پارس ناز پورتال

علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گوید

علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گوید

علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گوید,علی پروین حالا مردی 68 ساله است که همه قله هایی را که باید فتح می کرده، فتح کرده و در زمین فوتبال و روی نیمکت مربیگری به مرزهایی رسیده که کمتر کسی ممکن است به آنها نزدیک شود.

 

مصاحبه بالاخره به اصرار خودش تمام شد. قبلش چند بار با خنده، جوری که ما ناراحت نشویم، تشر زده بود که تمامش کنیم. هر بار اما فرهاد اصرار کرده بود که کلی سوال دیگر دارد و بعد دوباره رشته کلام را داده بود دستش تا خاطره تعریف کند.

 

از لحظه ای که وارد دفتر شدیم تا بهنام آخرین عکس ها را گرفت، یک ساعت و نیم، دو ساعتی طول کشید.

 

دو ساعت با علی پروین! با مردی که راستش قبل از مصاحبه دقیقا نمی دانستیم بعد از این همه سال و این همه مصاحبه جورواجور، باید چه چیزی از او بپرسیم که جواب تازه ای بشنویم غیر از ماجرای قیمت گذاری باشگاه پرسپولیس – که احتمالا جذابیتی هم ندارد – اتفاق تازه ای که نیفتاده بود.
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدپرسپولیسی که حالا و در این روزهای درماندگی، شاید خود او هم نمی داند چرا همچنان دوستش دارد و دنبالش است که به قول خودش نگذارد دست کسی بیفتد.

 

علی پروین را در آدرس جدیدی ملاقات کردیم. زنگ هفت از پلاک هفت، یکی از کوچه های خیابان جردن. دوستانش گفتند قرار است اینجا دفتر جدیدش باشد.

 

از ظاهر دفتر نمی شد فهمید که چه ربطی ممکن است به او داشته باشد. روی دیوار فقط چند قاب عکس بود از کمباینی که داشت گندم درو می کرد و لودری که زیرش، با فونت درشت اسم یک شرکت نوشته شده بود. گوشه های سالن هم چندتا پرچم بزرگ دیده می شد.

 

یکی پرچم روسیه بود شاید، یکی هم آلمان.
ما که رسیدیم، گفتند علی آقا جلسه دارند. خانم جوانی که پشت میز منشی نشسته بود خواست که منتظر شنشینیم اما بلافاصله در باز شد و ما هم بخشی از جلسه شدیم.

 

چند نفر از انجمن حمایت از بیماران ام اس آمده بودند که از او تشکر کنند. نیم ساعتی در مورد ام اس حرف زدند و سلطان که به گفته خودش تا همین چند سال پیش نمی دانسته قلبش سمت راست است یا چپ، با دقت به همه حرف ها گوش داد.

 

حرف هایشان که تمام شد از دکتر جوانی که در مورد اثر روان درمانی حرف زده بود، سنش را پرسید. دکتر گفت که 38 سالش بود. توضیح داد که از 16 سالگی مطالعه در مورد این موضوعات را شروع کرده. پروین هم گفت که 14 سالش بوده که دعوت شده تیم ملی جوانان.

 

او حالا مردی 68 ساله است که همه قله هایی را که باید فتح می کرده، فتح کرده و در زمین فوتبال و روی نیمکت مربیگری به مرزهایی رسیده که کمتر کسی ممکن است به آنها نزدیک شود. نهایت شهرت و البته محبوبیت زندگی شخصی اش هم برای بسیاری آرزویی دست نیافتنی است.
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدزندگی در خانه ای ویلایی که توی حیاطش هر روز بتوانی با خانواده والیبال بازی کنی، از کار و کاسبی اش هم که می پرسیم خدا را شکر می کند و می گوید مثل همیشه راضی است.

 

با وجود همه اتفاقاتی که در 50 سال اخیر افتاده، به نظر می رسد علی پروین همچنان به شیوه خودش زندگی می کند.

 

هنوز هم ساعت ده یازده صبح از خواب بیدار می شود. هنوز هم بیشتر روز را با رفقایش می گذراند، رفقای جورواجوری که در نهایت وقتی به او می رسند کاری جز خندیدن و خنداندن سلطان ندارند.

 

برخلاف میلش، ضرورت وجود موبایل را در زندگی اش پذیرفته اما همچنان دوست ندارد عکسش را در حال حرف زدن با موبایل بگیرند.

 

اوایل احتمالا فکر می کرد موبایل حرف زدن، یک جور سوسول بازی است اما حالا چهار پنج دقیقه یک بار تلفنش زنگ می خورد. یک گوشی ساده دارد که فقط می شود با آن حرف زد و اس ام اس فرستاد.

 

می گوید شماره اغلب رفقایش را حفظ کرده یا حداقل سه چهار رقم اولش را از حفظ می نویسد و بقیه اش می آید. وایبر و واتس آپ هم که ندارد ولی اینستاگرام چرا! توضیح می دهد که ادمین صفحه اینستاگرامش عکس هایی را که منتشر می کند، با خود او چک می کند.

 

گفتگوی ما با علی پروین از هر دری سخنی شد، احتمالا مثل اغلب مصاحبه های دیگرش بارها وسط مصاحبه، حرفش را خورد به بهانه اینکه ضبط روشن است. خیلی از حرف هایش را هم نشد که بنویسیم، اگرچه بامزه بودند و شنیدنی.

 

این گفتگو تلاشی بود برای پیدا کردن مختصاتی از زندگی این روزهای مردی که کافی است نیم ساعت کنارش بنشینی تا شیفته اش شوی. حتی اگر کاریزمای قدیم را نداشته باشد، حتی اگر دیگر در فوتبال و پرسپولیس کاره ای نباشد.

 

او همچنان خودش است. خود علی پروین. سلطان علی پروین. این گفتگو با کمک دوست و همکار عزیزمان رضا ریاضتی هماهنگ شد.
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدجایزه بهترین بازیکن سال را به رونالدو دادند؛ انگار شما دوباره اشتباه پیش بینی کرده بودید؟

– کی؟ من؟ من تا دیروز نمی دونستم کی انتخاب می کنن و کی بهترین بازیکن سال شده.

خیلی ها می گفتند حق نویر بود جایزه را ببرد.

 

– نویر کیه؟

دروازه بان بایرن مونیخ و تیم ملی آلمان!

– من اصلا نمی دونم کی به کیه!

 

این سه نفر کاندیدا بودند: مسی و رونالدو و نویر. البته علی آقا عاشق مسی است. هر چه بگوییم می گوید مسی باید بهترین بازیکن دنیا می شد. شنیدیم این بار هم گفته بودید مسی بهترین می شود!

 

– نه، من می دونستماون یکی می شه. به من می گفتین می گفتم اون چون امسال خیلی خوب بود. لامصب گل های خوبی زده بود. امسال دیگه حقش بود توپ طلا رو ببره!

 

خوب بود که تیمش خوب بود وگرنه مسی خودش یک تنها یک تیم است.

 

– من خودم طرفدار مسی هستم. فقط راه می ره یعنی عین خود منه … فقط راه می ره (با صدای بلند می خندد. علی آقا به کندی مسی در زمین اشاره دارد و می گوید او خیلی اهل دویدن نیست؛ البته فقط با گفتن یک کلمه همه بار معنایی را القا می کند!)

 

ولی در کل همان یک لحظه توپ را می گیرد و … همین بازی چند شب پیش با اتلتیکو مادرید را دیدید سه تا زدند؟

– اعجوبه است. یک چیز عجیب و غریب است. تو فوتبال دنیا یکی مثل این بچه نداشتیم. با همه فرق داره.

 

تو مایه های علی پروین دیگر؟!

– من 14 سالم بود، دعوت شدم تیم ملی. یادش به خیر. نمی دونی با توپ چی کار می کردم. حیف… البته تو 14 سالگی گفتن بچه ای و خطم زدن!
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدعلی آقا فوتبال بازی می کنید جر می زنید؟ کیان همیشه می گوید شما جر می زنید؟

– جر نمی زنیم اما نباید ببازیم. هر کاری می کنیم که نبازیم.

 

نه، می گفت که وقتی کنار ساحل بازی می کنیم علی آقا خاک می ریزد توی چشم مان.

 

– تو از کجا می دونی؟ (می خندد) تقصیر خودشه. می خواد بازی کنه و نبازه. لب دریا می اومد جلوی من، منم با کتونی خاک می ریختم تو چشمش یه ربع می رفت می شست می اومد دوباره از اول. (حسابی می خندد)

 

از همه تاکتیک ها تو فوتبال و والیبال بازی کردن های تان هم استفاده می کنید؟

– تو والیبال جر، مر زیاد می زنم!

 

(رضا ریاضتی که در کنارش نشسته تعریف می کند: «یعقوب فتحی مقدم تعریف می کرد، می گفت هوشنگ ملک لو کاپیتان تیم ملی و پرسپولیس در لیگ تخت جمشید والیبال، تک به تک با علی آقا مسابقه می داد و علی آقا می بردش. بنده خدا گریه می کرد!

 

منتها اولش علی آقا می گفت من آزادم هر جور توپ رو گرفتم.)

 

من ساعد زدن بلد نبودم، می گفتم هر طوری دلم بخواد بازی می کنم. من توپ رو کپچه ای می زدم!

 

چی علی آقا؟

– (با دستانش حالتی را نشان می دهد که توپ را می گیرد) بهش می گن کپچه! با همین کپچه کاپیتان تیم ملی رو بیچاره کرده بودم. هنوزم همینطوری بازی می کنم.

فوتبال چی؟

 

– به امام زمون اینا رو بگم می ری می نویسی دوباره مردم می گن این فوتبالیستا…! ولش کن.

بگویید!

 

– یک به هفت تو زمین خاکی بازی می کردم، تو 14 سالگی، تو عارف. اونا 7 نفر من یه نفر! بازی رو هم می بردم.

 

7 به یک؟

– آره! نه آدمی که فوتبال بلد باشه! 7 تا بازیکن معمولی. مثل اینایی که الان دور میز نشستن. (یکی از دوستانش می گوید یکی مثل من، و علی آقا ادامه می دهد) باریک الله اومدم بگم خودت گفتی! در این حدا. نه یکی فوتبالیست باشه.

 

هفت نفر ردیف می ایستادن من یکی یکی اینا رو رد می کردم و می زدم تو گل! بعد می اومدم سر سانت یه خورده عقب تر نزدیک 18 قدم خودم. می دونستم اینا پاس بلد نیستن تا می اومدن به یکی پاس بدن وسط راه می گرفتیم و دوباره از اول برو بریم!

 

تیغی هم بازی می کردید؟
– تیغی؟ من تو عمرم تیغی بازی نکردم. یادت باشه تا الان که اینجا نشستم یه دونه یه قرونی… نه الان شرط می بندم نه از این کارا می کنم. الان بیای خونهه ما فکر می کنی ما شرط بندی می کنیم اما اصلا اهلش نیستیم.

 

تو خونه زمین والیبال داریم تو حیاط پله می خوره می ره پایین و می رسی به زمین والیبال. هر کی از اون بالا بیاد فکر می کنه ما راحت سر صد میلیون داریم بازی می کنیم بس که جر می زنیما!! یارو می گه خب اگه بی خودیه سر هیچیه چرا انقدر جر می زنید؟
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدبا کی بازی می کنید؟

– با همه فامیل، بچه ها، خواهرزاده ها!

 

تیم تون بیشتر چه کسانی هستند؟ آنهایی که با شما می ایستند؟

– بیشتر من و محمدیم (محمد خوب می کوبه ماشالله آبشارای خوبی می زنه). کلا همه جر می زنیم. اون جر بزنه. آرش مون جر بزنه. همه جر می زنن مخصوصا عقب باشیم دیگه اصلا حالی مون نیست. هر کاری می کنیم که نبازیم.

 

جوونی هاتون برای نباختن دعوا هم می کردین؟
– دعوا می کردیم؟ آره! ما نباید ببازیم. ساعت 8 شب تاریک داشت می شد یه دونه عقب بودیم، نور بالا می انداختن تو زمین تا مساوی شه ما نبازیم و بیایم بیرون. به امام زمان، از باخت بدمون می اومد. هنوزم بدم می آد تو تمرین و خاکی و خونه شم باخت نداره.

 

تو هر چیزی که بگی ما باختنی نیستیم. الانم همونم. هیچ فرقی نمی کنه. من تو والیبال به محمد می بازم شب تا صبح خوابم نمی بره.

 

مگر محمد روبروی شما هم بازی می کند که ببازید؟

– گاهگداری می ره اونور. دو سه تا بچه های داداش داریم اونا خوبن. ببینم با اونا قوی تر می شم، اونا رو برمی دارم.

 

حساب می کنید ببینید کدام تیم قوی تر است، آن طرف بایستید؟
– باید تو یارگیری زرنگ باشی. مثلا این آقا رو که برنمی داریم. می گه من بازی می کنم، می ره وایمیسه اون گوشه توپ می آد می خوره به صورتش مثل … وا می ره!

 

یه امیر کچل داریم این جوری که وایمیسه تکون نمی خوره هی هم می گه منو وردار. خب بالا تو می خوای چیکار کنی برا ما؟ برش دارم که چی بشه آخه؟…

 

والا رضا چطور؟ نوه بزرگ تان به سن بازی کردن نرسیده؟
– الان این روزا می آد اون ته وایمیسه دیگه! شاید بازی رو بلد نباشه اما خوب جر می زنه، پدرسوخته!

 

چه کسی باورش می شد نوه علی پروین پرسپولیسی بشود استقلالی؟ چرا؟

– نمی دونم والا.

 

خیلی بد نیست؟

– چی کار کنم دیگه. شده. گل که می زنه اینجوری اینجوری (با دست شکل خوشحالی نوه اش را نشان می دهد) می کنه برای من! پرسپولیس که می زنه منم جوابش رو مثل خودش می دم. بعد اوون موقع می گه حالا که فعلا هشتمید!!!
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویداین بازی آخر کری نخواندید برایش؟
– کدوم بازی؟
دربی آخر را که بردید؟
– اصلا نیومد پایین! بعد از بازی رفت افتاد رو تختش و گرفت خوابید! مادرش گفت پرسپولیسی شو دیدی که باختن! فرداش اومد گفت کی گفته من پرسپولیسی ام؟

 

حالا چطور استقلالی شد؟
– الکی رو لج بازی! نازگل اون یکی نوه مون که دختره پرسپولیسیه، اینم گفت من استقلالی ام. اینا چیزی عقل شون نمی رسه ولی خب یواش یواش همون می شه دیگه.

 

ولی در این چند ساله جذابیت یکسری بازیکن های استقلال بیشتر بود مثلا فرهاد مجیدی.

 

– این به خاطر بردهاست که طرفدارا زیاد می شن. شما ببری یواش یواش طرفدارات زیاد می شن. این چند سال هم استقلال بهتر بوده.

 

در دوره شما پرسپولیس امان نمی داد. اصلا استادیوم 80 به 20 بود!

 

– دقیقا همینطوره. می رفتیم تو زمین کار تموم بود.

(موبایلش زنگ می خورد و به عکاس مان می گوید عکس نگیر) چرا دوست ندارید موقع موبایل صحبت کردن از شما عکس بگیرند؟

– من خوشم نمی آد!

 

از خود موبایل هم خوش تان نمی آید؟
– دقیقا. خیلی بدم می آد. تو کیش رسیدم اونجا سه روز موبایل رو انداختم تو کشو. هر کس می گفت بابا این موبایل… می گفتم ولش کن! اوایل که موبایل اومد برام خیلی سخت بود، می گفتم چجوری این همه شماره رو یاد بگیرم اما الان 500 تا شماره رو حفظم!

 

همه شماره ها را حفظ هستید؟
– آره، به درد بخوره شماره شو حفظ می کنم. دو رقم آخ ررو حفظ می کنم. کسی به دردم بخوره شمارش رو حفظ می شم اما هیچ شماره ای رو به اسم حفظ نمی کنم. الان این رضا ریاضتی رو شمارش رو حفظم.

 

راستی هنوز خیلی تلویزیون می بینید؟
– الان غیر از کانال های ایران هیچی دیگه نمی بینم؛ حریم سلطان و …

 

ولی خانواده می بینند؟
– آره اونا می بینن ولی من فقط تلویزیون خودمون. الان عاشق این سریال همه چیز آنجاست هستم. هر شب قبل از 8 می رسم خونه که این رو ببینم. یکی هم آخرین بازی که دختر خودم هم دو سه صحنه بازی دارد و یکی هم پژمان جمشیدی آسمان ابری.

 

این سه تا رو می بینم ولی همه چیز آنجاست رو خیلی دوست دارم. دیدی؟ همه با هم دعوا دارند! من از ذوق اون 7 و نیم 8 می رسم خونه ام.

 

علی آقا ولی فاطماگل یه چیز دیگری است! خانواده می بینند؟
– آره، تو فامیل ما همه طرفدارشن!

 

با فوتبال تداخل پیدا کند، چه می کنید؟
– تو اتاق خودم می بینم. الان یه ربع به 9 اونش روع می شه. نه و نیم هم پژمان شروع می شه. یازده هم آخرین بازی که لادن خودمون توش بازی می کنه.

 

چطور شد دختر شما به سینما علاقمند شد؟
– از اول دوست داشت، ما سختگیری می کردیم، این آخرین بازی رو می بینید؟
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویددر کار کیمیایی هم بازی کرد.
– این خیلی خوبه! از بازیش تو اون فیلم کیمیایی بهتره. این فوتبالی هم هست.

 

چرا سریال های ماهواره ای طرفدار پیدا کرد؟
– به نظر منس ریال های تلویزیون خیلی کم شده. من فکر می کنم اگر زیادتر باشه دیگه مردم رو به اینا نمی آرن.

 

قبل از انقلاب هم تلویزیون بوده و شما هم در آن دوران بودید، فکر می کنید این سریال ها که کلا هم خیانت و …
– همه شم بده! بدآموزی دارن اینا. نمی دونم چه جوری نگاه می کنن ملت، انقدرم طرفدار داره.

 

شما خودتان در خانواده کسی را از دیدن اینها منع نمی کنید؟
– زورمون نمی رسه. بچه های ما که اصلا به ما محل نمی ذارن، می رن می بینن. زمان ما هم اینجا جای گفتن نیست. کلا اگه بدونه کسی دو زنه است، می خواد بزنه و بکشه ولی می شینه اینا رو می بینه. اینا هم همه ش خیانته.

 

می گم اینا رو چه جوری نگاه می کنی پس! می گه داستانش قشنگه! اگر بگی من یک دقیقه دیده باشم.

 

خدابیامرز مامان نصرت که بود ماهواره وجود داشت؟ یا از این فیلم ها می دید؟
– نه بابا. خیلی اعتقادی بود. چادر از سرش نمی افتاد. فردا (عصر سه شنبه گفتگو انجام شده) می خوام برم پیش مامان نصرت. می خوام برم گله کنم و بگم بابا مان نصرت… مردیم از بی پولی، یه کاری بکن.

 

هر موقع اوضاع خراب می شود، سراغ مامان نصرت می روید؟
– آره، هیچ وقت نمی شه چهارشنبه ها نرمن پیشش. دلم براش تنگ می شه.یه دونه بود به قرآن. ما هر وقت مکی خوایم بریم بهشت زهرا ناهار می گیریم می ریم تو جالیزای اون اطراف ناهار می خوریم.

 

همون جا بلال و کاهو و … می گیریم و بساط می کنیم و شروع می کنیم به خوردن. لقمه هامون هم همینطوری گمبدی و با دست می خوریم.

 

خیلی حال می ده. جاتون خالی! تازه از همه اینهایی که می گن می رن سر قبرا، بیشتر می رم اونجا. هر بار سر خاک ناصر و بقیه هم می رم ولی هیچ وقت من آخر هفته سر قبر ناصر حجازی نرفتم. وسط هفته می رم.

 

(یکی از نزدیکان علی پروین می گوید: «خدا رحمت کند مامان نصرت را. آن زمان که بود کسی تلویزیون نگاه نمی کرد آنقدر که شیرین بود. گاهی که بقیه می زدند و و می رقصیدند، مامان نصرت هم همراه شان می شد.)

 

آره با چادر می رقصید. بعد می گفت علی من گناه می کنم؟ منم می گفتم آخه (بابا نمی شه این حرفا رو بگی) آخه کی تو رو نگاه می کنه؟ راحت باش. بعد برمی گشت یه فحش به من می داد و می گفت برو بچه (به علی آقا می گفت به تو آبگوشت دادم شدی علی پروین!)

 

می گفتم آخه مامان نصرت یه آبگوشت به ما دادی اونم بدون گوشت همه ش آب، چقدر می گی هی جلوی همه!

روزگار الان برای علی پروین بر وفق مراد است؟
– خدا رو شکر. صد بار گفتیم خدا همه چی به ما داده. اول از همه هم تن سالم. البته الان تن سالم هم نداریم دو سه تا مرض داریم.

 

خدا بد نده، مشکل چی هست؟
– هیچی، همین چیزای سن بالای 70 دیگه. داره 70 سالم می شه ها ولی خدا رو شکر، از همه بیشتر تن سالم داده. بیشتر از اینم سهم ما نیست. بسه مونه. به قول مادر ما کم بخور، گرد بخواب. همین بسه.

 

به چه چیزی دلخوش هستید؟
– دلخوشی ما الان همین رفقا هستن که صبح ها می بینیم و کل کل می کنیم دوتا حرکت کاسبی می کنیم که اگر نکنیم از گشنگی می میریم. دو سه تا دیوونه می آریم می ندازیم وسط و …

 

دارید هنوز؟
– اوه! رفتیم کیش یه یارو گارسونه اومد پشت ما و آقای ابراهیمی معاون مونسان و گفت علی آقا این گله رو که می بینی اگه دست بزنی بهت کمک می شه. ما گفتیم خدا رو شکر اینجا هم دیوونه پیدا کردیم.
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدصبح ها کی از خواب بیدار می شوید.
– هول هولکی ساعت ده، ده و نیم.

 

چه می کنید؟
– تا تکون بخوریم و صبحانه بخوریم شده یازده.

 

خودتان رانندگی می کنید؟
– نه، گاه گداری.

قبلا یک ماکسیما داشتید، گاهی رانندگی می کردید.

 

– الان عوضش کردیم سوناتا گرفتیم یه پله رفتیم بالاتر.

خیلی ماشین باز نبودید با اینکه کارتان تجارت ماشین است؟

(اولین بی ام و را علی آقا خرید.)

– اولین پورشه ای که تو این مملکت اومد محمد ما آورد دویست تومن خریده بود. الان همون ماشین یه تومن پولشه! محمد خیلی عشق ماشینه!
علی پروین از مشکلات این روزهای زندگی اش می گویدبالاخره پسر علی پروینی بوده که اتوسورتمه را داشته! داستان اولین ماشینی که خریدید چیست؟

 

– اردو بودیم. برای بازی های آسیایی 1974 یه بی ام و شرابی خریده بودم از میدون هفت تیر آن زمان نمایندگی بود. 60 تومنه خریدم و نشستم یه قمپزی در کنم سر تمرین تیم. دستم را گذاشتم رو پنجره و راه افتادم. یک زنبور از این سیاها دستم رو نیش زد.

 

جرات نمی کردم به حشمت خان بگم اما نشون به اون نشون که 5 روز نتونستم تمرین کنم. گفتیم اومدیم یه قمپز در کنیم، چی شد.
ادامه دارد…

 

 

منبع:هفته نامه تماشاگران امروز