد و آن ترك اعمال ظاهری است!!
گفتم: این اعمال ظاهری با دلایل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است و من تا زنده هستم، هرگز آنها را ترك نخواهم كرد.
گفت: در این صورت آنچه به تو دادهایم، از توپس میگیریم.
گفتم: به جهنّم.
تا این جلمه را بر زبان جاری كردم، آن حال از من گرفته شد، دیگر نه پشت دیوار را میدیدم و نه از درون كسی خبر داشتم و از آن كشف و شهود دیگر هیچ خبری نبود.
تا حدود یك هفته بسیار ناراحت بودم كه من پس از سالها تلاش و تحصیل و تهذیب نفس، چگونه بازیچة شیطان شده بودم؟
پس از یك هفته به حضرت رسول اكرم(ص) متوسّل شدم، قلبم آرام شد و متوجّه شدم كه شیطان از این اعمال ظاهری ما، با آن همه نقصی كه دارد، آنقدر در رنج و عذاب است كه سالها تلاش میكند تا آن را از ما بگیرد.
بنابراین تصمیم گرفتم كه با تمام قدرت به واجبات و مستحبّات بپردازم و در حدّ توان، هیچ عمل مستحبّی را ترك نكنم و از فضل پروردگار در پرتوی التزام به شرع مبین، حالاتی به من دست داد كه حالات پیشین در برابر آن بسیار ناچیز بود.
آنگاه آیت الله ملكی چندین كرامت از كرامّتهای مرحوم آیت الله زرآبادی2، توسط مرحوم آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی3 برای اینجانب نقل فرمود.4
مهمترین ویژگی مدّعیان دروغین
برای بسیاری این پرسش مطرح است كه مهمترین ویژگی كسانی كه از طریق غیرشرعی به كشف و كرامات میرسند، چیست و این گروه از چه طریق به این توانمندیها دست مییابند؟
یكی از مهمترین ویژگیهای عارفنماها ترك فرایض است، برخی از آنها كه از مقامات ویژه برخوردار هستند، مطلقاً نماز نمیخوانند، برخی دیگر كه در آن حد نیستند، گاهی میخوانند و گاهی نمیخوانند.
اگر بخواهیم این موضوع را ریشهیابی كنیم، باید عرض كنیم كه این شیّادان هر چه دارند، از شیطان گرفتهاند و شیطان چیزی را به رایگان به كسی نمیدهد، اوّل دین و ایمانشان را میگیرد، سپس چیزی به آنها میدهد كه با آن در میان مریدها، آبرویی به دست آورند.
یكی از قراین مهم این موضوع، توقیع شریف حضرت بقیّه الله، ارواحنا له الفداء، است كه آن را شیخ طوسی از احمد بن اسحاق روایت كرده است و اینك متن داستان:
شیخ صدوق به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری(ره)5 میگوید:
برخی از اصحاب ما به خدمت ایشان آمده، اظهار كردند كه: جعفر بن علی (جعفر كذّاب) نامهای برای آنها نوشته و خود را جانشین برادرش، امام حسن عسكری(ع) معرفی نموده است و گفته: آنچه از حلال و حرام و دیگر علوم مورد نیاز باشد، در نزد او هست.
احمد بن اسحاق گوید: چون نامه را خواندم، نامهای به محضر حضرت صاحب الزّمان(ع) نوشتم و نامة جعفر را در داخل آن نهادم، پس جواب این گونه آمد:
«من نمیدانم او به چه وجهی امیدوار است كه ادّعایش كامل شود؟
1. آیا با فقاهت در دین خدا؟
به خدا سوگند، او حلال را از حرام نمیشناسد و در میان درست و نادرست فرق نمیگذارد.
2. یا با دانش و فضیلت؟
كه حق را از باطل نمیشناسد و محكم را از متشابه تشخیص نمیدهد، حدود نماز را نمیداند، حتّی وقت نماز را نمیشناسد.
3. یا با پارسایی و زهد؟
خدا گواه است كه او چهل روز نماز واجب را رها كرد، تا به گمان خود شعبده یاد بگیرد و شاید خبرش به شما رسیده باشد.
این ظرفهای شراب اوست كه پابرجاست و نشانههای گناهش برای همگان آشكار است.
4. یا معجزهای دارد؟ پس آن را بیاورد.
5. یا دلیل و برهانی دارد؟ پس آن را اقامه كند.
یا نصّ (از امامان پیشین) دارد؟ پس آن را بیان كند.»6
حضرت بقیّـةالله(عج) در این توقیع شریف راز ترك نماز جعفر كذّاب را فرا گرفتن شعبده بیان میفرماید.
شیّادان زمان ما كه عنوان عارف به خود بستهاند، از طریق گناه، از جمله ترك فرایض به شیطان تقرّب جستهاند و شیطان مطالبی در اختیار آنها گذاشته، تا به این وسیله مرید دور خود جمع كنند.
مدّعیان دروغین، روزی ادّعای بابیّت، روزی ادّعای مهدویّت، روزی ادّعای نبوّت، سرانجام ادّعای الوهیّت میكنند؛ چنان كه در حالات علیمحمّد باب مشهود است.
او نیز به ارتباط با جنّ بسنده نكرده، به ارتباط با ارواح پرداخته، حتّی ادّعای تسخیر ملك نموده است. او در اینباره میگوید:
مهمترین ختمها ختم سورة حمد است، موقعی كه در مسجد سهله معتكف بودم، بدان مشغول شدم و به واسطة آن مهمترین موكّلان كه «الرّحمن» و «الرّحیم» هستند، در اختیارم گذارده شدند.!!
پس از آن بر سر هر قبری كه میرفتم و سورة حمد را قرائت میكردم، به محض اینكه به «الرّحمن الرّحیم» میرسیدم، نه تنها آن دو ملك حاضر میشدند، بلكه صاحب آن قبر نیز از قبر برمیخاست و تحت فرمان من قرار میگرفت!!8
برخی دیگر از این عارفنمایان گاهی نماز میخوانند و گاهی نمیخوانند.
یكی از اینها كه چند سال پیش در گذشته، به یكی از بزرگان كه در قید حیات است، گفته بود:
فلانی، مردم چقدر بیظرفیّت هستند، من به یكی از مریدانم گفتم كه من 15 روز نماز نخواندم، از من قهر كرد و دیگر به سراغم نیامد!!
او انتظار داشت كه آن مرید، تعدادی سكّه به او بدهد و ابراز خوشوقتی كند كه الحمدالله ایشان دیگر به عرفان واقعی دست یافته، دیگر فرایض از او برداشته شده!
یكی از عزیزان در مورد یكی از همین عارفنماها گفت:
روزی به خانهاش رفتم، دیدم هاج و واج است، پرسیدم: چه شده؟
گفت: معراج رفته بودم، همین الآن بازگشتم، خیلی خسته هستم!!
گفتم: خوب از معراج چه آوردی؟
گفت: دو چیز:
1. به من گفتند كه ریش خود را بلند كن!
2. دیگر فرائض از تو ساقط است!
اوّلی خوب است، چون ریش درازتر از حدّ معمول نشان ابلهی است و ایشان به آن مقام رسیده بود، ولی قبلاً نیز فرایض از او ساقط بود و ایشان هرگز توفیق نماز نداشت!!
مدّعیان دروغین مهدویّت
ـ آنچه تاكنون گفتیم، بیشتر مربوط به مدّعیان دروغین عرفان و معنویّت بود، حال این پرسش مطرح میشود، آیا میتوان این موضوعات را در مورد كسانی ادّعای ارتباط با امام زمان(ع) را دارند، نیز مطرح كرد؟
در پاسخ باید گفت: بسیاری از كسانی كه ادّعا میكنند با امام عصر(ع) ارتباط دارند یا از ایشان فرمان میگیرند و برای فریفتن مردم امور غیرعادّی از خود آشكار میكنند، بیارتباط با شیطان نیستند.
شیّادان زمان
یكی از مدّعیان دروغین كه در گوشه و كنار مریدان گردآورده، احمد حسن بصراوی است، كه در بصره زندگی میكرد.
او چند سال پیش ادّعا كرد كه من پسر امام زمان هستم، پس از حضرت بقیّـةالله من به جای او خواهم نشست!!
سپس ادّعا كرد كه من همان یمانی هستم كه وزیر اوّل پدرم میباشم!
برای توجیه یمانی بودنش گفت:
یمانی به معنای یمنی نیست، بلكه از مادّة «یمین» است و چون من دست راست پدرم هستم، یمانی نامیده میشوم!!
او با ارتباط تنگاتنگش كه با شیطان دارد، معلوماتی را دربارة افراد مختلف از شیطان میگیرد، او افرادی را به نزد اشخاصی میفرستد و با نقل آن گفتهها، آنها را متقاعد میكند كه وی در ادّعای خود صادق میباشد!!
من با یكی از افرادی كه به او معتقد بود، چندین ساعت نشستم و سخن گفتم، ولی او در عقیدهاش متزلزل نشد، وقتی او را لعن میكردم،ایشان به شدّت میلرزید.
در حدود 280 صفحه از مطالب او را از اینترنت برایم آورند، حتّی آیات قرآن را غلط نوشته بود و احادیث را تحریف كرده بود. جالبتر اینكه یكی از علما را تبلیغ كرده بودند و مطالب زیادی از خصوصیّات زندگیاش گفته بودند و از ایشان خواسته بودند كه با ایشان بیعت كند، گفته بود كه باید من ایشان را از نزدیك ببینم. گفته بودند: دیدارش ممكن نیست، ولی میتوانید صدایش را بشنوید.
نوار صدایش را برای او گذاشته بودند، در حدود نیم ساعت خطابه خوانده بود، كه دهها غلط در متن آیات قرآن داشت؟!
عذر آورده بودند كه نه، ایشان با قرائت دیگر میخواند! ایشان كه اهل فضل بود، گفته بود: اینها ربطی به قرائت ندارد، ایشان حتّی از مقدّمات صرف و نحو هم بیخبر است.
پسر یكی از مراجع تقلید میگفت:
در صحن امام حسین(ع) چهار نفر از مبلّغان ایشان به من رسیدند و مرا به بیعت با او دعوت كردند، گفتم: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل اخبار غیبی.
گفتم:من اخبار غیبی را قبول ندارم، هركس با شیطان رابطه داشته باشد، شیطان این اخبار را در اختیار او میگذارد.
گفتند: پس شما چه چیز قبول دارید؟ گفتم: مباهله.
فردا صبح ایشان با یكصد نفر از مریدانش به صحن مطهّر حضرت قمر بنیهاشم بیاید، من نیز با یكصد نفر از طلّاب بیایم، آنجا مباهله كنیم،هركس صدمه بخورد باطل بودنش معلوم شود.
گفتند: حضرت ایشان را از مباهله نهی كرده است!!
خداوند منّان برای بیداری مردم و محفوظ ماندن آنها از شرّ شیّادان، آیهای در قرآن به صراحت بیان فرموده:
«وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ؛9 شیاطین به اولیای خود وحی میكنند.»
كسانی كه در زمان ما ادّعای چشم برزخی دارند، غالباً از ارادتمندان ابلیس هستند، كه در برابر پرستش شیطان، شیطان نیز مطالبی را از مطالب پشت پرده در اختیار آنها میگذارد و آنها به این وسیله مریدهای عوام را دور خود جمع میكنند.
زمینهسازان تسلّط شیطان
برای بسیاری این پرسش مطرح است كه چه اموری زمینة تسلّط شیاطین بر انسان را فراهم میكند و موجب میشود كه آدمی به ابزار دست شیطان تبدیل شود؟
براساس روایات در حالات و مواردی شیطان بهتر و راحتتر بر انسان سیطره پیدا میكند:
1. ترك غسل جنابت یا تأخیر انداختن آن؛
راههای در امان ماندن از مكر شیطان
ـ بالأخره آخرین پرسش این است كه چگونه میتوان از مكر و نیرنگ شیطان در امان ماند و مانع تسلّط شیاطین بر خود شد؟
بر اساس آنچه كه در روایات معصومان(ع) آمده است، با انجام برخی كارها میتوان با تسلّط شیطان مبارزه كرد و خود را از شرّ این دشمن بزرگ انسان در امان نگه داشت. عناوین برخی از این امور به این شرح است:
1. توكّل به خدا؛
2. پناه بردن به خدا؛
3. روزهداری؛
4. یاد خدا و روز جزا؛
5. استغفار؛
6. صدقه؛