پارس ناز پورتال

دانش آموزان متاهل و اخراج از مدرسه

دانش آموزان متاهل و اخراج از مدرسه

دانش آموزان متاهل و اخراج از مدرسه 

طبق قانونی که همه به آن پایبند هستند,دانش آموزان دختر که متاهل هستند باید از مدرسه اخراج شوند چون باعث می شوند چشم و گوش بقیه دختران باز شود. «دخترانی که ازدواج می‌کنند، دیگر اجازه تحصیل در مدارس معمولی را ندارند و باید در مدارس شبانه‌روزی درس بخوانند.»

 

این جمله‌ای است که بارها و بارها از سوی مسوولان مدارس شنیده می‌شود و در همه سال‌های گذشته طبق یک قانون نانوشته روال بر این بوده که دانش‌آموزان به ویژه دختران بعد از ازدواج از ادامه تحصیل در مدارس عادی منع شوند و اگر بخواهند ادامه تحصیل دهند باید در مدارس شبانه بزرگسالان ثبت‌نام کنند.

 

 مدارسی که اکثر دانش‌آموزان آن را کسانی تشکیل می‌دهند که دیگر سنشان از 18 سال گذشته. از جمله دلایلی که موجب می‌شود این دانش‌آموزان بعد از ازدواج نتوانند در مدارس عادی تحصیل کنند، نگرانی مسوولان بابت رد و بدل شدن اطلاعات درباره زندگی زناشویی‌شان با دانش‌آموزانی است که هنوز تجربه ازدواج ندارند.

 

این در حالی است که طبق ماده 53 آیین‌نامه اجرایی مدارس، دانش‌آموزان متأهل می‌توانند با رعایت شرایط در مدارس روزانه تحصیل کنند.با وجود آنکه مسوولان دولتی زیادی در این‌باره ابرازنظر کرده‌اند و اکثرشان مخالف اخراج دانش‌آموز متأهل هستند، هنوز امکان تحصیل این دانش‌آموزان در مدارس روزانه وجود ندارد.

 

سال 92 بود که نماینده مجلس شهر تهران، آقای علی مطهری گفته بود با اخراج دانش‌آموزان متأهل از مدارس روزانه مخالف است و رییس سابق سازمان آموزش و پرورش هم در لفافه گفته بود زیاد با این ماجرا موافق نیست و در مقابل دوربین تلویزیون اعلام کرد حتی دانش‌آموزان مقطع راهنمایی هم از مسائل ازدواج آگاهند

 

و تحصیل متاهلان در کنار بقیه نمی‌تواند نقشی در باز کردن چشم و گوش بقیه داشته باشد. آقای حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش دوره آقای احمدی‌نژاد نیز گفته بود از ازدواج دانش‌آموزان دختر خوشحال می‌شود. احمدی‌نژاد هم موافق این موضوع بود که دختران در سن‌های 16 تا 18 سالگی باید ازدواج کنند؛

 

اما با تمام این حرف‌ها همچنان مسوولان مدارس نسبت به این موضوع موضع دارند و اجازه ادامه تحصیل به دانش‌آموزان متأهل در کنار سایر دانش‌آموزان را نمی‌دهند. در این گزارش سراغ سه نفر از دانش‌آموزان زیر 18 سالی رفتیم که به همین دلیل دیگر امکان ادامه تحصیل در مدارس عادی نداشتند و در حال حاضر در مدارس بزرگسالان تحصیل می‌کنند.

 

مدیرمان نگذاشت در مدرسه بمانم
مدیر مدرسه‌شان وقتی متوجه می‌شود که آرزو ازدواج کرده او را از مدرسه اخراج می‌کند و به او می‌گوید دیگر اجازه تحصیل در آن مدرسه ندارد. آرزو فقط 16 سال داشت و تابستان سال گذشته نامزد می‌کند و با وجود آنکه تمام تلاش خود را کرد تا کسی از ازدواج او بویی نبرد اما مدیر می‌فهمد و دیگر اجازه تحصیل به او نمی‌دهد: «مدیر مدرسه‌مان نگذاشت در مدرسه بمانم. واقعاً همه‌چیز را رعایت می‌کردم.

 

خیلی از هم کلاسی‌هایم نمی‌دانستند من ازدواج کرده‌ام اما وقتی به گوش مدیر رسید من را به دفترش خواست و گفت باید به مدرسه بزرگسالان بروم.» او با گلایه از اینکه قانونی در این زمینه وجود ندارد اما مدیران مدرسه این موضوع را به دانش‌آموزان تحمیل می‌کنند، گفت: «من می‌توانستم هنوز در مدرسه عادی درس بخوانم اما نشد و برای همین چاره‌ای جز ثبت نام در مدرسه بزرگسالان نداشتم.»

 

معلمان مدرسه بزرگسالان دل‌سوز نیستند
به گفته آرزو معلمان مدرسه بزرگسالان آنقدر به دانش‌آموزان بها نمی‌دهند و برای همین خیلی راحت انگیزه درس خواندن و ادامه تحصیل از افراد گرفته می‌شود: «من در مدرسه‌ای درس می‌خواندم که معلم‌های آن همه تحصیلات بالا داشتند. معلم ریاضی‌مان استاد دانشگاه بود و پایه خیلی قوی داشت؛

 

اما معلم ریاضی این مدرسه‌ای که می‌روم صبح‌ها معلم ریاضی راهنمایی است و اصلاً نمی‌تواند خوب درس بدهد. خیلی‌ها فقط برای نمره قبولی آمده‌اند تا یک مدرکی بگیرند و بروند؛ اما من که دلم می‌خواهد به دانشگاه بروم با این سطح علمی معلم‌ها نمی‌توانم در دانشگاه قبول شوم. معلم‌هایی که به این مدارس می‌آیند

 

یا سطح تحصیلی بالایی ندارند یا برای پول بعدازظهرها هم کار می‌کنند. اصلاً انگیزه ندارند و نمی‌توانند خیلی خوب آموزش دهند. معلوم است که وقتی معلم خوب نباشد و با دانش‌آموزان خیلی بزرگ‌تر از خودت سر کلاس بنشینی و کسی دل به حالت نسوزاند نمی‌توانی خوب درس بخوانی و کم می‌آوری…»

 

با بودن اینترنت بچه‌ها هرچه بخواهند یاد می‌گیرند
تا قبل از آنکه باردار شود در مدرسه معمولی درس خواند اما وقتی دیگر نتوانست ماجرای ازدواج اش را پنهان کند از سوی مدیر مدرسه خواسته شد و به او گفتند دیگر نمی‌تواند در آن مدرسه بماند. مطهره در حال حاضر 18 سال سن دارد و پیش دانشگاهی است: «13 سالم بود که نامزد کردم. چون در ظاهرم تغییر ندادم

 

و قانون اصلاح ابرو هم آنقدر سفت و سخت گرفته نمی‌شد و حرفی درباره ازدواجم به کسی نزدم، توانستم در مدرسه‌مان بمانم و مانند باقی بچه‌ها درس بخوانم. تا اینکه باردار شدم و وقتی مدیرمان فهمید گفت دختر خودم هم در این سن ازدواج کند دیگر به او اجازه نخواهم داد در مدارس معمولی درس بخواند.

 

نمی‌دانم چرا با ما این‌کارها را می‌کنند. فکر می‌کنند ما چیزهایی که درباره زندگی زناشویی‌مان هست را برای دیگران تعریف می‌کنیم. در صورتی که اصلاً اینطور نیست. واقعاً با توجه به اینترنت و گوشی‌هایی که دست بچه‌هاست آنها اطلاعاتشان بالاست. اصلاً چیزهایی از آنها می‌بینم و می‌شنوم که خود من به عنوان یک زن متأهل نمی‌دانم.»

 

حس ناخوشایند همکلاسی 60 ساله
مطهره می‌گوید وقتی همکلاسی‌اش یک زن 60 ساله است دلش می‌گیرد که چرا باید با همکلاسی‌اش اینقدر تفاوت سنی داشته باشد: «خیلی از کسانی که به مدرسه بزرگسالان می‌آیند سن‌شان زیاد است و حالا از سر بیکاری و اینکه یک مدرکی داشته باشند و فرصت ادامه تحصیل پیدا کرده‌اند مدرسه آمده‌اند.

 

خانمی روز گذشته تازه به مدرسه ما آمده بود 60 سالش بود. خب اصلاً برای من که 18 سال بیشتر سن ندارم حس خوبی منتقل نمی‌کند همکلاسی‌ام یک خانم 60 ساله باشد…» وقتی از او درباره همسن و سال‌هایش که مانند او در مدرسه بزرگسالان درس می‌خوانند سؤال می‌کنیم جواب می‌دهد: «همسن‌وسال من در مدرسه‌مان زیاد است.

 

بیشتر آنها در سن کم ازدواج کرده‌اند و به دلایل مختلف دیگر نتوانستند در مدارس معمولی ادامه تحصیل دهند.» دوری راه مدرسه بزرگسالان یکی از دغدغه‌هایی است که مطهره درباره آن حرف می زند: «خانه ما کرج است اما من مجبورم به مدرسه‌ای در تهران بیایم. بیشتر زمان من در راه می‌گذرد و این اصلاً خوب نیست.

 

از طرف دیگر چون بیشتر درس‌ها غیرحضوری‌اند مجبورم برای برخی از آنها معلم خصوصی بگیرم. خب این موضوع هم هزینه‌بر است اما چون می‌خواهم در کنکور شرکت کنم باید به خوبی آنها را یاد بگیرم.»

 

افسرده شدم و قرص مصرف کردم
یکی از آرزوهای بچگی‌اش این بود که دکتر شود و بعد از آنکه خانم دکتر شد آن‌وقت ازدواج کند اما به قول خودش قسمت برای او تقدیر دیگری رقم زد و 15 سال بیشتر نداشت که عاشق می‌شود و ازدواج می‌کند. فشارهای مدرسه از همان دوران نامزدی زیاد شد و برای همین صبا مجبور به ترک مدرسه عادی و رفتن به مدرسه بزرگسالان شد: «در دوران نامزدی، مدرسه‌ام خیلی اذیت کرد.

 

برای همین دیگر نمی‌توانستم به مدرسه معمولی بروم. حتی افسرده شده بودم و دیگران تصور می‌کردند من دیگر نمی‌توانم ادامه تحصیل دهم. حتی دارو هم مصرف کردم تا از افسردگی بیرون بیایم.» صبا ناراحت است از فشارهایی که مدیران مدرسه‌های عادی می‌آورند: «در مدرسه معمولی خیلی سخت می‌گیرند

 

و اذیت می‌شویم. در صورتی که اگر خود مسوولان مدرسه اینقدر تاکید به رفتن ما نکنند می‌توانیم مانند همه بچه‌های عادی درس بخوانیم.»