پارس ناز پورتال

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی

هفته نامه همشهری جوان – محمدرضا جعفری: اشکان خطیبی از آن دست بازیگرهایی است که به قدر توانایی هایش قدر ندیده است ولی خودش از این شرایط ناراضی نیست و برایش مهم است که طبق نقشه راهی که ترسیم کرده حرکت کند.

 

اشکان تغییر فضای کاری اش در حوزه های مختلف فرهنگی- هنری را هم به همین دلیل می داند و حاضر نیست با استفاده از هر ترفندی پرده نقره ای و جعبه جادو را تسخیر کند. اشکان این روزها برای گروه تئاتری پرچین مثل آچار فرانسه عمل می کند و از روز اول در گیر و دار مصائب اجرای نمایش هامون بازها قرار دارد.

 

نمایشی که این شب ها پس از هفت سال مجوز نمایش گرفته است. با آقای همه کاره در مورد این ابوالمشاغل بودن و حال و هوای نمایش هامون بازها صحبت کردیم.

 

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی
 
 
اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی
 
چرا در سینما و تلویزیون کم کار شدی و بیشتر تئاتر کار می کنی؟
 

فکر می کنم اولین و مهم ترین فاکتوری که باعث شده من کم کار شوم، این است که روز به روز سختگیری هایم بیشتر می شود. غیر از فیلمنامه بهنام بهزادی «وارونگی» که واقعا دوست داشتم در آن بازی کنم، بقیه فیلمنامه هایی که به دست می رسد، این قدر بد هستند که نمی توانم بیشتر از 10 صفحه شان را بخوانم.

 

دومین فاکتورش این است که با گروهی کار می کنم که آن چیزهایی را که می خواهم به من می دهند، یعنی کاری را انجام می دهم که بابت انجام دادنش سرم را بالا می گیرم. به خاطر همین زمان زیادی را صرف کارهای اجرایی می کنم. مجموع اینها دست به دست هم می دهند تا فرصتی برایم باقی نماند که کارهای دیگری انجام دهم.

 

طی دو سال گذشته، یک فیلم و یک سریال کار کرده ام. آخرین کارم هم با محمد رحمانیان بود که حدودا چهار ماه و نیم طول کشید. زمان فیلمبرداری دو ماه بود، اما من دو ماه قبلش تعلیم ویولن را شروع کردم و وزن کم می کردم. بعد از کار هم چون به شدت وزن کم کرده بودم، 55 کیلو شدم و یک کله تراشیده داشتم، خب سر هر کاری نمی توانستم بروم.

 

اینکه به عنوان مجری طرح کارهای آقای رحمانیان حضور دارید، برایتان سخت نیست و راحت تر نیستید به عنوان بازیگر باشید و دیده شوید تا بخواهید کارهای اجرایی انجام دهید؟

 

نمی خواهم بیشتر دیده شوم. چون فکر می کنم به عنوان یک آدم 36ساله که حدود 17 سال است که در این کار است به اندازه کافی دیده شده ام. بعضی وقت ها شده آن قدر دیده شده ام که ترجیح داده ام خودم را گم و گور کنم.

 

اگر کارنامه مرا مرور کنید، می بینید که بعد از هر کار موفقی که در تلویزیون یا بعدتر در سینما داشته ام، یک مدت رفته ام و کار نکرده ام. من بعد از سریال «از نفس افتاده» که مردم خیلی مورد تفقد قرار دادند، رفتم پیش بهرام رضوانی دوره های تدوین دیدم و تقریبا دو سال هیچ کار تصویری نکردم. خودم انگار افسار خودم را هرازچندگاهی می کشم.

 

با اینکه اشکان خطیبی این همه سال کار و فعالیت می کند، نامش کاراکتر خاصی را در ذهن یادآور نمی شود، مثلا خسرو شکیبایی با حمید هامون به یاد می آید. چرا از اشکان خطیبی نقشی در یاد نمانده است؟

 

خب اول از همه اینکه هیچ وقت دنبال چنین چیزی نبوده ام. هر نقشی که بازی کرده ام مثل این بود که بخشی از وجودم را به نمایش گذاشته ام، مثلا اگر یک بار صورتک خنده زدی دفعه بعد سراغ صورتک غمگین می روی تا هرجور خاطره از اجرای قبلی را پاک کند.

 

در این سال ها سعی کرده ام نقش هایی که پشت سر هم بازی کرده ام، با هم تفاوت داشته باشند. واقعیت این است که آقای رحمانیان خیلی در این زمینه به من کمک کرده اند. امیدوارم این نکته ای که اشاره کردی در مذمت من نباشد، چون برایم یک جور مزیت به حساب می آید. معضل دیگری که وجود دارد

 

این است که وقتی یک نفر در کاراکتری جا می افتد مجبور است سال های زیادی را با پیشنهاداتی که می خواهند او را به آن قالب بازگردانند دست به گریبان باشد و من از این فراری بوده ام. همیشه آپشن های جایگزینی داشتم که اگر قرار شد

 

در همچین دامی بیفتم، کلا بازیگری را رها کنم و سراغ مقوله دیگری بروم. بخشی از این به بازیگوشی خودم بر می گردد و سعی کرده ام از آن فرار کنم و اگر اذیت کننده است معذرت می خواهم اما خب منم دیگر!

 

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی

یک مدت هم با گروه ترافیک موسیقی کار کردی و این بخش از فعالیتت پررنگ تر شد.

 

من هنوز هم این کار را می کنم و امسال هم یک آلبوم دارم. آلبوم موسیقی امیر عظیمی که یک آلبوم کلاسیک ایرانی است و سه قطعه از کارهای آقای شاملو است. غیر از این، یک کار موزیکال را برای اوایل سال آینده آماده می کنیم. موسیقی همچنان برایم مهم ترین چیز است و فکر نمی کنم بتوانم از آن جدا شوم یا آن را کنار بگذارم.

 

سبک موسیقی ات برای گوش مخاطب ایرانی غریب و ناآشناست،از پس زده شدن نترسید؟

 

مخاطب ایرانی که کارهای ساده تر یا راحت الهضم تر را می پسندد، این کارها برایش فراوان است و اگر قرار بود من هم این مسیر را بروم که خب چه کاری بود کار کنم. من خودم این حس را نسبت به موسیقی دارم که خودم را به چیزی که به غیر از سلیقه من است و آن را نمی پسندم آلوده نمی کنم. جوری کار می کنم که اگر خودم مخاطب بودم آن را می پسندیدم دوست داشتم آن را بشنوم.

 

چه زمانی که کار عامه پسندتر می کردیم مانند وقتی که در گروه ترافیک بودم؛ گروهی که برای این تشکیل شد که نوعی موسیقی بسازد که جوان ترها گوش بدهند؛ یعنی مخاطب تین ایجر 15 سال به بالا آن را گوش کند، چه آن وقت و چه حالا که انفرادی کار می کنم، فکر می کنم هرکس در زندگی چیزهایی دارد که دوست دارد برای خودش نگه دارد و موسیقی برای من جزء آن دسته از مسائل است.

 

موسیقی چیزی است برای خودم، یعنی هرگاه کاری کردم برای خودم بوده و هیچ وقت برایم نه سود مالی داشته و نه خواسته ام از طریق این راه شهرت به دست بیاورم و راحت تر از هر مدیوم دیگری می توان از موسیقی این شهرت را پیدا کرد.

 

همیشه سعی کرده ام سختگیرانه تر و کم کارتر فعالیت کنم، اتفاقی که دارد برای بازیگری ام هم می افتد، چون فکر می کنم به سنی رسیده ام که کم کمک دارم به نوعی پختگی با خودش خیلی وسواس دارد. بعضی وقت ها این وسواس خوب است و گاهی بد و بالاخره ما اینجایی هستیم و گاهی از این طرف بام می افتیم و گاهی از آن طرف.

 

ترجمه هم که می کنی…

 

بله خیلی سال است که این کار را می کنم. اولین راهی که توانستم در 18 سالگی و بعد از ورود به دانشگاه از آن امرار معاش کنم، همین ترجمه بود. ترجمه برایم یک خاطره قدیمی است، کتابی که به تازگی از من توسط نشر «نیلا» منتشر شده است، برای 10 سال پیش است.

 

قرار است دو اثر دیگر هم توسط این نشر منتشر شود. این طولانی شدن زمان چاپ، باعث شد من خیلی کم کار شوم و الان چهار کار نیمه کاره دارم. به نظرم کار ترجمه کار سختی است و باید آدم در زمان بازنشستگی که صبر و حوصله کافی دارد، سراغش برود تا اگر چاپ کتابش 10 یا 20 سال طول کشید، ککش هم نگزد.

 

برویم سراغ هامون بازها، از ابتدا قرار بود همین نقش را بازی کنی؟

 

بله، از سال 76 که نمایشنامه نوشته شد، قرار بود همین نقش را بازی کنم.

 

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی

احتمالا بعد از هفت سال از شروع تمرینات، اجرای این نمایش برایت راحت تر بوده. درست است؟

 

به غیر از صحنه آخر که هیچ وقت تمرین نکردیم، همه دیالوگ هایم را حفظم حتی دیالوگ های بقیه کاراکترها را هم حفظ هستم. شیوه کار ما این طوری است که در شروع تمرین ها حدودا سه تا پنج صفحه داریم و آقای رحمانیان هر شب پنج صفحه جدید می آورند.

 

این بار از معدود دفعاتی بود که ما از پیش یک نمایشنامه کاملا مشخص داشتیم. با این حال رسیدن به نقش چیز دیگری است و به حفظ بودن دیالوگ ها ربطی ندارد. الان با دیدگاه های دیگری نقش را اجرا می کنم، چون به هرحال شش هفت سال تجربه روی اجرای این نقش تاثیرگذار است.

 

بازی در نقش سخت و تاثیرگذاری هم به عهده ات بود، مخصوصا صحنه پایانی که با آن شمایل مرد سرطانی وارد صحنه می شوی…

 

در بخش پایانی برای تبدیل شدن به اشکان سرطانی حدود چهار یا پنج دقیقه وقت دارم تا گریمم را کاملا تغییر دهم. بعد ها باید از قالب آدمی عصبی و پرخاشگر به آدمی تبدیل شوم که احتمالا آخرین هفته های عمرش را سپری می کند.

 

با اینکه زمان برای این تغییر حالت سخت است، اما برای من سخت ترین جای نمایش ،صحنه هشت نمایش یعنی قسمت «گوزن ها» است. چیزی که در صحنه آمده این است که بازی اشکان ما را یاد صحنه ای بیندازد که خسرو شکیبایی به آزمایشگاه می رود و خودش از خودش خون می گیرد.

 

اجرای این صحنه بسیار سخت است. درک نمی کردم که چرا این طوری است و این حرف هایی که می زند چیست، اما این بار توانستم پیدایش کنم. امیدوارم نقش تاثیرگذار باشد من از جانم مایه می گذارم. چون هم دیسک گردن دارم و هم مبلی که برایمان انتخاب شده مبل مناسبی نیست و به لحاظ اجرایی کار را بسیار سخت می کند. هر بار که به این صحنه نزدیک می شوم، تپش قلب شدید می گیرم.

 

کمی هم به عنوان مجری طرح کار جواب بده. نمایش هامون بازها چقدر تحت تاثیر مستند هامون بازهای مانی حقیقی است؟

 

تحت تاثیر است طبیعتا دو سه شخصیت از فیلم آقای حقیقی گرته برداری شده اند. بیشتر از لحاظ نگارش متن تحت تاثیر فیلم هامون مهرجویی است. این نمایش برای من نماینده بخشی از زندگی ام است که هیچ چیزم مشخص نبود. هیچ وقت نمی دانستیم این کار یا هر کار دیگری روی صحنه اجرا خواهند رفت یا نه.

 

نمی دانستیم که مجبور می شویم غیر از تئاتر کار دیگری هم بکنیم یا نه. ما از معدود گروه های تئاتری هستیم که گذران زندگی اعضا از طریق تئاتر می گذرد. آن سال ها هم با عشق و علاقه ساعت های متمادی تمرین می کردیم و با اینکه بارها به ما ثابت شد که مشخص نیست کار اجرا برود، ولی باز هم امیدوار بودیم.

 

هامون بازها اوج این قضیه است چون دو بار با دو کست مختلف به پای اجرا رسید، ولی مجوز اجرایش لغو شد و هربار ضربه سنگین تری خوردیم. برای همین این بار خودمان را برای همه چیز آماده کرده بودیم، ولی اتفاقات مثبتی در فضای فرهنگی کشور اتفاق افتاده است.

 

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی

قرار بود در سری اول رضا عطاران و شقایق فراهانی روی صحنه حاضر باشند؟

 

بار دوم که کار را شروع کردم، نقشی را که هومن برق نورد بازی می کند، به یکی از دوستان پیشنهاد دادم، ولی وقت کافی برای تمرین نداشت و نمی شد. بعد نوبت به رضا عطاران رسید. رضا بسیار منظم و دقیق بود و خیلی تلاش می کرد.

 

شقایق فراهانی و افشین هاشمی هم همین طور بودند، چون همه مان هامون را دوست داشتیم. چند سال بعد از عدم اجرای دوم آن آقای مسعود پاکدل مدیر بنیاد رودکی  با من تماس گرفتند و گفتند حاضرند پای هامون بازها بایستند و این کار را اجرا برویم، ولی دوستان دیگری در نظارت و ارزشیابی اجازه ندادند.

 

یک سال و نیم پیش در مراسمی به مناسبت بازگشت آقای رحمانیان قرار شد مونولوگی چهار دقیقه ای از هامون بازها را اجرا کنم. پنج سال از تمرینات مان گذشته بود. خودم هم باورم نمی شد، ولی دیدم کل مونولوگ را واو به واو حفظ هستم. با خودم گفتم کاش این کار اجرا شود و این بخش از مغز من که به خاطر این کار اشغال شده بالاخره آزاد بشود.

 

برای تویی که از روزهای اول هامون بازها بودی به ثمر نشستن کار بعد از هفت سال چه حس و حالی دارد؟

 

هم خوشحالم، هم دلزده ام، هم گیجم. الان این کار دیگر برایم مثل باقی کارهای محمد رحمانیان نیست. همه اش ترس های کوچکی داریم که در این سال ها درون مان رشد کرده اند. تا اینجای کار هم عوامل اجرایی و هم مدیران پای کار ایستاده اند.

 

آقای سعیدپور، مدیریت تالار وحدت خیلی حمایت کرد. خب مجوز دادن به کاری که هفت سال اجرا نرفته، کمی نگران کننده است، ولی آمدند کار را با سعه صدر دیدند و گفتند اصلا نمی دانیم چرا این کار تا امروز اجرا نمی رفته است. این موضوع بیشتر آدم را دلزده می کند؛ مثل آدمی هستیم که در زندان بوده است و بعد از هفت سال بگویند شما آزادید و اصلا نمی دانیم چرا شما در زندان بودید.

 

این نمایش، یک کار مولتی مدیا به حساب می آید و به لحاظ تکنیکال نمایش سنگینی است. کار سرشار از تصویر، ویدئو آرت، موسیقی و تغییرات صحنه است. چند قوتی است که به دلیل مشکلات عدیده ای که وجود داشته، نمایش به معنای اخص کلمه روی صحنه نبرده ایم. پارسال دورخیز بلندی کردیم که «تک گویی برای یک تماشاگر» را روی صحنه ببریم، ولی 15 روز مانده به اجرا، سالن را از ما گرفتند.

 

یک نقدی وجود دارد که محمد رحمانیان بعد از لغو اجرای نمایش هایش به سمت اجراهای مردمی تری به نام موسیقی- نمایش رفته است تا هم مخاطب بیشتری جذب کند و هم کمتر دچار ممیزی بشود.

 

امیدوارم این حرف را صاحب نظران و افراد متخصص نزده باشند. چون واقعا حرفی غیرتخصصی است. این دوستان یا آگاهی کافی ندارند یا کارها را ندیده اند. در ضمن پاپ آرت چیز بدی نیست، مخصوصا برای مردم ما که چند وقتی است کار خوب ندیده اند و به جایی رسیده ایم که «یاسمینا رضا» را هم یک نمایشنامه نویس عامه پسند می بینیم چون برای اجرای «خدای کشتار» سالن پر می شود . مردم می خندند. شما کافی است به کشورهای دیگر بروید تا ببینید، پربودن سالن شان را عار نمی دانند.

 

هیچ گاه ندیدم رحمانیان با خودش و دیگران مماشاتی بکند. برای همین ما همیشه بازبینی های مان را با استرس پشت سر گذاشته ایم. فارغ از این قدم گذاشتن در مسیر موسیقی- نمایش ریسک بزرگی است، چون ترکیب موسیقی و نمایش عملا هزینه های کار را چندین برابر می کند.

 

به دلیل اینکه موزیسین ها مثل افراد نمایشی عمل نمی کنند و به تعداد جلسه ای که حاضر می شوند، پول می گیرند. به همه اینها تجهیزات و تمرینات موسیقی را هم اضافه کنید، یعنی اگر طوری بشود که یک موسیقی- نمایش اجرا نرود، هزینه هنگفتی به گروه تحمیل می شود که ممکن است هیچ وقت نتوانند جبرانش کنند.

 

اگر بخواهیم کارهای موزیکال را عیب بدانیم باید تمام کارهای «برشت» را غلط بدانیم. برشت حرف روز جامعه اش را می زد. ما هم در «ترانه های محلی» و «ترانه های قدیمی» آدم های امروز را می بینیم، برای همین است که تماشاگر به راحتی ارتباط برقرار می کند.

 

اشکان خطیبی یکی از بزرگترین هنرمندان ایرانی

مساله این است که اینجا موسیقی بر نمایش تسلط پیدا می کند؛ مثلا وقتی علی زند وکیلی با آن صدای پرحجمش در یک سالن کوچک می خواند، خب خیلی ها را تحت تاثیر قرار می دهد. تعداد ترک هایی هم که اجرا می کند این قدر زیاد است که حتی اگر اجرای تئاتر قوی نباشد، باز هم بخش موسیقی مخاطب را راضی نگه می دارد.

 

این هم یکی از معضلاتی است که دچارش هستیم. مخاطبان هنری به خاطر مد روز یکی دو سالی تئاتر می بینند و بعد سراغ یک فرم هنری دیگر می روند. برای همین است که از حافظه مخاطب تئاتر بیرون شده که علی زندوکیلی با گروه پرچین شروع کرد.

 

با نمود بیشتر فعالیت های موسیقایی گروه پرچین و تلاش بیشتر خود علی، زندوکیلی به پدیده موسیقی ایرانی تبدیل شد. این طور نیست که ما از علی سوءاستفاده کنیم. من فکر می کنم بیشتر اتهامات به خاطر بغض های شخصی یا عدم آگاهی از جایگاه محمد رحمانیان است. رحمانیان از سال 60 کار روی صحنه برده است و از همان اولین تئاتری که روی صحنه برده است به عنوان بهترین نمایشنامه نویس سال انتخاب می شود.

 

خب همین مساله توقعات را از آقای رحمانیان بالا می برد…

 

اگر منظورت مخاطب باشد که می آید کار را می بیند و لذتش را می برد باقی، تنها براساس شنیده ها و خوانده های شان در رابطه با کار نقد می کنند. قبل و بعد از ترانه های محلی چه اتفاقی افتاده؟ خیلی از کارها روی صحنه سالن اصلی رفته که تعداد تماشاگر کمتر از تعداد بازیگر بوده است.

 

این یک جرم فرهنگی است. هیچ جای دنیا یک سالن بزرگ را در اختیار گروهی قرار نمی دهند که نتواند تماشاگر جذب کند. بیشتر هنرمندهای نمایشی ما چشم شان به دست انجمن ها، مراکز و بنیادهای هنرهای نمایشی است که «پس کی پول ما را می دید، نمایش کار کنیم؟» تنها درصد کمی از نمایش ها در دنیا براساس کمک های دولتی اجرا می روند.

 

این طور که باشد هرکسی می تواند به این موضوع استناد کند که من خیلی هزینه کرده ام، پس بلیت تئاترم را این قدر گران تر از سایر کارها می فروشم. باید شرایط اقتصادی کشور را هم درنظر بگیریم. معمولا مخاطب تئاتر دانشجویان و قشر متوسط جامعه هستند.

 

مگر زمانی که ما دانشجو بودیم چه می کردیم؟ من نمایش «خروس» محمد رحمانیان را چهار بار دیدم. بلیتش 2 هزار تومان بولی ولی من هر بار 500 تومن می دادم و روی زمین یا آویزان کار را می دیدم. مخاطب کار بالاخره راهش را پیدا می کند.

 

یک بار هم گروه را راضی کردم با وجود خستگی یک سانس نیم بها برای دانشجویان اجرا کنیم، ولی فقط 70درصد سالن پر شد. قشر متوسطی هم که منظور من و تو است یک طوری مدیریت می کند که تئاتر همچنان جزء سبد فرهنگی اش باشد و براساس تجربیاتش کاری را ببیند که ارزش هزینه کردن دارد.

 

بگذارید با عدد و رقم صحبت کنیم. 30 اجرا در تالار وحدت چیزی حدود 200 میلیون هزینه دارد. پنج درصد بلیت فروشی هم از گروه کسر می شود. قیمت بلیت یک گروه 15-10 نفره چقدر باید باشد تا هزینه تمرین، ایاب و ذهاب و خورد و خوراک ساده اش تامین شود. فارغ از اینکه چقدر هزینه دکور و اتفاقات تکنیکال دیگر می شود. سالن اصلی تئاتر شهر پیانو و سیستم تجهیزات مناسب صدابرداری ندارد، اینها همه هزینه دارد.