انسان هایی که معتقد به دین و مذهب هستند در جهان شادترین مردم به حساب می آیند. اعتقاد به دین در آرامش خیال نقش دارد. برای دستیابی به شادی راههای متعددی وجود دارد، اما برای دستیابی به یک شادی پایدار شاهراهی اصلی در دسترس است که تنها با مختصات معنوی قابلسنجش است.
اگر پس از شادی، آرامش را هم تجربه کردی، از مسیر درستی عبور کردهای اما اگر تشویش، ارمغان پس از شادی تو است، باید طرحی دگر دراندازی. در گفتوگو با حجتالاسلام علی سرلک، کارشناس مسائل مذهبی به بررسی مختصات شادی پایدار پرداختیم.
اساسا نگاه اسلام به مقوله شادی چیست و چه تعریفی از آن ارائه کرده؟
شادی، هیجانی است که انسان در اثر دریافت یک موفقیت یا یک زیبایی از بیرون، میتواند تجربه کند. فرض کنید طرفداران یک تیم فوتبال، شاهد برد تیم محبوبشان میشوند. در چنین شرایطی احساس میکنند به موفقیتی دستپیدا کردهاند و فریاد میزنند یا اینکه کسی منظرهای زیبا یا یک نقاشی قشنگ و دلپذیر را مشاهده میکند؛ این شخص در درونش شعفی را تجربه خواهد کرد؛
در نگاه دین اسلام اتفاقا همین دو نکته معیار شادی هستند.در اسلام مسئله از این قرار است که اساسا موفقیتها و درک زیباییها منشأ شادی هستند؛ اما طبیعتا موفقیتی که بتواند در طول زمان از خودش دفاع کند؛ موفقیتی که مثلا محصول یک کلاهبرداری و سرقت یا محصول یک زد و بند سیاسی باشد،
اگر چه در مقیاسهای روزمره یا حتی مقیاسهای مقطعی ممکن است موفقیت به حساب آید، اما به هیچ وجه پایدار نیست؛ مثل ورزشکاری که با دوپینگ مدالی کسب کند؛ شاید در ظاهر موفق شده، اما این فرد مستحق شادی نیست، چون بعدا آبرویش میرود و مدالش را از او میگیرند.
زیباییای که مبتنی بر هارمونی فطرت انسانی باشد و سمفونی دلنشین و دلارای کل هستی از آن به گوش برسد، پایدار خواهد بود. قرآن مجید در این خصوص میفرماید: به فضل و رحمت خداست که شادی شکل میگیرد.برآیند کلی از صحبتهای شما این است که افرادی میتوانند مستحق شادی مستدام باشند که اهداف بزرگتر از شادی را درنظر داشته باشند…
همینطور است. برای دستیابی به «لذت شرب مدام» میباید موفقیتهای ما متصل به اهداف بزرگ باشد و زیباییهایش نیز متناسب با اهداف هستی و هدف آفرینش باشد؛ به همینخاطر بهشدت در جریان دینی، لهب و لهو و سرگرمیهای زودگذر ظاهری مردود شناخته شده است.
محرمات در طول زمان نمیتوانند از خودشان دفاع کنند و یک مقدار جلوتر، انسان را با غم و اندوه بزرگتری روبهرو میکنند. اینکه امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید پناه به خدا از شادیهایی که بعدش غصه بزرگی باشد، موید همین نکته است. حقیقت امر این است که شادی بزرگترین دستاورد دینداری است.
اساسا انسانهای دیندار شادترین آدمهای روی زمین هستند؛ چون هدفشان خداست و موفقیتهایشان را موفقیت مقطعی نمیدانند. حتی اگر در جایی هم شکست بخورند، با تعریف بزرگتری شکست بهحساب نمیآید و در آن شکست هم احساس موفقیت میکنند؛ مثل جمله حضرت زینب(س) در کاخ یزید
که فرمود: ما پیروز هستیم و شما شکست خوردید. یزید از سال ۶۱هجری تا ۶۲هجری قیامی داشت و موفقیتی مقطعی بهدست آورد اما تاریخ را از دست داد و تاریخ بهدست جریان اباعبدالله(ع) افتاد، لذا وقتی در هولناکترین حادثهها با نگاه مؤمنانه و متدینانه حضرت زینب(س) یا اولیای خدا نگاه کنیم،
پیروزی را لمس خواهیم کرد. لذا روایت داریم که هر چه امام حسین(ع) به لحظه شهادتشان نزدیکتر میشدند، چهرهشان منبسطتر و شادتر میشد.بهطور کلی میتوان گفت دین یعنی ظرفیت بزرگترین شادیها در دل حتی تلخترین حادثهها، درست است؟
بله و عجیب است که هیچکس، هیچ ماده و هیچ تلقین و یا فیلمی نمیتواند انسان را در دل تلخی و ناکامی شاد کند؛ مگر با فریب. به تعبیر قرآن فقط متدینین هستند که غصه نمیخورند. به قول مولوی که میگوید: در مصیبت میکشم لذات او، مات اویم مات اویم مات او. این یک شادی عمیق، جدی، اصیل و ریشهدار و مورد تأکید دین است.
مختصات شادی در مقیاس جامعه امروزی چیست؟ شادی حلال و درستی که آرامش روانی پس از آن را به همراه داشته باشد؟ببینید، ما مسائل دنیایمان را نمیتوانیم حل کنیم، مگر اینکه از دریچه آخرت به آن نگاه کنیم. یک جوان اگر خواست شاد شود، باید بداند اگر از خط قرمز گناه
و معصیت عبور کند- اگر چه ممکن است به شادی مقطعی برسد- شادیاش شبیه آرامش پیش از طوفان خواهد بود. چه دلهرههایی که بر سر راه این شادیها وجود دارد! نخستین نکته این است که از طریق معصیت و حرام، شادی بهدست نمیآید. باید این را باور کنیم که جنین این نوع شادی مثل معتادی است
که مواد استفاده میکند. چنین فردی احساس میکند شاد شده، اما همه میدانیم افسردهتر و ضعیفتر از قبل خواهد شد. اینگونه نیست که یک جوان به اسم جوانی کردن بخواهد شاد باشد و در وهله اول بهخودش اجازه دهد هر کاری را انجام دهد. نکته دوم این است که باید بدانیم به تعبیر امیرالمؤمنین،
اگر ما نفس را مشغول نکنیم، نفس ما را مشغول میکند. پس باید برای نفس یک جوان مشغولیاتی را فراهم کنیم. واقعا جوان برای اینکه بتواند شادی عمیق را تجربه کند، حتما باید اهل جهد، تلاش و کوشش و مهارتآموزی باشد. نکته بعدی فعالیتهای اثباتی است. بهخاطر دارم چندی پیش در کنار همین
دریاچه شهدای خلیجفارس در غرب تهران، جوانی را دیدم که پیاده میرفت و چهره خستهای داشت. به او گفتم تو جوانی و باید شاد باشی! گفت: امکانات نیست که من شاد باشم. گفتم منظورت از امکانات چیست؟ دریاچه خیلی زیبا با وسایل ورزشی، منظره زیبا، وسایل برای ورزش و دویدن و تفریح کردن.
گفت: نه! اینها تفریح نیست. گفتم تفریح چیست؟ تو چه مصداقی از تفریح و شادی داری؟ اینهایی که من گفتم لذتبخش است و در نرم دنیای تعریف دارد. بعد که قدری صادقانهتر و صمیمانهتر شدیم مشخصا از تفریحات حرام اسم برد. گفت دیسکو و مراکز اینچنینی وجود ندارد. گفتم تو فکر میکنی آنها شاد هستند؟
آیا شادی این است؟ ما نمیتوانیم با این چیزهایی که داریم شاد باشیم؟ گاهی اوقات ما واقعا جامعه را متهم میکنیم، از سر اینکه خودمان نمیخواهیم نقش مثبت و فعالی داشته باشیم. گاهی حکومت را متهم میکنیم که گویا باید شادیها را در بستههایی برای ما کادوپیچ کنند، غافل از اینکه شادی خلق کردنی و مبتنی بر همان موفقیتی است که من باید به دستش بیاورم.
کمی توضیح بیشتری ارائه کنید. اینکه چگونه شادی در لایه زیرین تلاش قرار دارد؟
مثالی در این خصوص میزنم؛ مثلا کسی که دانشگاه میرود و درس میخواند و در پایان دوره تحصیلات آکادمیک به او مدرک میدهند خوشحال و شاد میشود. خب، فرض کنید که وزارت علوم به تعداد همه جوانان لیسانس و فوق لیسانس چاپ کند و به منازلشان بفرستد؛ این اساسا شادیآور نیست
و فرد احساس افتخار نمیکند. مدرک اینچنینی یک برگ کاغذ بیارزش است، حتی اگر وزیر و رئیسجمهور امضا کرده باشند. شادی نتیجه پروسهای است که تلاش، جزو لاینفک آن است و شرطی بسیار حیاتی و اساسی است. پس نکته مهم این است که جوانان و غیرجوانان منتظر نباشند
که شادی را کسی به آنها تقدیم کند، شادی را با ایجاد فعالیتهای مثبت و با انجام کارهای کاملا امکانپذیر میتوان بهدست آورد و به آغوش کشید.