پارس ناز پورتال

مصاحبه خودمانی جدید با حامد کمیلی

مجموعه : اخبار سینما
مصاحبه خودمانی جدید با حامد کمیلی
 

شاید یکی از بهترین مناسبت ها برای برقراری اینگفت و گو علاوه بر حضورت در سریال «پروانه»، از راه رسیدن روز زن و مادر باشد، به این دلیل که تو متولد تیر ماه هستی و تیر ماهی ها هم در عشق به مادرهایشان زبانزدند. حالا این ویژگی تیرماهی ها در تو هم وجود دارد یا نه؟

(خنده) بله، به هر حال من فرصت به دنیا آمدن در ماه های دیگر سال را که نداشتم، اما قطعا علاقه به مادرم به خاطر تیرماهی بودنم نیستو چیزیست که نمی توانم از خودم جدایش کنم، برایش احترام قائلم و موجودیت امروز خود را مدیون او می دانم. این احترام و رابطه همواره میان ما متقابل است.

راست است که می گویند مردهای تیرماهی خسیس اند؟!

فکر نمی کنم! حالا خودت هم تیر ماهی هستی و می توانی درباره این مسئله نظر بدهی. می دانی… بحث خساست نیست.

آره ولی تو علاوه بر اینکه تیر ماه به دنیا آمدی، اصالتا متولد اصفهان هم هستیی!

ببین این بخش از حرف هایت که می گویی اصفهانی ها خسیس اند را اصلا نمی توانم بپذیرم، نه اینکه فکر کنی چون اصفهانی ام دارم دفاع می کنم، فقط به این دلیل اینقدر محکم این حرف را می زنم چون اصفهانی ها را خیلی خوب می شناسم؛ به نظرم اصفهانی ها «شعورمند» هزینه می کنند؛ این خیلی با خساست فرق می کند. تعریف ما از خساست یعنی به چیزی نیاز داشته باشی اما نخواهی برای به دست آوردنش هزینه اش را بپردازی اما اگر یک اصفهانی به چیزی واقعا نیاز داشته باشد حتما بهترین هزینه را خواهد کرد تا بهترین نوعش را به دست بیاورد. شاید مدت زمان طولانی تری از آن استفاده کنند ولی مطمئنا بهترینش را انتخاب خواهند کرد.

هیچ کس نمی تواند منکر فرهنگ و تمدن غنی اصفهان شود، همه دیگر «اصفهان، نصف جهان را شنیده ایم»؛ وقتی وارد بحث تاریخی این شهر شوی و به آدم هایش در هر کجای دنیا که باشند نگاه کنی پی به فرهنگ غنی شان خواهی برد. خودم دوستان اصفهانی زیادی دارم که امروز آدم های بزرگی شده اند و همیشه به دوستی و ارتباط با آنها افتخار می کنم. من حتی اولین شعبه از برند «گارنو» را نیز در اصفهان تاسیس کردم؛ برندی که کارش

 

انتخاب اقلاممتفاوتاز نقاط گوناگون جهان است و مخاطبان خاص خودش را دارد. زمانی که تصمیم گرفتم اولین نمایندگی این برند را در اصفهان تاسیس کنیم، همه دوستانم می گفتند چرا می خواهی ریسک کنی و در اصفهان که کسی چنین پول هایی هزینه نمی کند این فروشگاه را بزنی! در حالی که به نظر من اصفهان شیک پوش هایی دارد که از تهرانی ها بیشتر هزینه می کنند. آنچه باید بدانیم تفاوت قائل شدن میان «خساست» و «شعورمند هزینه کردن» است؛ من معتقدم اصفهانی ها بسیار شعورمند پول هایشان را خرج می کنند و این اسمش خساست نیست.

اگر می دانستم روی شهرت اینقدر حساسی مصاحبه مان را از یک جای دیگر شروع می کردم!

نه، اصلا بحث حساسیت نیست. ببین بعضی مواقع صفت هایی درباره آدم ها به کار می برند که ناخودآگاه در ذهن بقیه ماندگار می شود و روی دیدگاه شان تاثیر بسیاری می گذارد در حالی که وقتی وارد جزئیات آن شوی، با دلایل زیبایی روبه رو خواهی شد. وقتی اصفهان را چه به لحاظ جغرافیایی و چه مردم شناسی بررسی می کنی، به یکسری خصوصیات می رسی که حتما برایت جذاب خواهد بود؛ یکی اش همین موضوع که اصولا اصفهانی ها هر گاه تحت فشار قرار گرفته اند آدم های بزرگی از میان شان برخاسته اند. درباره اصفهانی ها این تاکید را دارم و بسیار آگاهانه حاضر به یک بحث کامل هستم چون به شدت معتقدم اصفهانی ها شعورمند خرج می کنند واسم این «خساست» نیست!

هر هفته که گفت و گوهای ما منتشر می شود، خواننده های روزنامه درباره مصاحبه و مصاحبه شونده نظرات مختلفی می دهند. فکر کنم این هفته با دفاعی که ازهمشهری هایت کردی، کلی اصفهانی برایت پیامک تشکر بفرستند.

در هر صورت من همیشه به اصفهانی بودن خودم افتخار کردم.

راست است که آدم ها وقتی به شهرت می رسند و ستاره می شوند زمانی که بخواهند سفر کنند شهر خودشان اولویت دهم شان خواهد شد؟ یعنی اگر قرار باشد به سفر بروی ترجیح می دهی با توجه به توانایی مالی یاحتی دور بودن از نگاه مردمبه خارج از کشور بروی تا اینکه بخواهی از تهران بروی اصفهان و کنار همشهری هایت باشی.

نمی توانم درباره دیگران نظری بدهم ولی برای خودم هرگز این شکلی نبوده است. نمونه اش نگاه و سلیقه خاص خودم به مقوله بیزینس بود که قصد داشتم کنار بازیگری کار دیگری نیز داشته باشم و اولین قدمم را از اصفهان شروع کردم؛ این یعنی باید به واسطه آن کارم هم شده بیشتر به اصفهان سفر کنم و حضور بیشتری آنجا داشته باشم، اگر غیر از این بود کارم را از هر جایی غیر از اصفهان شروع می کردم.

خب تو برادر بزرگ خانواده هستی و ایمان و احسان برادران دوقلو اما کوچک تر خانواده تان هستند. هیچ وقت در خانه تان بحثی با این مضمون که هر چه برادر بزرگ تر بگوید و تعیین و تکلیف کند وجود نداشت؟

هر دو برادر من دوست داشتند با تخصص خاص خودشان وارد کارهایی شوند که دوست دارند. شاید کارهایشان تا حدودی مرتبط با هنر باشد اما را این ارتباط مطلق نیست؛ هر کسی استعداد و علاقه خودش را پیدا کرده و امروز به آن مشغول است. یکی شان معماری می خواند و دیگری عمران؛ هر دویشان هم در همان زمینه تحصیلی شان مشغول کار هستند.

یعنی هیچ وقت نگفتند داداش حالا دست ما رو هم بگیر بازیگر کن؟

صادقانه بگویم شاید یک وقت بهشان گفته باشم بچه ها می خواهید وارد حرفه بازیگری شوید یا نه؟ ولی واقعا گرایش شان به چیزهای دیگری بود؛ هم در بحث ورزش و هم هنر به چیزهای دیگری معتقد بودند و من هم با این شعور به قضیه نگاه کردم که هر کاری دوست دارند و فکر می کنند درست تر است را انجام دهند.

شده تا حالا به این موضوع فکر کنی که کاش سراغ بازیگری نمی رفتی و بههمان نواختن ساز پیانو و سه تارت ادامه داده بودی؟ مثل اینکه اگر سراغ هر کاری غیر از بازیگری می رفتی باز هم در یک رشته هنری فعالیت می کردی.

آره، صادقانه اش این است که این جمله شعار نیست ولی اگر یک بار دیگر هم قرار بود دست به انتخاب شغل بزنم قطعا باز هم سراغ بازیگری می رفتم؛ در بازیگری برای من یک جورهایی عشق بازی وجود دارد. احساسم بر این است که فرصت زندگی آنقدر نیست که بخواهم به چیزی غیر از عشقم فکر کنم. اصولا معتقدم اگر به عشقت بها بدهی و سعی کنی با تمام وجود در خدمتش باشی «برکت» هم به همراهش خواهد آمد؛ یعنی همان عشق می تواند فضایی باشد برای پیشرفتت و شخصیت اجتماعی به ارمغان بیاورد. اینها همه در صورتی اتفاق می افتد که واقعا بهای لازم را برایش قائل شوی. برای همین است که همیشه گفته ام مهم نیست چه کار می کنی، بلکه

 
 

مهم این است که کاری که می کنی عاشقش باشی. من هم مثل خیلی از آدم های همین جامعه زمانی که قرار بود شغلم را انتخاب کنم پیش خودم می گفتم خب این شغل رویای من است و به فلان شغل هیچ علاقه ای ندارم هر چقدر هم بحث مالی اش خوب بوده باشد. من هم مثل خیلی از آدم های دیگر در برهه ای از زندگی ام درگیر این تفکیک بود، تا جایی که در یک دوره از زندگی به خودم گفتم «حامد، دیگر فرصتی نداری! مگر قرار است چند سال زندگی کنی؟ پسعشقت را با تمام وجود باش.» از همان جا کار تئاتر را شروع کردم و خدا را شکر می کنم که از دوران نوجوانی تئاتر به عنوان یک مکمل در کنار تحصیلاتم شروع شد؛ در واقع به لطف خدا آنچه دوست داشتم را خیلی زود پیدا کردم و سراغش رفتم. البته با سختی های زیادی در تئاتر روبه رو شدم و چیزی را به همین راحتی به دست نیاوردم، چون در شرایطی که بودم بسیار دشوار بود.

حدود ۸-۷ سال در اصفهان با چنگ و دندان فقط تئاتر کار کردم؛ از پلاتو بگیر تا کارهایی که با بچه های دانشگاه سوره اصفهان انجام می دادم؛ یعنی دانشجوی رشته کامپیوتر بودم ولی به محض اینکه تعطیل می شدم از دانشگاه مان مستقیم می رفتم پلاتوی دانشگاه سوره اصفهان و مثلا پروژه پایان ترم بچه های سوره را بازی می کردم. از یک مقطع به بعد احساس کردم دیگر لازم است که با تمام وجود در خدمت عشقم باشم و آنجا شروع اتفاق های بزرگ و متفاوت زندگی من بود.

مثل اینکه در زندگی ات کلا به واژه «غافلگیری» علاقه زیادی داری؟ چه غافلگیر بشوی و چه بخواهی غافلگیر کنی.

آره، واقعا سورپرایز را دوست دارم، چون یکی از اولویت ها و ایده آل های اصلی زندگی من همواره ریسک و سورپرایز شدن بوده است؛ چون پر از هیجان است و من عاشق هیجانم. ببین من همیشه معتقد بوده ام که زمانی رابطه آدم ها با مشکل مواجه می شود که آنها از یکدیگر انتظار داشته باشند. زمانی که از طرف مقابلت، دوستت، همسرت یا نفر دوم رابطه ات انتظار داشته باشی دو اتفاق ممکن است رخ بدهد؛ یا آن انتظار برآورده می شود یا

 
 

نه. مثلا تصور کن روز تولدت است و انتظار داری دوستت آن روز را یادش باشد. اگر آن دوستت روز ختولدت را یادش باشد و برایت هدیه ای بفرستد که خب، انتظارات را برآورده کرده است، در واقع اتفاق عجیبی نیفتاده است و نهایتش این است که ناراحت نشده ای حالا شاید با هدیه اش یک مقدار هم خوشحال شده باشی اما حالا بیاییم اینطوری نگاه کنیم که از یک نفر انتظار نداشته باشی که روز تولدت در خاطرش باشد بنابراین اگر آن روز بهت زنگ بزند با تمام وجودت خوشحال خواهی شد چون منتظرش نبوده ای. حالا تماس همان تماس است اگر یک هدیه هم دریافت کنی که دیگر خوشحالی ات چندین برابر خواهد شد. برای همین است که مبنای زندگی ام را روی عدم انتظار گذاشته ام؛ یعنی ممکن است بی واسطه کاری را انجام دهم و رهایش کنم، آن کار خودش می رود کارمای خودش را ایجاد می کند و به عنوان یک سورپرایز دوباره به سمت خودم بازمی گردد. آن موقع است که غافلگیر می شوم و از آن غافلگیری لذت خواهم برد.

فکر می کنم در زمینه غافلگیر کردن آدم ها دستی هم بر آتش داری!

چطور؟

ببین دلیل سوال قبلی ام این بود که آدم وقتی کارنامه بازیگری ات را روبه رویش قرار می دهد حسابی غافلگیر می شود! به خاطر تفاوت نگاه ها و نقش هایی که تا امروز بازی کردی می گویم. یعنی تو هم تجربه بازی در سریال هایی چون «اغماء»، «پیامک از دیار باقی»، «پرواز در حباب» و… را داری هم «دلقک ها»، «طلاق به سبک ایرانی» و…! یک دنیا تفاوت میان دنیای هر کدامشان دیده می شود. می شود از روی همین انتخاب هایت به این نتیجه رسید که خودت علاقه زیادی به تجربه اتفاق های متفاوت داری.

بله کاملا. همیشه گفته ام که من خودم را در مرحله به دست آوردن تجربه می بینم؛ دارم خودم را پیدا می کنم، بنابراین در این مسیر نیاز دارم که خودم را در قالب های متفاوت ببینم و نشان بدهم. البته درصدی از این ریسک من به تئاتری بودنم برمی گردد؛ یعنی شاید هر کسی به ویژه زمانی که اسمی پیدا کرد و جایگاهش مشخص شد دست به ریسک هایی از این جنس نزند. مثالش زمانی می شود که من آمدم با «اغماء» خودم را در قالب یک نقش جدی و به جامعه قبولاندم و ناگهان آمدم در «پسر آدم، دختر حوا» بازی کردم! این تفاوت ها هم باعث خروج خودم از یکنواختی می شود هم به خودم اجازه می دهد برای شغلم کنکاش کنم؛ بی شک بازی در هر نقشی

 
 

احتیاج به مطالعه، آگاهی و دیدن بسیار دارد و ساده محقق نمی شود. ضمن اینکه این کار باعث می شود تماشاگر هم غافلگیر شود، یعنی تماشاگر همیشه حامد کمیلی را می بیند که خارج از عرف حرکت می کند. مثل همین سریال «پروانه» به کارگردانی آقای «جلیل سامان» که الان در حال پخش از تلویزیون است؛ تماشاگر بعد از مدتی که چشمش به کارهای سینمایی من عادت کرده است، یک دفعه با کاری جدی و تاریخی مواجه می شود که برای خودم هم غافلگیری خوبی به حساب آمده است. این برای خودم هم جالب است که نظر اکثریت درباره حامد کمیلی این است که او متفاوت است و این قشنگ ترین جمله ایست که می توانم بشنوم؛این تفاوت جذابیت زیادی برای خودم هم دارد. در کل تمام سعی ام در این سال ها خارج از شدن سیستم عرف مدار و کلیشه ای رایج سال های اخیر سینماست

به نظرت آن ذهنیتی که مردم بعد از بازی در نقش الیاس در «اغماء» از تو پیدا کردند و تو را با کاراکتر شیطان شناختند امروز و بعد از بازی در نقش های مختلف از بین رفته است؟

به هیچ وجه لازم ندارم آن ذهنیت پاک شود! آنچه لازم دارم این است که تماشاگر من را به عنوان یک بازیگر بپذیرد و زمانی که دارد «پروانه» را می بیند دیگر «حامد کمیلی» را نبیند بلکه «امیر» را ببیند. برایم مهم است اگر یک بار دیگر «اغماء» پخش شد «الیاس» را ببیند نه «حامد کمیلی» را. تمام تلاشم این است که در لابه لای این تفاوت ها اعتماد تماشاگر به خودم را حفظ کنم. این کار سختی است وگرنه بازی کردن نقش های متفاوت بسیار راحت است. قشنگ ترین حالتش این است که به گونه ای بازی کنی که برای تماشاگرت باورپذیر به نظر برسی و تو را در آن نقش قبول کند. این اتفاق حسی بزرگ در من را سیراب می کند.

بیا تصور کنیم آدم یا موجودی سراغت می آید و می گوید من می توانم کاری انجام دهم که تو به ۸-۷ سال پیش برگردی تا جلوی تمام خطاها و احتمالا اشتباهاتی که در این مسیر چند ساله ات تجربه کردی را بگیری. یعنی به سال هایی که تازه قصد ورود به دنیای تصویر و سینما داشتی. آیا حاضری بابت این کار پولی هزینه کنی یا نه از همین روند و جایگاه امروزت راضی ای؟

(بعد از کمی مکث…) بگذار صادقانه بهت بگویم، شاید واقعا این کار را انجام ندهم. می دانی چرا؟ این به معنی این نیست که بگویم در این مسیر ۷ ساله هر کاری انجام داده ام درست بوده است. من در این ۷ سال کارهایی را انجام داده ام که شاید اسمشان را «اشتباه» نگذارم اما قطعا جزو تجربه های نادرست کارنامه بازیگری ام به حساب می آیند؛ تجربه هایی که شاید نباید اتفاق می افتاد ولی هر کدام از آنها درس هایی برای من داشتند که اگر الان بخواهیم برگردیم و دیگر آن تجربیات را نداشته باشم احساس می کنم یک جای کار لنگ می زند. من تا

 

امروز در کارنامه ام اشتباهاتی داشته ام که قبلا همبه صورت رسمی درباره شان حرف زده ام، شاید جزو معدود بازیگرانی باشم که یک دفعه آمدم گفتم «من فلان کارم را دوست ندارم و کار من نیست» و با جسارت زیاد از مردم به خاطر اتفاقش عذرخواهی کرده ام ولی امروز می گویم اگر این کار در کارنامه ام نباشد یکی از تجربیات تلخم نیست، در حالی که اگر باشد باعث می شود جای دیگری از زندگی کاری ام دچار این لغزش نشوم.

شاید اگر در آینده این اتفاق تلخ برایم می افتاد شرایط خیلی بدتر می شد. برای همین تمام تجربیات تلخ زندگی ام را لازم دارم و نگه شان می دارم. شاید در این ۷ سالی که از آن حرف می زنی تجربیات تلخی داشته باشم ولی آن تجربیات امروز جزو دردهای ارزشمند زندگی من است.

حتی به قیمت عقب افتادن ۴-۳ ساله ات از آن روند رو به رشدی که یک ستاره به نام «حامد کمیلی» اغماء در حال طی کردنش بود؟

بستگی دارد عقب افتادن را در چه چیزی تعریف کنیم؟ تصور کن این اشتباه من چند سال دیگر اتفاق می افتاد! خدایی که من دارم با آگاهی بیشتری در حال چیدن مسیر زندگی من است. زمانی چید که من لازم داشتم.