پارس ناز پورتال

گاف های برترین فیلم های تاریخ سینما

مجموعه : اخبار سینما
گاف های برترین فیلم های تاریخ سینما

گاف های برترین فیلم های تاریخ سینما 

همیشه گاف ها و سوتی ها را می توان در فیلم ها دید. کارگردان ها همیشه فکر همه چیز را نمی کنند و افراد حواس جمع هم این سوتی ها را می بینند. شاید عجیب به نظر برسد اما در فیلم های معروف دنیا گاف ها و سوتی های عجیب و غریبی رخ داده است که شاید باور نکنید!

 

سینما هنر گرانی است؛ گران و پرزحمت. صدها‌میلیون تومان- یا خارج از ایران میلیون‌ها دلار- هزینه می‌شود و ده‌ها نفر ماه‌ها کار می‌کنند تا فیلمی آماده آمدن روی پرده شود. در این روند هرکس در حیطه کاری خود نهایت دقت ممکن را به عمل می‌آورد تا تبدیل ذهنیت کارگردان به عینیت فیلم بی‌کمترین خدشه و کمبودی به انجام رسد. اما در این میان گاه اتفاقاتی رخ می‌دهد که تصورش نیز ممکن نیست.

 

گاه چیزی یا اتفاقی از ده‌ها چشم دقیق و ناظر دور می‌ماند، واقعیتی بدیهی از نگاه کارشناسان حوزه‌های گوناگون نادیده گرفته می‌شود یا حتی ساده‌تر از اینها گوشه‌ای از چیزی که نباید دیده می‌شد، راه به قاب تصویر باز می‌کند. این اتفاق که آن را سوتی یا گاف نام می‌بریم، در دنیای سینما کم‌سابقه نیست.

 

تاریخ صد‌واندی ساله سینما بارها و بارها شاهد چنین سهوهایی بوده و جالب این‌که فیلم‌های بزرگ و معتبر نیز از این آسیب مبرا نبوده‌اند.دیگر مگر می‌توان فیلمی بزرگتر و موفق‌تر از پدرخوانده را مثال آورد که منتقدان و حتی تماشاگران عادی چندین و چند مورد از این نادیده مانده‌ها را در آن دیده و یافته‌اند…

 

به بهانه ایراداتی که این روزها شماری از منتقدان ریزبین- تر- به فیلم زیبا و موفق فروشنده اصغر فرهادی وارد کرده‌اند، نگاهی انداخته‌ایم به گاف‌های بزرگ فیلم‌های بزرگ تاریخ سینما.گاف‌هایی که اگرچه بودن‌شان در فیلم‌هایی با چنان عظمت، آدم را شگفت‌زده می‌کند اما به این دلیل که نقش چندانی در قدرت و قوت و کیفیت روایت فیلم ندارند،

 

بیشتر اوقات با دیده اغماض مواجه می‌شوند. اصل نیز همین است، فیلمی که داستانش را خوب و موثر تعریف می‌کند، نباید ارزش‌هایش با این موارد ریز و جزیی زیر سوال برود، البته اگر داستانش را خوب و موثر تعریف کرده باشد…

 

پدرخوانده

یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما که می‌شود از آن به‌عنوان آغاز یک دوران جدید در سینما یاد کرد. روایت اوج‌وفرود تراژیک یک خانواده مافیایی ایتالیایی‌الاصل آمریکایی در این فیلم حاصلش تثبیت حضور شماری از هنرمندان بزرگ سال‌های بعد‌ هالیوود- چون کاپولا، پاچینو، دنیرو و… بود

 

و چندین و چند جایزه اسکار و البته چندین و چند گاف بزرگ که معلوم نیست چگونه از چشمان ریزبین فرانسیس فورد کاپولای بزرگ دور مانده‌اند. مثلا در یک صحنه این فیلم آن‌جایی که درگیری پیش آمده و به سانی (برادر بزرگتر از مایکل) تیراندازی شده، می‌بینیم که شیشه جلوی خودرو او خرد شده و سوراخ گلوله‌ها را نیز می‌بینیم.

 

اما درست در چند لحظه بعد، جایی که همراه او را در خودرو می‌بینیم، همان شیشه‌ها کاملا سالم است، ظاهرا یک تعویض‌کار تنددست در همان یکی دو ثانیه ترتیب شیشه شکسته را داده و خودرو را دوباره نونوار کرده است.

این فیلم تماشاگران را به چند گاف دیگر نیز مهمان کرده است، ازجمله جایی که مایکل کورلئونه، سولوزوی خائن را می‌کشد، دوربین از روی اجساد آنها می‌گذرد و در آخرین لحظه می‌بینیم یکی از اجساد که روی زمین افتاده، پلک می‌زند! در صحنه‌ای دیگر نیز جایی که سانی شوهرخواهرش را به خاطر بدرفتاری با خواهرش در خیابان کتک می‌زند،

 

دوربین جایی قرار گرفته که مشخص می‌کند سانی مشت‌هایش را در هوا می‌زند و شوهرخواهر نیز الکی خودش را به در و دیوار می‌کوبد، البته این دیگر از کاپولا بعید است اما بزرگان نیز اشتباه می‌کنند دیگر؛ نه؟ مورد دیگر گاف‌های این فیلم البته نه از این جنس که گافی تاریخی است.

 

مایکل وقتی به نیوانگلند می‌رسد، می‌بینیم که چراغ خطری با رنگ‌های قرمز و سفید نمایش داده می‌شود. این درحالی است که در زمان وقوع داستان پدرخوانده چراغ‌های خطر مشکی و زرد بودند و تازه از‌ سال ١٩۶٠ به بعد بود که به قرمز و سفید تغییر یافتند…

 

تایتانیک

فیلمی از جیمز کامرون که سالیان‌سال به‌عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما شناخته می‌شد. تایتانیک که شاید کمتر بتوان به کسی برخورد که این فیلم را ندیده باشد، داستان عشق و دلدادگی دو جوان را در‌ سال ١٩١٢ در جریان نخستین و البته آخرین سفر کشتی عظیم‌الجثه تایتانیک روایت می‌کند.

 

فیلم اگرچه در کل مثل تمام فیلم‌های کامرون فیلم خوش ساخت و جذابی است، اما سوتی‌هایی هم دارد که البته یکی از آنها جزو مفرح‌ترین گاف‌های تاریخ سینماست و بارها و بارها دستمایه شوخی‌ها و طعنه‌های کاربران شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های اینترنتی قرار گرفته است: اگر فیلم را به دقت نگاه کنید متوجه خواهید شد که خال بالای لب خانم کیت وینسلت خال فراری است و مدام در طول فیلم جابه‌جا می‌شود.

 

ظاهرا خانم یا آقای مجری گریم یک سر داشته و‌ هزار سودا و همه‌روزه فراموش می‌کرده دیروز خال لب یار را کجای لبش قرار داده…یکی دیگر از گاف‌ها جایی است که در نمایی سه دودکش کشتی را درحال غرق‌شدن می‌بینیم، اما درست در پلان بعد یکی از دودکش‌ها غیب شده و محو می‌شود…

 

گاف‌های دیگری هم این فیلم دارد. در جایی جک می‌گوید در جایی حوالی دریاچه ویسوتا به دنیا آمده؛ این درحالی است که دریاچه ویسوتا یک دریاچه مصنوعی است که در‌ سال ١٩١٨ یعنی هشت‌سال پس از غرق شدن تایتانیک ساخته شده است. در جایی دیگر نیز رز به نظریه‌ای از فروید درباره اشتیاق مردان به اشکال اشاره می‌کند

 

که این نیز به این دلیل که فروید تا‌ سال ١٩٢٠ مطالعاتش در این زمینه را آغاز نکرده بود، گافی تاریخی به شمار می‌آید…

 

بر باد رفته

یکی از محبوب‌ترین و دیده‌شده‌ترین فیلم‌های تاریخ که براساس داستانی پولیتزر گرفته از مارگارت میچل ساخته شده، درباره زندگی و عشق و ازدواج اسکارلت اوهارای جنوبی در هنگامه جنگ‌های داخلی آمریکا. گاف این فیلم اگرچه چندان واضح نیست اما به‌هرحال هست و اگر دقت کنیم خود را به ما نمایان خواهد کرد.

 

در صحنه‌ای از فیلم که اشلی تیر خورده و رت باتلر زیر بغل او را گرفته و به سمت اتاق خواب می‌برد، ملانی را می‌بینیم که یک چراغ گازی در دست گرفته تا راه آنها را روشن کند. تا این‌جا حرفی نیست. اما اگر به چراغ ملانی نگاه کنید متوجه خواهید شد که سیمی به آن متصل است. ظاهرا نورپردازان برای طبیعی‌بودن نور،

 

منبع نور صحنه را به‌عنوان منبع اصلی انتخاب کرده‌اند و چون چراغ گازی نور کافی برای فیلمبرداری تولید نمی‌کرده، از یک چراغ برقی با ظاهر گازی استفاده کرده‌اند. اما حواس هیچ‌کس به سیم آن نبوده. لازم به ذکر است که زمان وقوع بربادرفته هنوز لامپ برقی اختراع نشده بود…

 

خوب، بد، زشت

وسترن اسپاگتی سرجیو لئونه که توانست با موفقیتش سرآغاز یک ژانر شود نیز از اشتباه مبرا نیست. در صحنه‌ای از این فیلم بلوندی و توکو با برانکاردی درحال حمل مواد منفجره هستند. برانکارد بسیار کهنه و درب‌وداغان است و خیلی جاهایش شکسته. اما درست در پلان بعد یک برانکارد تروتمیز و سالم را می‌بینیم

 

که کوچکترین شکستگی هم ندارد. در صحنه‌ای دیگر نیز پس از بستن سری دینامیت‌ها به پایه پل، وقتی بلوندی فیوز یک‌سری از دینامیت‌ها را می‌زند به یکباره هر چهار فیوز عمل کرده و چهار انفجار همزمان رخ می‌دهد. نکته مهم‌تر اما این است که در تاریخ وقوع رخدادهای این فیلم هنوز دینامیت اختراع نشده بود،

 

اما در این فیلم به وفور از آن استفاده می‌شود. البته شاید هم تاریخ اشتباه می‌گوید، وگرنه سرجیو لئونه و گافی در این حد؟!

 

ارباب حلقه‌ها

سه‌گانه عظیم تکنولوژیک پیتر جکسون با آن موفقیت‌های مالی و اعتباری بی‌سابقه‌اش (نمونه‌اش یازده نامزدی فیلم سوم این سه‌گانه در اسکار و درو کردن تمام اسکارهاست) و نیز باوجود این‌که بخش اعظمش در استودیو ساخته شده اما باز هم از گاف دادن در امان نمانده است. در قسمت دوم این سه‌گانه،

 

یعنی در برج‌های دوقلو جایی که فرودو در مسیر کوهستان سرنوشت حلقه را در زنجیر به گردن انداخته و قرار است در نماهای متوالی تأثیر حلقه بر احساسات و عواطف او به نمایش درآید، اندازه زنجیر مدام کم و زیاد می‌شود و گاهی روی سینه‌اش می‌رسد و گاه نیز از گردن او پایین‌تر نمی‌آید. در فیلم سوم یا همان بازگشت پادشاه نیز بازیگری بر گونه راستش زخمی دارد، اما در پلان بعدی زخم را در گونه چپش می‌بینیم.

 

در همین فیلم در صحنه جنگ تی‌شرت‌های سربازان پیاده‌نظام از زیر زره‌هایشان به خوبی دیده می‌شود. اینها نشان می‌دهند حتی فیلم‌های تماما کنترل شده و پرامکانات نیز می‌توانند سوتی داشته باشند…

 

گلادیاتور

داستان این ساخته موفق ریدلی اسکات درباره سردار رومی که وادار به بردگی می‌شود، در‌سال ١٨٠ قبل از میلاد رخ می‌دهد، یعنی حدود ٢٣ قرن پیش. این اشاره و تأکید بر این تاریخ به این دلیل است که گاف اصلی این فیلم گافی تاریخی است. در صحنه‌های جنگی این فیلم گرز سنگین زنجیردار در دست جنگجویان دیده می‌شود

 

و الحق نیز صحنه‌های زیبایی به‌خصوص در جنگ‌های گلادیاتوری با این گرز خلق شده است اما واقعیت این است که گرز زنجیردار نه‌تنها در زمان مبارزات گلادیاتوری وجود نداشته، بلکه ٩٠٠‌سال بعد نیز وجود نداشته و درست در اواسط قرون وسطی چنین سلاحی راه به جنگ‌ها باز کرد. در صحنه‌ای دیگر نیز ارابه‌هایی را می‌بینیم

 

که با سرعت در حرکتند و با واژگونی یکی‌شان گردوغبار تمام قاب را پر می‌کند. ‌ای‌ کاش صحنه تا پیش از فرونشستن گردوخاک تمام می‌شد، چون وقتی دیگر غباری نمانده، ناگهان در پلانی سیلندر گاز نصب‌شده زیر ارابه که احتمالا سوخت حرکت سریع آن را تأمین می‌کند، پیش چشم می‌آید…

 

دزدان دریایی کارائیب

این سری فیلم‌ها با بازی جانی دپ در نقش کاپیتان جک اسپارو یکی از محبوب‌ترین کاراکترها و سری فیلم‌های سده اخیر به شمار می‌آیند. فیلم‌های پرفروشی که البته از نظر ساخت و پرداخت نیز فیلم‌های قدرتمندی هستند. اما گاف‌های این سری فیلم‌ها نیز یکی دو تا نیست. از نخستین فیلم مجموعه به کارگردانی گور وربینسکی به نام نفرین مروارید سیاه مثال می‌آورم

 

که چند گاف بامزه دارد: از صحنه‌ای روی عرشه کشتی که پشت‌سر کاپیتان ناگهان سروکله یکی از عوامل پشت صحنه با تی‌شرت و کلاه کابویی پیدا می‌شود بگیرید تا جایی از فیلم که در آن یک سرباز انگلیسی با اسلحه چند شلیک متوالی انجام می‌دهد و این درحالی است که تازه در‌ سال ١٨٠٠ بود که اسلحه‌هایی ساخته شد که برای هر شلیک نیاز به مسلح کردن نداشت و با یک‌بار مسلح‌کردن می‌شد چند شلیک انجام داد…

 

شمال از شمال‌غربی

این که بگوییم کارگردان فیلمی آلفرد هیچکاک است، یعنی که انتظار گاف و سوتی خاصی در آن فیلم نداریم. هیچکاک اصولا معروف بوده به کنترل کامل سر صحنه و توجه فراوان به جزییات. اما جالب این‌که حتی کسی چون هیچکاک نیز از سهوهایی کوچک مبرا نیست،

 

آن هم در فیلمی چون شمال از شمال‌غربی که در هر نظرسنجی و رأی‌گیری جزو بهترین و محبوب‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما انتخاب می‌شود. شمال از شمال‌غربی داستان درگیرشدن تصادفی مردی در یک ماجرای جاسوسی است.فیلمی با لحظات پرتنش و پرتحرک فراوان. جالب است که گاف مهم فیلم هم دقیقا در صحنه‌ای رخ داده که یکی از پرتنش‌ترین لحظات فیلم در جریان است: در یک کافه شلیکی صورت می‌گیرد.

 

این در یک فیلم جاسوسی طبیعی است اما آنچه طبیعی نیست این است که پیش از شلیک اسلحه در بک‌گراند تصویر پسربچه‌ای را می‌بینیم که انگشت‌هایش را در گوش‌هایش فرو کرده است. ظاهرا در تمرین‌های پیش از برداشت یا در برداشت‌های قبلی صدای شلیک آزارش داده و این‌بار تصمیم گرفته یکی دو ثانیه پیش از شلیک فکری برای این قضیه بکند.

 

هیچکاک بزرگ هم ناغافل همین برداشت را در تدوین استفاده کرده و بهانه‌ای دست ما داده تا امروز یادی از این فیلم در فهرست فیلم‌های سوتی‌دار تاریخ سینما بکنیم. دستش هم درد نکند…