پارس ناز پورتال

راهی برای خود شناسی بهتر خویشتن

راهی برای خود شناسی بهتر خویشتن

راهی برای خود شناسی بهتر خویشتن 

هر کسی اول باید خود شناسی را انجام دهد  تا بتواند در جامعه زندگی خوبی داشته باشد و به دنبال شناخت بقیه حقایق برود. «زمانی رسید که خطر غنچه ماندن دردناک‌تر از خطر شکوفا شدن بود.»وقتی برای اولین بار این جمله را خواندم، احساس کردم چیزی در قلبم فشرده می‌شود.

 

در شرکتی کار می‌کردم، با ارزش‌ها و اعتقادات اصلی زندگی‌ام در تعارض بودم و هنوز واقعیت زندگی‌ام را انکار می‌کردم. از یک عبارت ساده استفاده کردم تا من را از کما درآورد و کمکم کند بفهمم چطور این رنج و عذاب را در زندگی‌ام به وجود آورده‌ام: با انکار چیزی که بودم.

 

و به چه دلیل؟ چون می‌توانستم بروم و تظاهر کنم کسی هستم تا دیگرانی را که کوچکترین اهمیتی برایم نداشتند، به دلایلی که اصلاً مهم نیست، تحت‌تاثیر قرار دهد؟ هر چقدر هم که احمق، غیرعادی و متفاوت از دیگران باشید، اصلاً ارزشش را ندارد که یک زندگی دروغی داشته باشید و با کسی که واقعاً هستید صادق نباشید

 

شما همانی هستید که هستید. هرچقدر زودتر در زندگی‌تان این را قبول کنید و با آن کنار بیایید، روزهایتان را بسیار آسان‌تر و زیباتر زندگی خواهید کرد.پس بیایید به جای اینکه آن را مخفی کنیم، به استقبالش برویم.برای من، وقتی این دروغ به طور واضحی آشکار شد، کسی که بودم را قبول کردم، کار مسخره‌ام را کنار گذاشتم، کار آنلاینم را شروع کردم، سبک‌زندگی رویایی‌ام را ساختم و هیچوقت دیگر به عقب نگاه نکردم.

 

رازی که اصلاً نمی‌دانستم: شما دلتان برای زندگی دروغی‌تان تنگ نخواهد شد چون صادقانه زندگی کردن با خودتان بهشت واقعی است.این شروع یک سفر خودشناسی بود که می‌خواهم آن را با شما در میان بگذارم: اینکه چطور خودتان را بشناسید و چطور شجاعت زندگی کردن با آنچه که هستید و باید باشید را پیدا کنید، با ارزش‌ها و اعتقاداتتان صادق باشید و به آرامش برسید.

 

می‌توانید در عین متفاوت بودن با بقیه آدم‌های دنیا، باز هم شگفت‌انگیز باشید. درواقع شما به این دلیل شگفت‌انگیزید نه با وجود این.متفاوت بودن خوب است. پس اگر متفاوت هستید، خوبید.تفکر اصلی این است که بفهمید چه چیز باعث متفاوت شدن شما می‌شود، با این روش شناختتان نسبت به خودتان بیشتر خواهد شد.
هیچ اشکالی ندارد که بفهمید قلبتان چه می‌خواهد.

 

هیچ اشکالی ندارد که برای ارتباط برقرار کردن با روحتان، بقیه دنیا را با خودتان هماهنگ کنید. شاید غیرعادی باشد اما اشکالی ندارد. پس انجامش دهید. مطمئن باشید از شناختن کسی که درونتان است، پشیمان نخواهید شد.زیباترین چیزی که در زندگی‌تان خواهید دید زمانی است که به کسی تبدیل شوید که از همان ابتدای تولد واقعاً باید می‌بودید.

 

به اینکه چه رنگی یا رشته تحصیلی را دوست دارید ارتباطی ندارد. درمورد چیزهای بزرگتر صحبت می‌کنیم.
شناختن خودتان چیزی فراتر از این است که چه رنگی را دوست دارید، چه نوع موسیقی را می‌پسندید و یا چه رشته تحصیلی را ترجیح می‌دهید. دیگر دبیرستانی نیستیم، که «خودتان» بودن به معنی تقلید کردن از بقیه، احمقانه عمل کردن در زد و خوردها و احساس ناامنی در تمام طول روز باشد.

 

شناختن خودتان روند درک کردن خودتان در سطحی عمیق‌تر است. راهی غیرقابل‌پیش‌بینی است که برای پیمودن آن باید مشتاق باشید. این شما را با تردیدها و ناامنی‌های درونی‌تان روبه‌رو می‌کند. باعث می‌شود نگاهی جدی به سبک زندگیتان داشته و آن را زیر سوال ببرید

 

شاید برای مدتی کوتاه همه چیز به نظرتان سخت برسد اما به مرور بهتر می‌شود و درست مثل چیزهای دیگر کمی تلاش در ابتدای کار به نفع آینده راهتان خواهد بود.شناختن خودتان یعنی شناختن قدرت‌ها و ضعف‌هایتان، علایق و ترس‌ها، خواسته‌ها و آرزوهایتان. یعنی از خصوصیات ذاتی، تحمل‌ها و محدودیت‌هایتان آگاه شوید.

 

شناختن خودتان یعنی هدف زندگی‌تان را بشناسید یا حداقل به شناختن آن نزدیک شوید.از ابتدای تولد خودتان را نمی‌شناسید. این شناخت را باید به مرور به دست آورید.نمی‌توانید با بزرگ شدن یا بالا رفتن سنتان این شناخت را پیدا کنید. شناختن خودتان تلاشی آگاهانه است. شما این کار را با قصد و هدف انجام می‌دهید.

 

نشناختن خودتان دیر یا زود مشخص می‌شود. وقتی خودتان را نمی‌شناسید، یک ناامیدی آرام در قلب شما زندگی می‌کند. ممکن است انتخاب کنید که با آن زندگی کنید و نادیده‌اش بگیرید – یا اینکه تصمیم بگیرید شروع به شناختن خودتان کنید

 

۱. شخصیت خودتان را بشناسید.
شناخت شخصیت خودتان اولین قدم است. شما مجموعه‌ای از نظرات دیگران نسبت به خودتان را دارید که یکی از جنبه‌های آن است.همچنین خودتان مجموعه اطلاعات شخصی هم درمورد اینکه چه نوع شخصیتی دارید و یا در اوقات تنهایی یا در جمع چطور آدمی هستید دارید.

 

موضوع این است که شخصیتتان را چه از درون و چه از بیرون بشناسید، تا بفهمید چه شکلی هستید و چه شکلی نیستید. باید بفهمید چه چیز باعث می‌شود در یک موقعیت خاص زندگی به طریقی خاص واکنش دهید. از خودتان سوال کنید، «چرا اینکار را کردم؟» و به آن پاسخ دهید.

 

چه خصوصیات اخلاقی دارید؟ بین دوستانتان چطور هستید؟ درمورد غریبه‌ها چطور؟ دنیای بیرون چه شخصیتی از شما می‌بیند؟در روزها خوب و روزهای بد چه واکنشی دارید؟ به دنیای اطرافتان چطور واکنش می‌دهید؟

 

۲. ارزش‌های اصلی‌تان را بشناسید.
ارزش‌های اصلی شما آن قوانین و اصول اخلاقی هستند که نزدیک قلبتان نگه می‌دارید. من معمولاً از ارباب‌رجوع‌هایم می‌خواهم که هشت ارزش اصلی‌شان در زندگی را بگویند. شاید ارزش‌های شما از هشت مورد بیشتر باشد اما هشت ارزش مهم‌ترتان نقش بسیار مهمی در تصمیم‌گیری‌ها، تاثیرگذاری‌ها، حل مشکل‌ها، ارتباطات و زندگی کردنتان ایفا می‌کنند.

 

در محل‌کار، در خانه، در همه جنبه‌های زندگی، کدام‌ ارزش‌ها را هیچوقت نمی‌توانید نادیده بگیرید؟ اینها ارزش‌های اصلی شما هستند.صداقت، راستی، امنیت یا انعطاف‌پذیری؟ متعهد بودن به دیگران، عقلانیت یا یادگیری، آسایش مالی یا خوشگذرانی؟ آیا وفاداری از همه چیز برایتان مهمتر است یا مسئولیت‌پذیری؟ خلاقیت برایتان مهم‌تر است یا پیشرفت؟

 

۳. بدنتان را بشناسید.
جوانی توام با حماقت است. وقتی بیست سالم بود تصور می‌کردم شناخت خوبی از بدنم دارم. اما من بچه‌ای بیشتر نبودم. هرچه بیشتر درمورد بدنم می‌دانم برایم مرموزتر می‌شود و هرچه بیشتر به آن فشار می‌آورم، بیشتر متعجبم می‌کند. برای شما هم می‌تواند همینطور باشد.

 

شما چقدر بدنتان را می‌شناسید، نفس کشیدن، توانایی‌ها، محدودیت تعادل و انعطاف‌پذیری‌تان را تا چه اندازه می‌شناسید؟آیا تابحال بدون اینکه امتحان کرده باشید، گفته‌اید «بدن من اینکار را نمی‌تواند انجام دهد» یا «نوع بدن من به این کار نمی‌خورد»؟ قبل از اینکه درها را به سمت چیزهای امکان‌پذیر ببندید، یکبار دیگر نگاه کنید. وقت بگذارید تا با بهترین معبد جهان، بدنتان، صمیمی‌تر شوید.

 

۴. آرزوهایتان را بشناسید.
آرزوها و امیدهای شما راه شما را به سوی آینده می‌سازند. کمکتان می‌کنند زندگی را بسازید که به داشتن آن افتخار کنید.آرزوهایتان خیلی مهم‌اند. آرزوهایتان ارزش دنبال کردن دارند. به هیچ چیز دیگر باور نداشته باشید.
سعی کنید آرزوهایتان را هم خوب بشناسید. سعی کنید جزییات و خصوصیات‌ آنها را تحلیل کنید.

 

اگر می‌خواهید موسیقی‌دان شوید، از خودتان سوال کنید: چه سازی دوست دارید بزنید؟ به چه سطح حرفه‌ای می‌خواهید برسید؟ می‌خواهید این بخش از زندگی‌تان تا چه اندازه بزرگ شود؟ و آنقدر پیش بروید تا همه چیز را درمورد آرزوهایتان بفهمید.

 

آرزوها و رویاهایتان را بخشی از وظایف روزانه‌تان ببینید. آنها را جدی بگیرید. روی آنها کار کنید. به جای مخفی کردنشان یا خجالت کشیدن بخاطرشان، آنها را با افتخار مطرح کنید

 

۵. علایق و عدم‌علایقتان را بشناسید.
چه چیزهایی را دوست دارید و به همان‌ مهمی چه چیزهایی را دوست ندارید؟ ساده است، سوالی معصومانه است اما دانستن این درمورد خودتان اعتمادبه‌نفس زیادی در شما ایجاد می‌کند. خیلی‌ها در زندگی‌شان چیزهایی که همه دوست دارند را دوست داشته و از چیزهایی که بقیه دوست ندارند، خوششان نمی‌آید. شما این کار را نکنید.

 

برای اینکه علایق و عدم‌علایق خودتان را مشخص کنید، وقت بگذارید و این کار را برحسب نظر دیگران انجام ندهید. خودتان تصمیم بگیرید.تعریف کردن علایق و عدم‌علایقتان شجاعت می‌خواهد. شاید تصور کنید دوست نداشتن شرکت کردن در جشن سیسمونی بچه دوستتان یا ۳ ساعت وقت گذراندن با یکی از افراد فامیل غیرمودبانه به نظر برسد اما به جایگزین‌های آن فکر کنید.

 

اگر به انجام کارهایی که خسته و کسل‌تان می‌کند ادامه دهید و چیزهایی که به شما لذت می‌دهند را نادیده بگیرید، بخشی از آنکه هستید را فراموش خواهید کرد. مطمئناً چنین راهی شما را به سمت خوشبختی نخواهد برد.

 

با علایق و عدم‌علایقتان روراست باشید. کسی جز شما نمی‌تواند آنها را دوست داشته باشد یا نداشته باشد!
شناختن خودتان کمکتان می‌کند وارد مسیر خوشبختی شوید که هیچوقت حتی تصورش را هم نداشتید.

 

زیباجو