پارس ناز پورتال

بازخوانی حکایت روز عاشورا

مجموعه : مذهبی
بازخوانی حکایت روز عاشورا

بازخوانی حکایت روز عاشورا

امام حسین «ع» اسوه ایثار و فداکاری است ،بـه کربلا آمد تا بـه دشمنان بگوید برای جنگ نیامده برای دوری از ظلم ظلم آمده برای عدالت خواهی آمده .

 

حسین«ع» فقط رضای خدا را در نظر داشت و جان خویش و اهل بیت و اصحاب خویش را با خداوند معامله نمود. تحمل تشنگی و رنجهای عاشورا و اسارت اهل بیت او برای رضای رب العالمین بود تا مکتب و دینش زنده بماند تا جامعه گرفتار در ظلم آزاد گردد.

 

او خواست مسلمانانی کـه پیامبر و علی و فاطمه را فراموش کرده بودند دوباره برگرداند، او می خواست مردم اسیر و برده دنیا و خواهشهای نفسانی خویش نشوند، او یاد و خاطره معاد را زنده گردانید،

 

او می خواست مکتب توحیدی لا الله الا الله باقی بماند، او می خواست بیت المال مسلمانان کـه در دست جنایتکاران افتاده بود و همه ی ی حیف و میل میشد بـه مسلمین بازگرداند، او می خواست دوباره قرآن همراه با فهم حقایق تلاوت گردد،

 

او می خواست بـه انسانهای جهان بفهماند کـه دیندار واقعی باشند و هیچگاه در مقابل ظلم ستمگران سکوت نکنند و تنها در سایه ی آگاهی از دنیا و همنوعان خود بندگی خداوند را شایسته خویش بدانند.

 

اما عاشورا و كربلا فقط از آن ما مسلمانان نیست. آن چـه در محرم سال 61 هجری بـه وقوع پیوست حادثه‌ای از آن تاریخ است و بـه تمامی آیندگان تعلق دارد.

 

حسین بن علی«ع» امروز در اقصی نقاط جهان یک الگوی وارسته و شناخته شده است و ماجرای زندگی و وداع زیبای او با زندگی، تحسین هر آزاده‌ ای را با هر مرام و مسلك و دین و آیینی برمی‌انگیزد.

 

مردمان شاید همه ی ی، اسلام را نشناسند اما تمامی نسل ها عدالت و آزادی و عزت و كرامت نفس را می‌شناسند. هرچند فلسفه قیام اباعبدالله الحسین «ع» را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدینه و موضع‌گیری‌هـای ایشان در برابر حوادثی کـه در منزلگاه‌هـای میان راه روی داده است می‌توان یافت.

بازخوانی حکایت روز عاشورا

مدینه
زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاکم وقت مدینه «ولید بن عتیقه» پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین «علیه السلام» برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: “… یزید فردی است شرابخوار و فاسق کـه بـه ناحق خون می‌ریزد و اشاعه‌دهنده فساد است و دستش بـه خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌کند.”

 

وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت درخواست کرد امام حسین«علیه السلام» فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم کـه فرمود: “خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید وی را بکشید.” و امت او چنین دیدند و عمل نکردند و اینک خداوند آنان را بـه یزید فاسق گرفتار کرده است.

 

امام حسین«علیه السلام» در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر اكرم«صلی الله علیه و آله» از مدینه بـه طرف مکه حرکت کرد.

 

امام حسین«علیه السلام» هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان میکند:
“… و جز این نیست کـه برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می خواهم امر بـه معروف و نهی از منکر کرده و بـه راه و روش جدم «رسول خدا» و پدرم علی «علیه السلام» رفتار نمایم.

 

 مکه

زمان : از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری

امام حسین«علیه السلام» در سوم شعبان بـه مکه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید. مردم مکه و زائران خانه خدا کـه از اطراف آمده بودند بـه دیدار حضرت شرفیاب می شدند.

 

امام حسین«علیه السلام» پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان، مسلم بی عقیل را در روز 15 رمضان بـه عنوان نماینده خویش بـه سوی کوفه فرستاد.

 

امام حسین«علیه السلام» طی نامه‌هایی بـه مردم بصره و کوفه، سزاوارترین مردم برای خلافت و امامت را اهل بیت«علیهم السلام» معرفی کرد و …

 

حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – کـه تصمیم بـه قتل آن حضرت، در آنجا گرفته بودند – حج را بـه عمره تبدیل کرد و در هشتم ذی الحجه بـه رغم مخالفت بسیاری از دوستان بـه سوی عراق روانه شد.

 

بخشی از آخرین سخنرانی‌هـای حضرت در مکه:
ما اهل‌بیت بـه رضای خدا راضی و خشنودیم … هر کس میخواهد در راه ما جانبازی کند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حرکت با ما باشد.

 

صَفّاح

زمان: چهارشنبه 9 ذی الحجه 60 هجری

امام حسین«علیه السلام» در پاسخ بـه مخالفین حرکت بـه سوی عراق، فرمود: “رسول خدا را در خواب دیدم و بـه امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب کنم.”

 

در این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت کـه از احوال مردم عراق جویا شده بود، گفت: دل‌هـای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی‌امیه است.

 

سخن امام حسین «علیه السلام» خطاب بـه فرزدق در این منزلگاه:
اگر پیش‌آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمت‌هایش شکر گوییم. اگر پیش‌آمدها طبق مراد نبود آن کس کـه نیتش حق و تقوا بر دلش حکومت می‌کند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد کرد.

 

 ذات عِرق

زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری

در این منزلگاه بود کـه عبدالله بن جعفر، همسر زینب «سلام الله علیها» امان‌نامه‌ای را از استاندار مدینه “عمروبن سعید” کـه آن ایام در مکه بـه سر می برد، گرفت و برای حضرت آورد کـه مضمون آن چنین بود:

 

من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته و از هلاک شدن تو می ترسم!! لذا بـه سوی من برگرد تا در امان من بمانی!

 

حضرت در جواب چنین فرمود: کسی کـه بـه سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمی شود … اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو کرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد.

 

عبدالله پسران خویش «عون و محمد» را بـه خدمت در کنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش کرد و خود بـه سوی مکه بازگشت.

 

قسمتی از نامه امام بـه عمربن سعید کـه در این منزلگاه نوشت:

بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از وی را در دنیا خواهانیم تا در قیامت بـه ما امان بخشد.

 

 حاجِر

زمان: سه‌شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری

حضرت نامه‌ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط “قَیس بن مُسهِر” فرستاد و چنین نوشت: “نامه مسلم بن عقیل کـه حاکی از اجتماع شـما در کمک و طلب حق ما بود بـه من رسید .

 

خداوند بـه خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند … هنگامی کـه فرستاده من “قیس” بر شـما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشید، من همین روزها بـه شـما میرسم.”

 

“قیس” را در میان راه دستگیر کردند. او بـه ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند. سپس او را بـه قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی کـه بـه حسین «علیه السلام» نامه نوشته‌اند افشا کند و یا در برابر مردم بـه حسین«علیه السلام» و پدر و برادرش دشنام دهد.

 

او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از حضرت علی«علیه السلام» و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یارانش را لعنت کرد و خبر از حرکت حضرت بـه سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت امام حسین «علیه السلام» را اجابت کنند.

 

لذا عبیدالله دستور داد وی را از بالای قصر بـه پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین بـه شهادت رسید.

 

از سخنان امام حسین«علیه السلام» در میان راه مکه تا کربلا:
“فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَیاةَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً”؛ من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم.

 

خُزَیمِیّه

زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری

امام و همراهان یک روز و یک شب در این منزلگاه توقف کردند، عده‌ای پیوستن “زهیر بن قین” بـه حسین «علیه السلام» را در این منزلگاه گفته‌اند.

 

امام حسین«علیه السلام» خطاب بـه زینب کبری«علیهاالسلام» در این منزلگاه می‌فرماید:
خواهرم! آن چـه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد.

 

زَرُود

زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری

“زهیر بن قین” کـه دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بـه جای آورده و بـه کوفه باز می‌گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یک محل با حسین «علیه السلام» بود.

 

هر دو در این منزلگاه بـه ناچار فرود آمدند. در حالی کـه زهیر با همراهانش مشغول غذا خوردن بود، حضرت از طریق نماینده‌ای، “زهیر” را بـه خیمه‌اش دعوت کرد، اما او تأملی کرد. همسرش بـه او گفت: “سبحان الله پسر رسول خدا ترا می‌خواند و تو اجابت نمیکنی!”

 

زهیر با اکراه بـه سوی حضرت رفت. اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره‌اش نمایان شد و بـه همراهان گفت: “من بـه حسین«علیه السلام» ملحق خواهم شد، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند،

 

با ما بیاید و هر کس با ما نیست با او وداع می کنم.” لذا همسرش نیز وی را رها نکرد و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه کاروان حسینی بود.

 

امام حسین«علیه السلام» بعد از شهادت زهیر فرمود:
ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده بـه بوزینه و خوک لعنت نماید.

 

ثَعلَبیّه

زمان: سه‌شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری

امام شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت “مسلم بن عقیل” و هانی بن عروه را بـه وی دادند. پس از آن حضرت فرمودند: “اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون”؛ همه ی ی از خدائیم و بـه سوی او باز می‌گردیم، پس از این ها زندگی سودی ندارد.

 

آنگاه اشک بـه صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه کردند. نوشته‌اند: امام حسین«علیه السلام» با یارانش اتمام حجت کرد. اما گروهی کـه بـه طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند.

 

سخن امام حسین«علیه السلام» با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه:
بـه خدا سوگند کـه اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی بـه جدم را، بـه تو نشان می‌دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند …

 

زُباله
زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری

زُباله روستای آبادی بود کـه بازار آن در جاهلیت معروف بود و دژ و مسجدی در آن وجود داشت کـه بـه بنی اسد تعلق داشت.
حضرت حسین«علیه السلام» در این منزلگاه چنین فرمودند:

 

شیعیان کوفه ما را بی یار و یاور گذاشته‌اند. هر کس از شـما بخواهد، میتواند بازگردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست.

 

امام حسین«علیه السلام» در جواب مردی کـه از آیه “یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بَأِمامِهِم” پرسیده بود، فرمود:
پیشوایی، مردم را بـه راه راست دعوت کرد و گروهی اجابت کردند، و پیشوایی، مردم را بـه گمراهی دعوت کرد و گروهی اجابت کردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود.

 

بَطنُ العَقَبـه
زمان: جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری

از سخنان امام حسین«علیه السلام» در این منزلگاه:
بنی‌امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین کنند، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد کـه آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت.

 

شَراف «و ذُو حُسَم»
زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری

حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند کـه آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در میان راه و هنگام ظهر بـه لشکری برخوردند و امام حسین«علیه السلام» با سرعت و قبل از دشمن در منزل “ذُوحَسَم” مستقر شد.

 

آنگاه امام«علیه السلام» فرمان داد تا لشکر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب کنند.لشکر امام«علیه السلام» و لشکر دشمن بـه فرماندهی حُر، نماز ظهر و عصر را بـه امامت حضرت خواندند.

 

امام سپاه حُر را چنین خطاب فرمود:
“… ما اهل بیت سزاوارتر بـه ولایت و حکومت بر شـما هستیم از مدعیانی کـه بر اساس عدالت رفتار نمی کنند و در حق شـما ظلم روا می‌دارند.

 

ای مردم! من بـه سوی شـما نیامدم مگر آن کـه دعوتم کردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، بازگردم.”
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع گشت. حضرت فرمود:

 

“مادرت بـه عزایت بنشیند! چـه می خواهی؟ حُر گفت: مأمورم کـه تو را بـه نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگر نمی‌پذیری، حداقل راهی را انتخاب کن کـه نه بـه کوفه باشد و نه بـه مدینه.

 

از سخنان حضرت در این منزلگاه:
مگر نمی‌بینید کـه بـه حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی‌شود. در این حال سزاوار است کـه مؤمن، لقای پروردگار را طلب کند.

 

بَیَضه

زمان: یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری

لشکر امام حسین و حر کـه بـه موازات و نزدیک همدیگر حرکت میکردند در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشکریان حرّ را مخاطب قرار داده، چنین فرمود:

 

“بنی‌امیه بـه فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بیت المال را منحصر بـه خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند … .

 

شـما بـه من نامه‌ها نوشتید و گفتید کـه با من بیعت کرده‌اید، حال اگر بـه بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه‌ای کرده‌اید کـه من فرزند دخت پیامبر «صلی الله علیه و آله» و اسوه‌ای برای شـما هستم.

 

اگر بیعتتان را بشکنید، سوگند بـه جانم! کـه از شـما هم بعید نیست، چرا کـه با پدرم علی«علیه السلام» و برادرم حسن و پسر عمویم مسلم پیمان‌شکنی کردید. بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده‌اید.

 

از سخنان حضرت در این منزلگاه:
ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگر، پیمان‌شکن، حلال کننده حرامها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است.

 

 عُذَبُ الهِجانات
زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجریی

چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنین توصیف کردند: “بـه اشراف کوفه رشوه‌هـای گزاف داده‌اند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می‌ورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان بـه روی تو کشیده می شود.”

 

امام در این باره آیه‌ای را تلاوت فرمودند کـه:
از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده و بـه عهد خویش وفا کردند و بـه شهادت رسیدند و برخی در انتظار شهادت‌اند … .

بازخوانی حکایت روز عاشورا

قصر بنی مُقاتِل
زمان: چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجری

گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا بـه یاری من می‌آیید؟ بعضی گفتند دل ما رضایت بـه مرگ نمیدهد و بعضی گفتند:

 

ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم. حضرت بـه جوانان امر کرد کـه آب بردارند و شبانه حرکت کنند.

 

امام حسین «علیه السلام» در این منزل بـه عبیدالله جعفی چنین فرمود:
پس اگر ما را یاری نمیکنی خدای را بپرهیز و از این‌کـه جزو کسانی باشی کـه با ما می‌جنگند. سوگند بـه خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، او را بـه رو در آتش می‌افکند.

 

 نینوا «و کربلا»
زمان: پنج‌شنبه دوم محرم الحرام 61 هجری

نینوا جایی است کـه حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام برای اقامت در محل مناسب‌تری، بـه حرکت خود ادامه داد تا بـه سرزمینی رسید.

 

اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنید، پس گریست و فرمود: پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست، و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد.

 

عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو بـه کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا بـه حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام.

 

امام«علیه السلام» فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.

 

امام حسین «علیه السلام» چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود:
“لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق؛ رستگار نشوند آن گروهی کـه خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. «خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند»

 

تعداد نظامیانی کـه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی‌امیه گرفته و بـه جنگ امام حسین «علیه السلام» آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.

 

کربلا
زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد.

 

سخن امام حسین «علیه السلام» هنگام ورود بـه کربلا:

“اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما…؛ مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن زبانشان نیست. تا آنگاه کا زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هرگاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداری بسیار اندک می‌شود.

 

کربلا

زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری

عبیدالله بن زیاد در مسجد مردم را چنین خطاب کرد: “ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و انها را چنان کـه می‌‌خواستید یافتید!! و یزید را می‌شناسید کـه دارای رفتار و روشی نیکوست کـه بـه زیر دستان احسان میکند .

 

و بخشش‌هـای او بجاست! اکنون یزید دستور داده تا بین شـما پولی را تقسیم نمایم و شـما را بـه جنگ با دشمنش حسین بفرستم.”

– شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو

– یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو

– حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو

– مضایر بن رهیه با سه هزار جنگجو

– نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با امام حسین «علیه السلام» اعلام آمادگی کرده و حرکت بـه سوی کربلا را آغاز کردند.

 

امام «علیه السلام» در پاسخ “قیس بن اشعث” کـه سفارش بـه بیعت با یزید میکرد، فرمود:

نه، بـه خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی‌کنم.

 

کربلا

زمان: یکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری

نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم‌کم جمع شده و بـه لشکر عمر بن سعد می‌پیوندند. عبیدالله عده‌ای را مأموریت داد تا در مسیر بـه سوی کربلا بایستند و از حرکت کسانی کـه بـه قصد یاری امام حسین«علیه السلام» از کوفه خارج می‌شوند،

 

پیشگیری کنند. چون گروهی از مردم می‌دانستند جنگ با امام حسین«علیه السلام» در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار میکردند.

 

از سخنان امام حسین«علیه السلام» با لشکر دشمن:
هیهات ما بـه ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند، دامن‌هـای پاکی کـه ما را پروریده، و سرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

 

کربلا
زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد کـه مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم، و توجه داشته باش کـه مأمورانی برگزیده‌ام كه هر روز وضعیت را بـه من گزارش کنند.

 

حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه میگیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد – کـه در آن نزدیکی‌ها زندگی میکردند – رفته و آنان را بـه یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت:

 

“امروز از من فرمان برید و بـه یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آنِ شـما باشد.” تعداد90 نفر بـه پا خواستند و حرکت کردند،

 

اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب بـه نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. امام گفت:”لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ.”

 

نامه امام حسین«علیه السلام» از کربلا بـه برادرش محمد بن حنفیّه و بنی‌هاشم:
… مثل این‌کـه دنیا اصلاً وجود نداشته«این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است» و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.

 

حضرت “زهیر بن قیس” را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را بـه دست برادرش عباس«علیه السلام» سپرد. اگر چـه سپاه دشمن بـه خیمه‌ها نزدیک می ‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: دوست ندارم کـه آغازگر جنگ با این گروه باشم.”

 

کربلا
زمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری

تعداد نظامیانی کـه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی‌امیه گرفته و بـه جنگ امام حسین «علیه السلام» آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.

عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد کـه: سپاهیان خود را بین امام حسین «علیه‌السلام» و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز بـه طوریکه حتی قطره‌ای آب بـه امام«علیه السلام» نرسد،

 

همانگونه کـه از دادن آب بـه عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد. یکی از انها فریاد زد یا حسین! بـه خدا سوگند کـه قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!

 

حضرت فرمود: “خدایا! وی را از تشنگی هلاک کن و هرگز وی را مشمول رحمتت قرار مده.” حمید بن مسلم میگوید بـه چشم خود دیدم کـه لعنت امام حسین «علیه السلام» تحقق یافت.

 

امام حسین «علیه السلام» سپاه دشمن را این چنین لعنت کرد:
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی«همچون سال‌هـای قحطی یوسف در مصر» پدید آور،

 

و آن غلام ثقی«حجاج بن یوسف» را بر ایشان بگمار تا جام زهر بـه ایشان بچشاند زیرا آنها بـه ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند«بـه توسط آن غلام» انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

 

 کربلا
زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری

هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می ‌شد، امام حسین«علیه السلام» برادرش عباس را بـه همراه عده‌ای، شبانه حرکت داد. انها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک‌ها را پر از آب کردند و بـه خیمه‌ها برگشتند.

 

ملاقات امام حسین«علیه السلام» با عمر بن سعد:
حضرت فرمود: “ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کني و از خدا هراسی نداری؟” ابن سعد گفت: “اگر از این گروه جدا شوم خانه‌ام را خراب و اموالم را از من میگیرند و من بر حال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.”

 

حضرت فرمود: “تو را چـه می‌شود؟ خدا جان تو را بـه زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد … گمان می کني کـه بـه حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ بـه خدا چنین نیست و بـه آرزویت نخواهی رسید.”

 

سخن امام حسین «علیه السلام» با یارانش:
ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید کـه مرگ جر پلی نیست کـه شـما را از سختی و رنج عبور داده و بـه بهشت پهناور و نعمت‌هـای همیشگی آن می رساند.

بازخوانی حکایت روز عاشورا

کربلا
زمان: پنج‌شنبه نهم محرم الحرام 61 هجری

شمر خود را بـه خیام امام حسین«علیه السلام» رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام‌البنین، می‌گوید: “برای شـما از عبیدالله امان‌نامه گرفتم” انها متفقاً گفتند: “خدا تو را و امان‌نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟”

 

امام حسین«علیه السلام» توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت میگیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف – کـه فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد – و یاران امام در آنجا مستقر بودند.

 

این تدبیر امام «علیه السلام» برای اصحاب بسیار سودمند بود، گروهی از لشکر عمر بن سعد بـه سپاه امام «علیه‌السلام» می‌پیوندند.

 

سخن امام حسین «علیه السلام» خطاب بـه دشمن:
وای بر شـما! چـه زیانی می‌برید اگر صدای مرا بشنوید؟! من شـما را بـه یک راه راست میخوانم، اما شـما از همه ی ی فرامین من سر باز می‌زنید، چرا کـه شکم‌هـای شـما از مال حرام پر شده و بر دل‌هـای شـما مُهر شقاوت زده شده است.

 

کربلا
زمان: جمعه دهم محرم الحرام61 هجری

امام حسین«علیه السلام» با یارانش نماز صبح را بـه جماعت خواند و سپس با انها چنین سخن گفت: “… خدا بـه شهادت من و شـما فرمان داده است. بر شـما باد کـه صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید.”

حضرت “زهیر بن قیس” را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را بـه دست برادرش عباس«علیه السلام» سپرد. اگر چـه سپاه دشمن بـه خیمه‌ها نزدیک میشد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: دوست ندارم کـه آغازگر جنگ با این گروه باشم.”

 

عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و بـه سوی یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید کـه اول کسی بودم کـه بـه سوی لشکر حسین تیر انداختم! ،

 

سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران امام حسین«علیه السلام» را نشانه رفتند. امام«علیه السلام» فرمود: “یاران من! بپاخیزید و بـه سوی مرگ «شهادت» بشتابید، خدا شـما را بیامرزد.”

 

در حمله اول چهار تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام بـه نوبت بـه تنهایی بـه میدان رزم شتافته و بـه شهادت می‌رسیدند و بعد از انها نوبت بـه خاندان بنی‌هاشم رسید و انها نیز شربت شهادت را نوشیدند.

 

امام حسین«علیه السلام» کـه یکه و تنها مانده بود، نگاهی بـه اجساد مطهر شهدا کرده و انها را صدا میکرد. حضرت برای وداع آخر بـه سوی خیمه‌ها آمد، آنگاه در حالی‌کـه شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمایانی کرد.

 

دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود، ناگاه تیری سه شعبه بـه قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی کـه یکصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مبارکش بـه ملکوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.

“و سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ”

بازخوانی حکایت روز عاشورا

 

برگرفته از کتاب مدینه تا کربلا، همراه سیدالشهدا و بـه نقل از سایت تبیان