پارس ناز پورتال

زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شد

زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شد

زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شد 

زن برده ای که در تصاویر می بینید قاچاق انسان انجام می داده است و طی اتفاقاتی باعث شده تا از رییس جمهور امریکا هم معروف تر شود. «هریت تابمن» زن بسیار مشهوری در ینگه دنیاست. محبوبیت این زن به حدی است که حتی قرار است عکس رییس جمهور آمریکا را از روی اسکناس 20 دلاری بردارند

 

و به جایش تصویر او را بگذارند. اما این زن کیست؟ چرا یک رنگین پوست تا این حد در آمریکا محبوب می شود. او سلطان راه های زیرزمینی است.

 

سال های نکبت

246 سال سیاه، این تعداد سال هایی است که برده داری در آمریکا امری معمولی و قانونی بود اما مکم کم این کار ناجوانمردانه و کثیف با مخالفت هایی روبرو شد و جنبشی عظیم برای لغو قانون برده داری شکل گرفت. اینطوری بود که آمریکا وارد یک جنگ داخلی شد. در یک سو جنوبی ها بودند

 

که بر سوءاستفاده از برده ها بد جوری مصر بودند و در سوی دیگر شمالی ها که می خواستند برده داری لغو شود.در این شرایط هر برده ای که می توانست خودش را به مناطق شمالی آمریکا و مرز برساند، دیگر برده محسوب نمی شد و نجات یافته بود. در چنین شرایطی بود که افسانه تابمن آغاز شد. افسانه ای که در سال 1865 با تصویب لغو برده داری در آمریکا به نقطه اوجش رسید.

زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شدشبکه زیرزمینی خانم سیاهپوست

هریت تابمن یک برده سیاهپوست است که در آمریکا یک قهرمان شگفت انگیز محسوب می شود. او در سال 1849 موفق به فرار از خانه اربابش شد و خودش را از چنگ بردگی نجات داد و بعد تصمیم گرفت تا با استفاده از شبکه ای از راه های مخفی به بردگان سیاهپوست برای رسیدن به آزادی کمک کند. او مدر این راه به بیش از 300 برده برای فرار به آمریکای شمالی و کانادا کمک کرد.

 

خانم قهرمان همچنین زمانی که جنگ داخلی آمریکا شروع شد ابتدا به عنوان آشپز و پرستار و بعدها به عنوان پیشاهنگ و جاسوس برای نیروهای اتحادیه آمریکای شمالی که برای لغو برده داری می جنگیدند خدمت کرد. او اولین زنی بود که رهبری یک هنگ مسلح را در جنگ داخلی بر عهده داشت

 

و موفق شد بیش از 700 برده را آزاد کند و به عنوان یک فرد مهم در تاریخ آمریکا و به مثابه نماد شجاعت این کشور شناخته شد. اکنون هریت تابمن در سال 2016 بار دیگر خبرساز شده است. او نخستین زن سیاهپوست آمریکایی – آفریقایی است که تصویرش روی یکی از اسکناس های درشت ایالات متحده چاپ می شود.

 

زندگی در خانه اربابی

تابمن در سال 1820 در شهر مریلند در یک خانواده سیاهپوست به دنیا آمد. طبق قانون برده داری ایالات متحده در آن سال ها، کودکانی که در خانواده های برده به دنیا می آمدند نیز برده محسوب می شدند. بنابراین او به عنوان یک برده شناخته شد. هریت دارای هشت خواهر و برادر دیگر بود که طی سال های متوالی،

 

ارباب مزرعه ای که خانواده هریت در آنجا کار و زندگی می کردند، سه خواهر او را فروخت و از خانواده جدا کرد.مادر هریت که گفته می شد پدری سفیدپوست داشته به عنوان آشپز در خانه اربابی کار می کرد و پدر هریت نیز جنگلبان ماهری بود که در مزرعه اربابی آقای تامپسون کار می کرد.

 

البته در مورد این که اجداد هریت اولین بار چگونه از آفریقا به آمریکا آمده بودند گفته های متضاد زیادی وجود دارد ولی مطمئن ترین آنها این است که گفته می شود مادربزرگ مادری هریت با یک کشتی حمل برده ها از آفریقا به ایالات متحده آورده شده و سپس مادربزرگ هریت در آمریکا با یکی از کارگران سفیدپوست آمریکایی ازدواج کرده که نتیجه این ازدواج، تولد مادر هریت بود.

 

به هر حال، هریت در یک خانواده برده متولد و بزرگ شد و به خدمت ارباب سفیدپوستش درآمد. زمانی که کودکی شش ساله بود مجبور شد در نبود مادرش از خواهران و برادران کوچک ترش مراقبت کند و کم کم این کار برای او عادت شد.

 

بعد از این که ارباب مزرعه متوجه شد که این کودک می تواند به خوبی از بچه ها نگهداری کند، او را به عنوان دایه و پرستار بچه به خانواده دیگری فروخت اما خانواده اربابی جدید، با هریت بسیار خشن رفتار می کردند. آنها برای هر بار بیدار شدن و گریه کردن فرزندشان هریت را به شدت شلاق می زدند.

زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شددختر نوجوان کمی که بزرگ تر شد، راه های زیادی را برای فرار از ضربات شلاق اربابش پیدا کرد. هریت در آن موقع برای چند روز فرار می کرد یا لباس های زیادی را در زیر لباس هایش می پوشید تا شدت ضربات شلاق کمتر احساس شود اما آثار شلاق هایی که هریت خورده بود برای همیشه روی بدنش باقی ماند و در طول زندگی اش یادآور روزهای سخت و طاقت فرسایی بود که پشت سر گذاشته بود.

 

به هر حال، این زن سیاهپوست از همان دوران کودکی حس مبارزه طلبی داشت و به عنوان یک کودک بی سواد، داستان هایی را که مادرش از کتاب مقدس برای او تعریف کرده بود با دقت گوش می داد و در همان دوران، به خداوند یکتا اعتقاد شدیدی پیدا کرده بود.

 

یکی از ضربات شدیدی که در دوران کودکی به او وارد شد اصابت یک وزنه سنگین فلزی بود که صاحبش به طرف یکی دیگر از برده ها پرت کرده بود اما از شانس بد به سر او اصابت کرد که باعث شکستگی جمجمه و آسیب جدی به او شده بود. به خاطر آن زخم عمیق، هریت خونریزی شدیدی داشت و حتی بعد از خوب شدن زخمش تا آخر عمر دچار سردردهای شدید مخ شد.

 

هریت جوان در سال 1844 با مرد آزاد و دو رگه سیاه و سفید، به نام جان ازدواج کرد که در هنگام ازدواج، شوهرش تصمیم گرفت تا برای هریت یک نام مستعار انتخاب کند. بعدها گفته شد که تغییر نام هریت از نام اصلی اش به نام مستعارش با داستان فرار کردنش از خانه اربابی همزمان بوده است.

 

فرار از بردگی

به گزارش پارس ناز به خاطر ضربه شدیدی که به هریت در دوران کودکی وارد شده بود، او بیشتر مواقع دچار سردردهای شدیدی می شد و در بستر بیماری می افتاد. در سال 1849 هریت به سختی بیمار شد و به همین دلیل از ارزش او به عنوان یک برده به درد بخور و کاری به شدت کاسته شد، بنابراین اربابش تصمیم گرفت که او را به فروش برساند.

 

ارباب به هریت گفته بود که یا او را می فروشد یا اگر به فروش نرود او را می کشد چون دیگر برایش هیچ سودی نداشت و فقط یک هزینه و خرج اضافی به شمار می رود.هریت روزها و شب ها دست به دعا بر می داشت تا شاید ارباب جدیدی از او خوشش بیاید و او را بخرد اما یک هفته بعد از این اتفاق،

 

ناگهان ارباب هریت به بیماری لاعلاجی دچار شد و در عرض یک هفته جان خودش را از دست داد. در این زمان هریت احساس می کرد گناهکار است و خداوند به خاطر دعاهای او برای رهایی از چنگال ارباب بدجنسش، جان کارفرمایش را گرفته است و همیشه از این موضوع رنج می برد.

 

بعد از مرگ ارباب بیوه او تصمیم گرفت برای تامین مخارج خانه، برده هایش را به فروش برساند. بنابراین هریت با خودش گفت یا باید مرگ را انتخاب کنم یا آزادی را. او دومین راه را انتخاب کرد و به همین دلیل همراه دو برادر کوچک ترش از خانه اربابی فرار کرد اما درباره فرار آنها اطلاعیه ای در روزنامه کمبریج دموکرات منتشر شد و عکس آنها چاپ شد.

 

در این اعلامیه بیوه ارباب برای پیدا کردن ارباب برای پیدا کردن آنها 100 دلار پاداش تعیین کرده بود. به همین دلیل آنها مجبور شدند دوباره به خانه اربابی برگردند اما هریت دست بردار نبود و برای همین دوباره به تنهایی فرار کرد، در حالی که به مادرش قول داده بود دوباره بازگردد و آنها را هم همراه خودش ببرد.

 

هریت از طریق راه های مخفی زیرزمینی و خانه های امنی که در آن سال ها به مسیر «راه آهن زیرزمینی» مشهور شده بود فرار کرد. این راه آهن زیرزمینی زنجیره ای بزرگ و از خانه ها، تونل ها و جاده هایی را تشکیل می داد که طرفداران لغو برده داری و بردگان سابق، برای فراری دادن و نجات بردگان و انتقال آنها از آمریکای جنوبی به آمریکای شمال استفاده می کردند.

 

به هر حال هریت به این ترتیب فرار کرد که اول به یک خانه امن رفت و از آنجا به خانه امن دیگری فرستاده شد تا در نهایت به مرزهای شمالی رسید. در آنجا در امتداد رودخانه چایتانک در شمالی پنسیلوانیا حدود 145 کیلومتر از راه را با پای پیاده طی کرد که حدود سه هفته این مسیر طول کشید.

 

هریت به سختی از میان گل و لای و مناطق باتلاقی عبور کرد تا موفق شد خودش را به فیلادلفیا برساند. او بعدها درباره اولین فرارش گفت: «هنگامی که متوجه شدم از مرزهای آمریکای جنوبی گذشته ام و به مکان امنی رسیده ام، دست هایم به دعا بلند شد و شکوه و عظمت خاصی را احساس کردم. خورشید مانند یک تکه طلا از میان درختان خودنمایی می کرد و من احساس می کردم در بهشت هستم.»
زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شدبازگشت با نام مستعار

پس از این که هریت موفق شد به فیلادلفیا برسد یک لحظه هم از فکر خانواده اش بیرون نمی آمد چون می دانست که ارباب مزرعه تصمیم داشته همه آنها را بفروشد و خانواده اش را از هم جدا کند. او با خودش می گفت چگونه من در اینجا آزاد زندگی کنم و خانواده ام در اسارت باشند؟ او فکر می کرد باید هر طور شده به آنها و دیگر دوستانش کمک کند تا آنها نیز طعم آزادی را بچشند.

 

هریت می دانست که این تصمیم، تصمیمی بسیار خطرناک است و ممکن است در این راه جانش را از دست دهد ولی او تصمیم خودش را گرفته بود تا به شبکه راه آهن زیرزمینی ملحق شود و شجاعانه تلاش خود را برای آزادی برده های دیگر شروع کرد.

 

یک سال بعد از فرار هریت به فیلادلفیا در سال 1850، کنگره آمریکا قانونی را تصویب کرد که در آن هرگونه کمکی به فرار برده ها را منع کرده بود و مجازات قانونی برای این کار در نظر گرفته بود. این زن شجاع بدون توجه به این قانون، دوباره به مریلند برگشت تا خانواده و دوستانش را از چنگال برده داری برهاند.

 

زمانی که باخبر شد قرار است خواهرزاده اش به همراه دو کودک خردسالش به فروش برسند، دیگر معطل نکرد و برای اولین بار بعد از فرارش، مخفیانه به مریلند بازگشت و موفق شد در اولین دفعه، کل خانواده خودش و تعدادی از دوستانش را از همان مسیر راه ا]ن زیرزمینی و خانه های امن به آمریکای شمالی برساند.

 

هریت دوباره در سال 1851 به مریلند بازگشت تا این بار شوهرش «جان» را همراه خودش ببرد اما بعد از تلاش های زیاد متوجه شد شوهرش با زن دیگری ازدواج کرده و حاضر نیست با او فرار کند. جان می گفت در اینجا راضی و خوشحال است و نمی خواهد خودش و خانواده جدیدش را به دردسر بیندازد، بنابراین هریت در این سفر تعدادی دیگر از برده ها را به جای شوهرش با خود به فیلادلفیا برد.

 

حالا دیگر هریت این راه های زیرزمینی را به قدری دقیق می شناخت که هرگز در رساندن و تحویل دادن برده های فراری به آمریکای شمالی با شکست مواجه نشد. به این ترتیب، به افتخار تلاش های شجاعانه و قهرمانانه ای که برای نجات خانواده و دوستانش و دیگر برده ها انجام داده بود، از طرف رهبران جنبش مبارزه با برده داری، به عنوان یک قهرمان شناخته شد.

 

بسیاری از ماموریت های مخفیانه هریت به مریلند، تقریبا نامشخص مانده است اما گفته می شود که در آنها او رمز خاصی برای برقراری ارتباط با برده ها و فراری دادن آنها به کار می برد. هریت تنها در زمان هایی ظاهر می شد که یک سرود مذهبی خاص را می خواند و آن گاه برده ها می فهمیدند که باید آماده باشند و تا آزادی آنها دیگر راهی نمانده است.

 

سرود مذهبی که هریت می خواند، بعدها در آمریکای شمالی، آشکارا توسط هنگ سیاهپوستان در طول جنگ داخلی آمریکا خوانده می شد و در قرن بیستم هم مردم آمریکا از همه نژادها این آهنگ را به عنوان یک آهنگ مذهبی و برای ادای احترام به هریت تابمن در مبارزات مختلف برای آزادی می خواندند.

 

زن شجاع در طی هشت سال، 11 بار از مسیر راه آهن زیرزمینی موفق شد تعداد بیش از 300 برده را نجات دهد و آنها را به آمریکای شمالی و کانادا برساند. یکی از آخرین تلاش های مخفیانه او در این راه در سال 1855 بود و زمانی که هریت متوجه شد پدرش به همراه تعدادی برده فراری به سمت سواحل شرقی سفر کرده و جان شان در خطر است.

 

در این زمان با وجود این که ممکن بود توسط ماموران دولتی آمریکای جنوبی شناسایی و دستگیر شود، بلافاصله به سواحل شرقی سفر کرد و با شجاعت بسیار موفق شد پدرش و بردگان همراه او را به مکان امنی در شمال برساند.
زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شدقهرمان در جنگ داخلی

زمانی که جنگ داخلی آمریکا – جنگی بین جنوبی ها و شمالی ها – در سال 1861 آغاز شد، هریت احساس کرد که دیگر نقش او در نجات بردگان باید تغییر کند و از ظاهر مخفی بیرون بیاید و آشکار شود. برای همین او نزد دیوید هانتر که یکی از رهبران اصلی جنگ داخلی بود رفت و به او پیشنهاد داد که حاضر است یک هنگ بزرگ از سیاهپوستانی که فراری داده است تشکیل دهد تا در این جنگ به آنها کمک کنند.

 

او گفت که آنها به خوبی از راه های مخفی و اسرار سفیدپوستان آمریکای جنوبی باخبر هستند. علاوه بر آن که او راه های زیادی برای صرفه جویی در مصرف مواد غذایی و پول در دوران قحطی بلد بود که بسیار در دوران جنگ کارآمد بود.

 

دیوید هانتر که از کمک های مخفیانه هریت طی سال های گذشته باخبر بود، بعد از مشورت با آبراهام لینکلن، پیشنهاد هریت را قبول کرد و به این ترتیب این زن سیاهپوست هنگ ویژه ای از سیاهپوستان را تشکیل داد. او در ابتدا به عنوان آشپز و پرستار شروع به کار کرد اما کم کم به خاطر شجاعتش،

 

رهبری هنگ سیاهپوستان به او واگذار شد. همچنین او به عنوان پیشاهنگ و جاسوس برای نیروهای اتحادیه شمالی کار می کرد.هریت که با راه های مخفی از دورانی که بردگان را از مسیر راه آهن زیرزمینی فرار می داد آشنایی کامل داشت از همه لحاظ و بخصوص در نقش پیشاهنگ، نیرویی بسیار ارزشمند و مفید به شمار می رفت.

 

هنگامی که رییس جمهور آبراهام لینکلن در سال 1863 اعلامیه آزادی بردگان را صادر کرد، هریت نقش مهمی در آزادسازی همه سیاهپوستان، مردان، زندان و کودکان از بردگی بر عهده داشت.

 

هریت اولین زنی است که رهبری یک هنگ مسلح را بر عهده داشت و در یکی از عملیات هایی که انجام داد، موفق شد تعداد 700 برده را آزاد کند. به این ترتیب با تلاش های قهرمانانه هریت و دیگر مبارزان، دو سال بعد یعنی در سال 1865، جنگ داخلی با تصویب قانون لغو برده داری به پایان رسید.
زن برده ای که قاچاقچی دوست داشتنی شدزندگی پس از جنگ

هریت برای تلاش هایش در طول جنگ داخلی، هرگز پولی به عنوان حقوق دریافت نکرده بود اما در نهایت با پایان جنگ داخلی، مبلغی به عنوان مستمری بازنشستگی ماهانه از طرف دولت به هریت پرداخت شد. این بانوی شجاع با همین مستمری برای باقی عمر از خانواده اش مراقبت می کرد.

 

او حتی بعد از پایان جنگ داخلی از تلاش هایش برای مبارزه و بهتر شدن زندگی دست نکشید و به عنوان یکی از رهبران فعال در جنبش حمایت از حقوق زنان، تلاش کرد و برای به دست آوردن حق رأی زنان، چه سفیدپوست و چه سیاهپوست کارهای شایان توجهی انجام داد.

 

این زن قهرمان، خانه ای برای سالمندان سیاهپوست افتتاح کرد که خودش نیز سال های پایانی عمرش را در آنجا گذراند. سرانجام هریت تابمن قهرمان در سال 1913 به علت سینه پهلو و عفونت ناشی از آن درگذشت و این گونه بود که زندگی بانوی شجاع به پایان رسید اما نامش به عنوان نماد شجاعت و یک مبارز راه آزادی در تاریخ کشور آمریکا ثبت شد و شهرتی جهانی پیدا کرد.

 

اکنون در سال 2016 وزیر خزانه داری دولت آمریکا اعلام کرد که بعد از همه پرسی از مردم آمریکا تصمیم گرفته شده عکس خانم تابمن به عنوان برجسته ترین زن در جنبش لغو برده داری، روی اسکناس های 20 دلاری به جای عکس اندرو جکسون چاپ شود.

 

اندرو جکسون هفتمین رییس جمهور آمریکاست که عکسش روی اسکناس های 20 دلاری چاپ شده بود و گفته می شود که خدمات زیادی را برای ملت آمریکا انجام داده است اما جکسون و هریت در تاریخ آمریکا در دو جبهه مخالف در زمینه لغو برده داری ایستاده بودند و در حالی که جکسون موافق برده داری بود

 

و خودش هم از افرادی بود که برده های زیادی را در اختیار داشت، هریت تابمن از رهبران مخالف برده داری بود.به هر حال در نهایت وزیر خزانه داری آمریکا اعلام کرد برای پاسداشت خدماتی که هریت در مبارزه علیه برده داری و به نفع جنبش حقوق زنان انجام داده، تصمیم گرفته شده عکس او روی اسکناس های 20 دلاری چاپ شود و عکس اندرو جکسون به پشت این اسکناس ها انتقال پیدا کند.