پارس ناز پورتال

حکایت درد و دل

حکایت درد و دل


گفت : كسی دوستم ندارد. میدانی چقدر سخت است این كه كسی دوستت نداشته باشد؟ تو برای دوست داشتن بود كه جهان را ساختی. حتی تو هم بدون دوست داشتن… !

خدا هیچ نگفت.

گفت : به پاهایم نگاه كن! ببین چقدر چندش آور است. چشم ها را آزار می دهم. دنیا را كثیف می كنم. آدم هایت از من میترسند. مرا میكشند برای اینكه زشتم. زشتی جرم من است.

خدا هیچ نگفت.

گفت : این دنیا فقط مال قشنگ هاست.مال گل ها و پروانه ها‚مال قاصدك ها‚ مال من نیست.

خدا گفت : چرا مال تو هم هست.

دوست داشتن یك گل‚ دوست داشتن یك پروانه یا قاصدك كار چندان سختی نیست. اما دوست داشتن یك سوسك‚ دوست داشتن تو كاری دشوار است.

دوست داشتن كاری است آموختنی؛ و همه رنج آموختن را نمی برند.

ببخش كسی را كه تو را دوست ندارد.زیرا كه هنوز مؤمن نیست. زیرا كه هنوز دوست داشتن را نیاموخته. او ابتدای راه است.

مؤمن دوست دارد. همه را دوست دارد.زیرا همه از من است. و من زیبایم. من زیبائیم‚ چشم های مؤمن جز زیبا نمیبینند. زشتی در چشم هاست. در این دایره هرچه كه هست‚نیكوست. آن كه بین آفریده های من خط كشید‚ شیطان بود. شیطان مسئول فاصله هاست.

حالا قشنگ كوچكم! نزدیكتر بیا و غمگین نباش.

قشنگ كوچك حرفی نزد و دیگر هیچگاه نیندیشید كه نازیباست.