پارس ناز پورتال

اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایران

اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایران

اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایران 

تازه به دوران رسیده های ایرانی که با هرکاری می خواهند پول و سرمایه خود را به رخ بقیه بکشند و این چیزی است که در جامعه ما عرف است. آیا نوکسیگی پدیده ای جهانی و پیوسته و کهن بوده است یا ما با نوع خاصی از آن و در مقطعی مشخص رو به رو هستیم؟

 

تازه به دوران رسیدگی و نوکیسگی، در معنایی که از دوران باستان تا فروپاشی توتالیتاریسم های قرن بیستم داشته است و همچنین در جوامع جهان سومی و توسعه یافت امروز، تاکنون موضوع چندین یادداشت و مقاله به این قلم بوده است که به سادگی با جست و جویی در فضای مجازی قابل دسترسی هستند.

 

از این رو، در این نوشته بیشتر بر آن بوده ایم که به پرسشی جدید پاسخ دهیم که در نوشته هایی دیگر دنبالش می کنیم: آیا نوکیسگی و یا نوعی خاص از نوکیسگی را باید خاص جامعه خودمان بدانیم یا باید آن را پدیده ای جهانی تلقی کنیم؟ برای پاسخ به این پرسش باید به یکی از مباحث متاخر اشاره کنیم: روابط میان «امر محلی» (the local) و «امر جهانی» (the global).

 

نظریه پردازانی چون آرجون آپادورای (Arjun Appadurai) این موضوع را در دیدگاه جدیدی مطرح کرده اند که در آن دو رویکرد اساسی نسبت به نظریه های بی شمار جهانی شدن و «پسا استعماری» (از ادوارد سعید تا طلال اسد، از جیمز کلیفورد تا کلیفورد گیرتز، از آنتونی گیدنز تا جرج ریتزر و…) وجود دارد.

 

بنابراین در این جا ابتدا باید به صورتی موجز، این دو رویکرد را ارائه دهیم. نخست آن که در رابطه «مرکز» یا همان امر جهانی و «پیرامون» یا همان امر محلی، ما روابطی خطی و صرفا سلطه مرکز بر پیرامون را نداریم. بلکه این دو بر یکدیگر تاثیر متقابل می گذارند؛ هم مرکز بر پیرامون

 

(عمدتا از طریق رسانه ها و به انحصار درآوردن ابزارهای فکر مثل کتاب، مطبوعات، سینما و…) و هم پیرامون بر مرکز (از طریق مهاجرت های قانونی و غیرقانونی و حفظ فرهنگ های پیرامونی در محیط های مرکزی).
اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایراندوم آن که جهانی شدن یک فرایند پیوسته است که در آن پنج منظر (escape) یا زیرفرایند به صورت کاملا پیچیده ای با یکدیگر در می آمیزند: پول، هویت های قومی (یا اجتماعی)، رسانه ها، فناوری ها و اندیشه ها.

 

اگر از این دریچه به موضوع بنگریم و از خود بپرسیم: آیا نوکیسگی پدیده ای جهانی و پیوسته و کهن بوده است یا ما با نوع خاصی از آن و در مقطعی مشخص رو به رو هستیم؟ می توانیم فرضیه ای را مطرح کنیم و آن این که ما امروز با پدیده ای جدید رو به رو هستیم که جنبه جهانی دارد. درواقع، چرخش بزرگ مالی-

 

پولی که در دهه هفتاد میلادی در امریکا و سپس در کل نقاط مرکزی اتفاق افتاد، ابتدا این نقاط و سپس کل جهان را در همان رویکردهای پیش گفته و در هم آمیخته، از خلال کالایی کردن پول و فرآورده های پولی، همه چیز را قابل خرید و فروش کرد. این اتفاق یک بدعت بزرگ در بسیاری از زمینه ها و از جهات گوناگون یک «فاجعه» بود.

 

فیلسوف اخلاق مشهور امریکایی و استاد دانشگاه هاروارد، مایکل سندل (Michael Sandel) بسیار بر آن تاکید دارد که چرا وقتی در جامعه ای همه چیز قابل خرید و فروش باشد، سقوطی ناگزیر در انتظار است. با وجود این، حرکت در چند دهه اخیر در کل جهان همین بوده، حرکتی جنون آمیز که نوکیسگی

 

را بدل به ارزشی فراتر از همه ارزش ها کرده است. گفتمان نوکیسگی نیز در همین راستا، هرچه بیشتر خود را زیر پوشش یک «شاسته سالاری» (meriotocracy) معرفی می کند، یعنی پدیده هایی چون نابرابری، شکست و موفقیت، فقر و ثروت، ناتوانی و قدرت را بر عهده افراد می گذارد و نه نظام های اجتماعی جامعه و جهانی که در آن زندگی می کنند.

 

اما برای آن که معنای عمیق تازه به دوران رسیدگی را در این رویکرد درک کنیم، بیاییم ابتدا به شیوه فلسفه اخلاق سندل به قضیه نگاه کنیم. قاعدتا در جوامع انسانی چه چیزهایی را نباید با پول «خرید»؟

 

آبرو، احترام، عشق، دوستی، هوشمندی، فرزانگی، مهربانی، نوع دوستی، اعتقاد و باور به ارزش های استعلایی و… می توان این فهرست را بسیار طولانی کرد. در برابر نیز می توان فهرستی دیگر از پدیده های قابل خرید ارائه داد: غذاها و آسایش مادی خاص، لذت های بدنی، مسکن های لوکس،

 

تفریح های گوناگون و پرهزینه، اشیاء تزیینی، لباس های گرانقیمت، کتاب های زیبا، دستگاه های پیشرفته برای استفاده شخصی و… تا این بخش از قضیه مشکل حادی وجود ندارد، اما از زمانی با معضلی به نام نوکسیگی جهانی رو به رو می شویم که مهارهای کنترل کننده آزمندی انسان ها به دلایل اقتصادی و سودجویی،

 

از میان برداشته شده و حتی با استفاده از ابزارهای زبانی و رسانه ای، آگاهانه و ناآگاهانه، تلاش شود که «کالایی شدن» امری «زیبا»، «طبیعی» و دارای مشروعیتی تقریبا مقدس قلمداد شود.

 

اگر خواسته باشیم مثالی ساده از فرهنگ خودمان بیاوریم، می توانیم به انجام یک عمل «خیر» اشاره کنیم. براساس سنت و فرهنگ ما، ارزش نیکوکاری بستگی به میزان کمک نداشت، بلکه به میزان توانایی فرد خیر (یعنی اینکه خود لزوما بسیار توانا نباشد) و میزان تمایل او به ناشناس ماندن و خویشتنداری بستگی داشت.

 

در این ساز و کار، روابط بسیار پیچیده ای حاکم بود؛ این که ارزش ها و مرزهای روابط مادی و غیرمادی، ارزش های قدسی و ناقدسی، ارزش های نوع دوستی و خودپرستی، روشن باشند و از این طریق بتوان جامعه را منسجم نگه داشت.

 

اما رویکرد عمومی که جهانی شدن، زمینه آن را در چارچوب نظریه آپادورای ایجاد کرد و نولیبرالیسم، آن را در همه درونی کرد، همه چیز را تغییر داد. از این پس، آنچه اهمیت داشت، «نه «نیت» افراد یعنی «باطن» آن ها، بلکه درست برعکس «ظاهر» آن ها یعنی «به نمایش گذاشتن» به شدیدترین شکل ممکن بود.

 

نتیجه این امر هم روشن است؛ مجموعه بزرگی از همه چیزهای قابل «نمایش»، قابل «افتخار» (یعنی فخر کردن و در معنایی فخرفروشی)، «غرورآمیز»، مجموعه بزرگی از همه چیزهای «بزرگ»، «موفقیت آمیز»، «پیروزمندی» و… معیارهای جدید همه جوامع را می سازند.

 

دقت کنیم: مسئله آن نیست که این شیوه های وجود نداشته اند، اما پیش از چرخی نولیبرالی، جوامع انسانی با نظام های متفاوت، از ابتدایی ترین اشکال برابرگرایانه و قبایل کوچک تا پیشرفته ترین نظام های دموکراتیک، همیشه ساز و کارهایی داشته اندکه جامعه را از گرایش به تبعیت از غریزه های «آزمندی»

 

خود بازدارند تا بتوانند تداوم یابند؛ زیرا «تداوم» را تابعی از «اخلاق»، «خویشتن داری» و «نوع دوستی» می دانسته اند، اما با از کار افتادن آن ساز و کارهای تعادل دهنده و درونی شدن گفتمان «فردگرایی سودجویانه» از این پس فرض آن می شود که «تداوم» تابعی است از «قدرت» و «ثروت» و «شهرت» و در یک کلام «جلوزدن از دیگران».
اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایرانفردگرایی

در این حال، زمانی که این امر جهانی با امر محلی پیوند می خورد ما به موقعیتی باز هم سخت تر و به پیامدهایی باز هم هولناک تر می رسیم. امر جهانی در فرایندی که از آن سخن می گوییم، یعنی پدیدآمدن جامعه مصرفی صنعتی مبتنی بر تولید انبوه اشیاء مادی و سپس وابسته شدن

 

پدیده های غیرمادی به پدیده های مادی و ارزش دادن به گروه نخست نسبت به گروه دوم که با انقلاب صنعتی شروع می شود و در دوره های مختلف دائما شدت می گیرد و امر محلی، تمام اشکال خرد و متفاوت و بسیار متکثر نگاه به زندگی، به چگونگی زیستن در همه پهنه های جهان، به ویژه در سرزمین های پیرامونی که انقلاب صنعتی نه حاصل آن ها بلکه عاملی وارداتی در آن ها بوده است.

 

در این رابطه، تاثیر امر جهانی بر امر محلی، دورنی کردن منطق خود مبتنی بر توده ای و کمی کردن هستی در قالب های صرفا مادی، مفهوم رشد و خوشختی را به شکل تصنعی تغییر می دهند. بدین ترتیب، تاثیر امر محلی بر امر جهانی را نیز به این شکل می بینیم که «طبیعت» (و یا آنچه به زبان فوکویی «زیست- قدرت»

 

گفت همی شود) در معنایی جدید «ابداع» می شود: به این معنا که «طبیعت» یعنی «قانون جنگل»، یعنی «بقای اصلح»، یعنی مشروعیت «خرد کردن ضعیف ترها زیر پای قوی ترها».بسیار عنوان می شود که داروین و نظریه «تطور» و «بقا»ی او این کار را کرده است، اما منظور ما نه نظریه داروین،

 

بلکه مفهوم «داروینیسم اجتماعی» است که سرمایه داری آن را با بهره گرفتن از امر محلی در داخل امر جهانی، ابداع می کند؛ همان «قانون جنگل» کذایی که تنها در جوامع بی رحم مدرن و پسامدرن انسانی به تنها قانون تبدیل می شود و نه در هیچ جنگلی در طبیعت!

 

جهان بدین ترتیب ساز و کارها و موقعیت هایی را تعریف می کند و نشانه هایی برای آن ها ایجاد می کند که هدف اساسی شان تولید «سود» بی کران و به همان اندازه بی معنا است، اما شکل بیمارگونه شان، اگر بتوانیم این بیماری را تشخیص دهیم، همان نوکیسگی است که از آن سخن می گوییم.

 

می گوییم «اگر» بتوانیم بیماری را ببینیم، زیرا همه ساز و کارها و فرایندها به گونه ای پی ریزی شده اند که این بیماری، قالب یک سلامت کامل را داشته باشد و کسانی که آن را بیماری می پندارند، خود «بیمارانی» باشند که باید آن ها را معالجه کرد.
اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایرانداروینیسم اجتماعی

 

اگر باز نمونه هایی ساده بیاوریم، می توانیم این پرسش را مطرح کنیم که چه کسی امروز حاضر است بپذیرد منافع خود و خویشان خود را نادیده بگیرد و منافع «دیگران»ی را که نمی شناسد در نظر بگیرد؟ چه تعداد کنشگرانی را می شناسیم که حاضر باشند سطح زندگی خود

 

را پایین بیاورند تا دیگران سطح زندگی بالاتری بیابند؟ چه تعداد آدم هایی را می شناسیم که حاضر باشند، «ناشناس» بمانند و صرفا به دیگران کمک کنند تا پیشرفت کنند؟ الگوی «معلم» که در ایران و جهان، روزگاری برترین الگو بود، زیرا دقیقا گویای کنشگر بود که تلاشش آن نبود که خود را بسازد،

 

بلکه آن بود که «دیگری» را بسازد، امروز در این جامعه و در سراسر جهان به الگویی از کارافتاده تبدیل شده است، ولی آن که برای تشریفات از «معلمان» قدردانی کنند.برعکس ببینیم چه تعداد کنشگرانی را می شناسیم که عمیقا باور دارند که اگر «موفق» شوند، اگر «قدرت»مند شوند، اگر «ثروت»مند شوند، این موفقیت، ثروت و شهرت، باید باعث شادمانی کل جامعه شود زیرا «سود» آن ها، سود جامعه نیز هست.

 

میلتون فریدمن، نظریه پرداز بزرگ نولیبرال ها و مشاور ویژه سیا در کودتاهای خونین آمریکای لاتین در دهه هفتاد میلادی معتقد بود که «آزمندی» در ذات همه جوامع انسانی است و اصولا چیز بدی هم نیست، زیرا سبب پیشرفت انسان ها می شود و آن ها را ترغیب می کند. موفقیت ها

 

و ثروت و قدرت بیشتری به دست بیاورند و نتیجه این امر، ثروتمند و قدرتمند شدن کل جامعه خواهدبود، اما نتیجه کار فریدمن و همکارانش (موسوم به «بچه های شیکاگو» در این دانشگاه) را امروز نه تنها در امریکا بلکه در جهانی که تازه به دوران رسیدگان اتحاد یافته، با شتابی باورنکردنی به سوی نابودی می برند، مشاهده می کنیم.

 

امروز نتیجه در هم آمیختن امر جهانی و امر محلی برای ما آن بوده است که دیگر مهم نیست کسی چقدر آبرو، اعتبار، شرف، شرم، ادب، دانش، عشق، نوع دوستی، انسانیت، مهربانی و… داشته باشد، بلکه مهم است چقدر از این ها را می تواند «بخرد» و «نمایش بدهد» و به خصوص آن ها را به زبان «مادی» ترجمه و از زبان اخلاقی دور کند.
اوضاع و رفتار تازه به دوران رسیده های ایرانبچه های شیکاگو

 

نوکیسگان جهانی و ایراین ما دائما توصیه می کنند که باید به دنبال مدرک های دانشگاهی بیشتر، مقالات علمی بیشتر، قیمت های بالاتر آثار هنری، برنده شدن جوایز بیشتر، کسب موفقیت های بیشتر، بالابردن ثورت، قدرت داشتن نسبت به دیگران، جلوزدن از دیگران و ایستادن بر سکوی اول با قهرمانی

 

در بالاترین رده ها در همه چیز و در همه فرایندهای زندگی بود و از این رو این نوکیسگانند که برای همه آدم ها، برای همه چیز در زندگی، سکوهای سلسله مراتبی برپا کرده اند؛ سکوهایی از جنس پول و قدرت و افتخار و این نوکیسگانند که تعاریف جدید خود را برای «شرف و آبرو»، برای «علم» و برای «هنر»

 

به همه تحمیل می کنند؛ سکوهایی که می توانیم آرزومندشان باشیم و شاید روزی از آن ها بالا برویم و هر چه بخواهیم پایین دستی ها را تحقیر کنیم تا سرانجام زمانی برسد که شاهد سقوط خود و شاید جامع خود از آن سوی بام شویم.