پارس ناز پورتال

شعری بسیار زیبا از عبدالجبار کاکایی در باره ی حضرت زهرا (س )

شعری بسیار زیبا از عبدالجبار کاکایی در باره ی حضرت زهرا (س )

مثل ابری و نم بارانش
مثل خورشیدی و تابستانش

مثل بی تابی دریا برخاک
موج بی وقفه و بی پایانش

بحر غلغل زد و چون مروارید
ریختی در صدف جوشانش

تو دمیدی که براید از خاک
تا ابد باغ گُل و ریحانش

تو شکفتی که پس از این انسان
طعنه بر سنگ زند ایمانش

کوثر نور شدی تا برسد
ملک جاوید به فرزندانش

ولی افسوس که تاریخ نبود
خالی از مکر و دم و دستانش

پرکشیدی و نماندی در گُل
مثل عطر از قفس گلدانش

سوختی در کلمات واعظ
بر سر منبر نامیزانش

له شدی بین در و دیوارش
گم شدی بین لب و دندانش

رمز طوبی چه بگوید وقتی
پی نبردست به باغستانش

فُطِمَت فاطمهٌ مِن شرٍ
شر این معرکه و دکانش

فُطِمَت فاطمهٌ مِن زاهد
که ندارد خبر از عرفانش

یاوه گویی که به مقصد نرسد
دور بی حاصل و بی پایانش

مار گیری که ازو نشنیدم
جزهیاهوی نی و انبانش

ابر می نالد و باران بی تاب
که چه شد قطره ی سرگردانش

موج می پرسد و ساحل خاموش
که کجا رفت دُرِ غلطانش

نازنینی که بر اوبرهان شد
سوره ی مختصر قرآنش،

آفتابی شد و از شدت نور
کرد از چشم جهان پنهانش