پارس ناز پورتال

داستان های کوتاه خنده دار و طنز

مجموعه : مطالب طنز
داستان های کوتاه خنده دار و طنز

داستان های کوتاه خنده دار و طنز 

 

داستان اول:

تازگی ها اهنگ اس ام اسمو صدای سوت گذاشتم حالا واکنش خانواده به این صدا وقتی پیام میاد
مامانم خطاب به ابجی کوچیکم(برا خودش ابر گودزیلایی فک کنم فقط شما ۴جوکی ها درک میکنید چی میکشم از دستش حالا بقیه داستان) نازنین برو ببین بابات چی میگه داره سوت میزنه من:-)

 

مادربزرگم :ساکت باشین انگاری یکی تو حیاط داره سوت میزنه باز من:-)

 

خالم:(البته بابام خونه نبود ) الی پاشو چادر بیار بابات اومد و همچنان من:-)

 

بابام خاک تو سرت با این اهنگت

 

عمم:یه لحظه حرف نزنین یه صدای مشکوک شنیدم و دوباره من:-)

 

گوزیلامونم که هر وقت این صدا میشنوه صد بار میپرسه اون کی بود

 

داستان دوم:

اقا یه بار مدرسه ام دیر شده بود امتحان هم داشتم.سوار تاکسی شدم و رانندش یه اقای جوونی بود منم اصلا نگاه نکردم(فهمیدین من چشم پاکم یا بیشتر توضیح بدم؟)یهو اقای راننده که پرسید

 

مسیرتون کجاست نگاه کردم تو اینه….هنگ کردم….یعنی هنگ کردما….بععععععععله…..اقای راننده ابرو هاش رو برداشته بود اونم چی؟ ناااااااااازک یعنی مثل نخ…من که دختر م اصلا دست به ابروهام نزدممم
.
.
.هیچی دیگه کلی شرمنده خانم راننده شدم!خخخخخ

 

داستان سوم:

امروز مامانم سوپ درست کرد بعد ریخت تو ظرف وگفت بخور ببین نمکش چطوره؟ بعد منم رفتم سمت نمکدون (ولی برنداشتم)گفتم کم نمکه گفت نههههه خوبه که!
منم چون نمکدونو ور نداشته بودم برای اینکه ضایع نشم یه قمقمه رو اپن داشتم خالی بودظرفو گذاشتم

 

رفتم از یخچال پرش کردم ^_^
دییییی
چیه خو میخواستم ضایع نشم -_-

 

داستان چهارم:

اقا ما دوران مدرسه یک شعر داشتیم مصرع اولش این بود :سعدی شیرین سخن بعد باید اینو برای امتحان حفظ میکردیم دبیرمون ازمون شفاهی می پرسید بعد چون تعدادزیاد بود چندهر5نفری می پرسید اقا هیچی دیگه سرجلسه گفت 5نفربیان ومثل همیشه ما5تاشر های کلاس رفتیم نشستیم .

 

معلممون گفت من مصرع اولشو می گم شما ادامه بدید خب :سعدی شیرین سخن من وبچه هاهم یه نگاه بهم کردیم هیچکدوممون حفظ نکردیم به خاطر همین ازنبوغمون استفاده کردیم واین وخوندیم:سعدی شیرین سخت. های های. کفتر کاکل به سر. وای وای …(شرمنده تاهمین جاشو یادم بود)دبیرمون یه نگاهی بهمون کرد گفتیم الان میندازتمون بیرون ولی خداییش بیجنبه نبود.

 

چاکرخانم غفوری (شاید بگید چرا خانم ؟نکنه فکر کردین ماپسربودیم!!نخیر دختراهم همه سوسول نیستن ماهم ازاین کارابلدیم بعله )