پارس ناز پورتال

اسید پاشی و روایت های تلخ

اسید پاشی و روایت های تلخ

اسید پاشی و روایت های تلخ 

متاسفانه این حقیقتی است که در جامعه وجود دارد و بیشتر روی دختران این کار انجام می شود و تباهی زندگی فرد را بعد از حادثه به همراه دارد. «مریم می‌دود و جیغ می‌زند، می‌سوزد. همه عشق زندگی‌اش این بود که بخواند، که بنویسد، که ببیند. وای چشمانش… همه زندگی‌اش. اصلاً مگر برای یک روزنامه نگار چیزی بالاتر از این هم هست؟ دیدن و نوشتن. همه صورتش می‌سوزد. همه چیزهایی که دوست داشت،

 

در یک لحظه دود شد و رفت هوا. با یک شیشه اسید.» این یک سکانس از فیلم لانتوری است.اما کاش… ای کاش این فقط سکانسی از یک فیلم بود. آدم آرزو می‌کند این داستان‌ها هیچ وقت در عالم واقع رخ نمی‌داد و آدم‌های توی فیلم‌ها هیچ وقت وجود خارجی نداشتند؛ اما حیف که این آرزویی بیش نیست.

 

خیلی‌ها هستند که در آنی با یک شیشه اسید زندگی‌شان دود شده و هوا رفته. دردها و رنج‌ها اما مثل اسید عمل نمی‌کنند، در یک لحظه نابود نمی‌کنند. سال‌های سال طول می‌کشد تا ذره ذره جان قربانی را بگیرند. تنهایش نمی‌گذارند؛ حتی برای یک لحظه.

 

زیور پروین، معصومه عطایی، محسن مرتضوی، محبوبه و… همان‌هایی هستند که اسید در چند لحظه زندگی‌شان را زیر و رو کرد. زندگی‌شان را گرفت و جایش درد گذاشت و درد. چند روز پیش آنها به همراه رضا درمیشیان، کارگردان و نویسنده فیلم لانتوری، اردشیر رستمی، کارتونیست و بازیگر فیلم لانتوری،

 

دکتر کمال فروتن، فوق تخصص جراحی پلاستیک و اشرف گرامی زادگان، سرپرست امور حقوقی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری میهمان روزنامه ایران بودند و درباره این موضوع و ابعاد مختلفش صحبت کردند.رضا درمیشیان از زمانی می‌گوید که تصمیم گرفت

 

فیلمش را بسازد: «پدر من جراح سوختگی است. من از بچگی با سوختگی آشنا بودم. سر عمل‌ها می‌رفتم و رنج بیماران را از نزدیک می‌دیدم؛ یعنی طی سال‌ها با درد قربانیان اسید پاشی و سوختگی همراه بودم. شاید حس و حال و فضای این قصه برای من از همان موقع‌ها شکل گرفت تا بالاخره توانستم مجوز را بگیرم و به مرحله ساخت فیلم برسم. استقبال خوب بوده، چون مردم ما درد را می‌فهمند

 

و با آن همذات پنداری می‌کنند؛ اما برای من همیشه این سؤال مطرح است که چرا جامعه ما قربانیان اسید پاشی را متهم دیده و آنها را از جامعه طرد کرده یا مثلاً وقتی به بیمارستان‌های سوانح سوختگی می‌رویم کمتر درباره قربانیان اسید پاشی صحبت می‌شود؟

 

قربانیان در بخش خاصی نگهداری می‌شوند و معمولاً بعد از مدت زمان کوتاهی از جامعه حذف می‌شوند. این همیشه سؤال من است که چرا با این افراد که قربانیان خشونت جامعه هستند این گونه برخورد می‌شود؟ در حالی که همه می‌دانیم آنها بعد از این حادثه بشدت نیازمند مراقبت و رسیدگی هستند، اما آنها حذف می‌شوند. چرا؟

 

این سؤال درمیشیان یعنی رها شدن قربانیان اسید پاشی، نبود انجمنی خاص برای درمان و حمایت از آنها و ضعف قوانین برای مجازات عاملان اسیدپاشی محورهای اصلی این نشست را تشکیل می‌دهد، محورهایی که درباره آنها ساعتی بحث می‌شود.

 

دکتر فروتن که بارها قربانیان اسید پاشی را تحت درمان قرار داده بحث را این‌گونه آغاز می‌کند: مثل اینکه جامعه و قربانی، هر دو ترجیح می‌دهند در این باره سکوت کنند. من بیماران زیادی داشته‌ام که اصلاً دلشان نمی‌خواسته درباره ماجرایی که از سر گذرانده‌اند صحبت کنند. مثل کسی که در خانواده‌اش خیانت دیده و دلش نمی‌خواهد

 

حالا درباره‌اش حرف بزند یا مثل بیمار مبتلا به ایدز که به خاطر انگ‌ها سکوت می‌کند. شاید آدم‌ها از آبروی‌شان می‌ترسند. نمی‌دانم! بیشتر این موارد به خاطر یک نه گفتن رخ داده؛ کسی به نامزدش، شوهرش گفته نه. یک قربانی اسید پاشی باید از ظلمی که بر او رفته صحبت کند و جامعه هم برای بازگشت دوباره او به زندگی یاری‌اش دهد. من بارها دیده‌ام که حتی قربانی‌ها حاضر نیستند

 

با خبرنگاران درباره این ماجرا صحبت کنند. اگر یک روانپزشک بعد از حادثه در کنار آنها باشد، شاید با ماجرا راحت‌تر کنار بیایند. اگر این قربانی‌ها حمایت جدی شوند، مطمئناً شرح حالشان را می‌گویند. متأسفانه ما تعداد اندکی از قربانیان اسیدپاشی را می‌شناسیم. مدتی پیش ما درمان می‌شوند و می‌روند و کسی هم از سرنوشتشان خبری ندارد.

 

آیا آماری از قربانیان اسید پاشی در دست هست؟
دکتر فروتن: متأسفانه آمار اسید پاشی در سال‌های اخیر افزایش چشمگیری داشته. من در ده سال اخیر فقط در یک مرکز درمانی (بیمارستان شهید مطهری تهران) با 63 نفر که سوختگی ناشی از اسید داشتند مواجه بوده‌ام. 80 درصد این افراد هم زن بودند. به عقیده من تا زمانی که قوه قضائیه در این باره فکری نکند، این ماجرا ادامه دارد.

 

من بارها شنیده‌ام که کسی شیشه اسید دستش می‌گیرد و دیگران را تهدید می‌کند. اگر کسی به خود من هم بگوید هر چه‌ داری بده، می‌دهم تا این تهدید عملی نشود. می‌دانید بازگشت دوباره به زندگی بعد از اسید پاشی چقدر سخت است؟ چقدر روح بزرگی می‌خواهد! ما با هر عمل جراحی که روی قربانی‌ها انجام می‌دهیم،

 

آنها را برای برگشت به جامعه مصرتر می‌کنیم اما همه این گونه نیستند که بتوانند از پس مشکلات برآیند و دوباره بازگردند. همه ماجرا هم مشکلات جسمی نیست. خیلی از مشکلات روحی است. این قربانی‌ها از نظر روحی بشدت آسیب می‌بینند. به نظر من این ماجرا سخت‌تر از مرگ است.

 

اول از همه باید از این مسأله پیشگیری کنیم؛ اگر قانون سریع عمل کند بازتاب اجتماعی دارد. همین مسأله اصفهان چقدر توی بوق و کرنا رفت اما خاطیان را به جامعه معرفی نکردند!گرامی زادگان: آقای دکتر شما که سال‌ها با قربانیان اسید پاشی در ارتباط بوده‌اید فکر می‌کنید جامعه چه حمایت خاصی می‌تواند از این قربانیان انجام دهد؟

 

فروتن: اگر انجمن، افراد و گروهی باشند که قربانیان را گرد هم آورند، این افراد می‌توانند به زندگی امیدوار شوند. انجمنی که قربانی‌ها بدانند آنها را حمایت می‌کند؛ اما متأسفانه بیشتر اسید پاش‌ها این روزها آزاد می‌گردند و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی‌افتد. با پول و سند از زندان آزاد می‌شوند؛ اما کسی که چشمش را از دست داده تا آخر عمر زجر می‌کشد و به هیچ وجه درد و رنجش درمان نمی‌شود.

 

دکتر فروتن به محسن مرتضوی یکی از بیمارانش که در جلسه حضور دارد اشاره می‌کند. محسن چند سال پیش در اداره‌اش توسط یکی از همکارانش اسید پاشی شد. به قول خودش با 4 لیتر اسید زندگی‌اش سوخت. محسن امروز با سر و صورت باند پیچی شده از یکی از عمل‌های جراحی پایان‌ناپذیرش بازگشته. همان طور که معصومه و زیور بیش از 50 بار جراحی شده‌اند.

 

ما بارها از قربانیان اسیدپاشی شنیده‌ایم که با یک عمل و دو عمل به زندگی باز نمی‌گردند و در واقع بیمارستان می‌شود خانه دوم آنها. در حالی که برخی این تصورغلط را دارند که قربانی اسید پاشی با یک عمل و دو عمل می‌تواند به زندگی باز گردد؟

 

فروتن: سوختگی با اسید یا هر چیز دیگر تا پایان عمر فرد را درگیر ضایعه می‌کند و بهبودی در کار نیست و جراحی‌ها فقط درمان است. مثل عمل بینی نیست که فرد برای زیبایی جراحی کند. در حالی که بیمه این عمل‌ها را در رده جراحی‌های زیبایی می‌بیند و پوشش بیمه‌ای نمی‌دهد.

 

آسیب دیده مشکل دارد و برای زیبا شدن گونه‌اش نیامده بلکه برای اصلاح آمده. قربانی ممکن است با جراحی کمی بهتر و قشنگ‌تر شود، مثلاً از نظر غذا خوردن وضعیت بهتری پیدا کند اما هیچ‌وقت طبیعی نمی‌شود و تا آخر عمر سوختگی با قربانی هست. بقیه سوختگی‌ها حادثه است اما سوختگی با اسید نوعی تهاجم است.

 

بعد از یک حادثه عادی سوختگی شخص براحتی می‌تواند با خودش کنار بیایید اما سوختگی با اسید یک تهاجم است و تطبیق با آن بسیار سخت.گرامی زادگان: دفاع از حقوق بزه دیده هم در کنار وجود ان. جی. او برای قربانیان اسید پاشی ضروری است.فروتن: قانون اسید پاشی واقعاً ضعیف است و آن‌هایی که اسید پاشی می‌کنند خیلی خوب می‌دانند که خیلی زود می‌توانند از ماجرا رها شوند؛

 

زندان کوتاهی می‌گذرانند و خیلی راحت به کار و زندگی باز می‌گردند؛ اما قربانی برای همه عمر با صورت و وضعیتی مواجه است که برای جامعه قابل قبول نیست. قانونگذاران باید این نکته را بدانند. سوختگی در یک بند انگشت هم زجرآور است و تا وقتی کسی خودش این درد را نکشد نمی‌تواند درک کند؛ بنابراین فقط تشدید قانون مجازات اسیدپاشان است که می‌تواند جلو بروز این حوادث را بگیرد.

 

محسن مرتضوی: قانون اسیدپاشی از سال 1337 تغییری نکرده و فقط به مواد سوزاننده در آن اشاره شده. 3 تا 5 سال زندان، اشد مجازات اسید پاشان است. قصد اهانت به قاضی پرونده‌ام را ندارم؛ اما اگر الان یک گور خر هم آسیب ببیند سال‌های حبس خاطی بیشتر از اسید پاش است. اشد زندان برای اسیدپاش پرونده من 3 سال در نظر گرفته شد.

 

قانون قصاص هم تنها زمانی اجرا می‌شود که عضوی کامل از دست برود. مثلاً الان دست و پا و سر و یک چشم من از بین رفته اما مجازاتی ندارد. الان اسیدپاش من از حضور در زندان خوشحال هم هست. فقط می‌گوید حوصله‌ام در زندان سر می‌رود. در حالی که او بجز اسید پاشی 16 ضربه چاقو هم به من زد. او حتی از کارش پشیمان نیست.

 

حاضران در نشست حالا بیش از هر چیز دیگری به بحث مجازات عاملان اسید پاشی می‌پردازند، اینکه قانون فعلی مجازات عاملان این جرم اصلاً بازدارنده نیست.گرامی‌زادگان: این مسأله روند زندگی زنان را کاملاً تغییر می‌دهد و مجازات آن باید افزون‌تر از حد متعارف باشد یا مجازات‌های جایگزین برای بزهکار در نظر گرفته شود

 

تا این عذاب برای فرد اسیدپاش ادامه داشته باشد. در واحد حقوقی معاونت زنان و بویژه بعد از ماجرای اصفهان، ما تصمیم گرفتیم روی موضوع اسید پاشی به صورت جدی کار کنیم؛ گزارشی در این‌باره تهیه کردیم و برای هر سه قوه فرستادیم. عنوان این گزارش «تأملی بر بایسته‌های نظام حقوقی کشور در حوزه جرایم اسید پاشی» است

 

و تأکید آن بر ضرورت ترمیم مؤثر خسارت‌های وارده بر قربانیان اسید پاشی است. ترمیم کامل خسارت‌های وارده بر قربانیان اسیدپاشی اعم از خسارت مادی و معنوی در این گزارش‌ها مد نظر قرار گرفت. ما همسو با سختی‌هایی که خواهران و برادران‌مان در این باره کشیده‌اند پیش رفتیم. طبق این تحقیق‌ها به این نتیجه رسیدیم

 

میزان خسارتی که قربانیان می‌گیرند، چه از نظر مادی و هزینه‌های درمانی مطلقاً کافی نبوده. همین طور برای مرتکبان در کنار مجازات اصلی مجازات جایگزین در نظر گرفتیم. چون این افراد نه تنها در داخل کشور ناامنی را رواج می‌دهند که در جوامع بین‌الملل هم از نظر حقوق بشر چهره نامناسبی از ما ارائه می‌دهند.

 

یکی از این مجازات‌ها این است که بزهکار بزه‌دیده را در محل کارش همراهی کند تا بزهکار هر روز با همراه کردن قربانی بهتر بتواند حس او را درک کند و مجازات شود. دیگر آنکه بزهکار حتماً باید مبالغی را به عنوان حق السهم بیمه از کارافتادگی قربانی به سازمان بیمه‌گر بپردازد تا قربانی آن را صرف درمان کند.

 

اما همچنان درباره تغییر مجازات اسیدپاشی و تشدیدش مصریم. ما در معاونت زنان همچنین طرح مقابله با اسیدپاشی را که در دوره مجلس گذشته طرح شد، نقد کردیم و آن را برای بزهی که رخ داده کافی ندانستیم و اکنون در حال تکمیل این طرح به صورت لایحه هستیم.

 

محسن مرتضوی: چند بار با خانم مولاوردی و آقای مسجد جامعی ملاقات کردم یکی از مهم‌ترین مشکلات همه ما بیکاری است. بیکاری اذیت‌مان می‌کند. متأسفانه ما همچنان هیچ نهاد یا ان. جی. اویی نداریم. ما همگی برای مدیریت این نهاد علاقه مندیم. اگر کمی کمک‌مان کنند می‌توانیم این نهاد را بسازیم. من و معصومه گاهی می‌نشینیم باهم حرف می‌زنیم که کدام پزشک بهترمی‌تواند عمل‌مان کند.

 

اگر جمعی بتوانیم در این باره حرف بزنیم راهکارهای بهتری هم پیدا می‌کنیم. ما حتی خیلی از قربانی‌ها را نمی‌شناسیم که بخواهیم این تجربه‌ها را به آنها انتقال دهیم؛ یعنی کاملاً رها شده‌ایم. من که نمی‌توانم هر روز بلند شوم و بروم خانه زیور یا معصومه. یک روز رفتم بهزیستی گفتند تو معلول نیستی قبولت نمی‌کنیم. گفتم من همه جایم سوخته. مشکل اصلی ما رها شدن است. انگار همه ما را فراموش کرده‌اند.

 

زیور پروین: من هم مثل محسن تأکید می‌کنم که ما نیاز به مؤسسه و نهادی داریم که از ما حمایت کند. من نمی‌دانم برای مشکلاتم باید به کجا مراجعه کنم؟ مثلاً اتفاقی خانم مولاوردی را در تئاتر «چشم در برابر چشم» دیدیم. نامه‌ای را جمعی تهیه کردیم مبنی بر تأسیس همین مؤسسه اما هنوز جوابی نگرفته‌ایم. من دو فرزند دارم اما از هیچ جا حمایت نمی‌شوم. بارها و بارها جراحی شده‌ام بدون اینکه بیمه‌ای،

 

این هزینه‌ها را تقبل کند. برای درمانم با کمک خیران، سه ماه به آلمان رفتم اما هزینه‌ها سنگین بود و به جایی نرسیدم. متأسفانه سیستم درمانی هم چندان به ما رسیدگی نمی‌کند. الان دچار عفونت بیمارستانی شده‌ام و هر بیمارستانی نمی‌توانم بروم. راه تنفسم بسته است و شب‌ها تا صبح نمی‌توانم بخوابم.

 

معصومه عطایی: من قبل از اینکه به بحث اصلی بپردازم به موضوعی که خانم گرامی‌زادگان گفتند اشاره می‌کنم و آن همراهی بزهکار با بزه دیده به عنوان مجازات جایگزین است. من فکر می‌کنم این پیشنهاد کاملاً اشتباه است. من حتی در دادگاه هم نمی‌توانستم پدر شوهر اسید پاشم را تحمل کنم.

 

حاضر بودم وکیلم به دادگاه برود اما من دوباره او را تحمل نکنم. من فکر می‌کنم این مجازات زجرش برای قربانی است تا بزهکار. پدر شوهر من هنوز مرا تهدید می‌کند. من بعد از 6 سال با اجبار رضایت دادم چون فرزندم تهدید می‌شد. همه خانواده‌ام تهدید می‌شدند. گفتم حالا که من قربانی شدم کنار می‌روم

 

تا کس دیگری قربانی نشود. شاید اگر شش سال پرونده من طول نمی‌کشید و همان اوایل، بزهکار مجازات می‌شد من هم مجبور به رضایت نمی‌شدم. مجازات پدر شوهر من به خاطر کهولت سن بخشیده شد. سؤال من این است که چرا اسیدپاشی را جزو جرایم خشن نمی‌بینند؟ آیا این کار از قتل، تجاوز و سرقت مسلحانه،

 

کمتر خشونت دارد؟ این‌ها همه برای ما سؤال است. زمانی که حکم قصاص چشم پدر شوهرم را گرفتم تازه بحث تفاضل دیه زن و مرد را طرح کردند. یعنی من با وجود این همه آسیب، نابینا شدن و هزینه، باید 13 میلیون هم دیه می‌دادم تا می‌توانستم قصاص چشم را اجرا کنم.

 

زیور پروین: من هم با معصومه کاملاً موافقم حتی شنیدن صدای برادر شوهر اسید پاشم آزارم می‌دهد. در دادگاه گاهی گوش‌هایم را می‌گیرم تا صدای او را نشنوم. این فرد هنوز من را تهدید می‌کند و گفته اگر پرونده را پیگیری کنم با ماشین زیرم می‌کند. به نظر می‌آید بزهکارها مخصوصاً پرونده را کش می‌دهند

 

تا سر و تهش را بهم برسانند. باورتان می‌شود برادر شوهر من با قید وثیقه آزاد شده و الان در آموزش و پرورش تدریس می‌کند؟ آیا او می‌تواند جز درس اسید‌پاشی به بچه‌ها درس دیگری بدهد؟

 

اشرف گرامی زادگان: خیلی خوشحالم که احساس شما را در این باره می‌شنوم و این موضوع را به اطلاع کسی که این پیشنهاد را داده‌ می‌رسانم.

 

معصومه عطایی: از مسأله قانون که بگذریم به همان بحث ان. جی. او می‌رسیم. برای همه مشکلات از تهیه جهیزیه گرفته تا بیماری‌ام اس، کودکان سرطانی، کودکان کار و… نهاد حمایتی وجود دارد، اما ما هیچ چیز نداریم. مسأله اشتغال‌مان هم هست. کل خانواده ما بعد از اسیدپاشی از هم پاشیده اما هیچ جایی برای بیان مشکلات‌مان نداریم.

 

جایی که خیران، پزشکان و روانپزشکان دور هم جمع شوند و این درد را حس کنند. می‌دانید من چقدر به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما هیچ کس حاضر نشد مجانی عملم کند؟! اما یک سال رفتم امریکا و همه جراحی‌هایم رایگان انجام شد.

 

مسأله نشست اینجا به بی‌مهری جامعه پزشکی می‌رسد. هند و پاکستان هم از جمله کشورهایی هستند که سالانه دختران و زنان زیادی در آنجا مورد حمله اسیدی قرار می‌گیرند. دراین کشور پزشکان زیادی داوطلبانه جراحی این قربانیان را بر عهده می‌گیرند، حتی تعدادی از پزشکان هندی که در اروپا زندگی می‌کنند سالانه برای کمک به این بیماران به هند سفر می‌کنند.

 

دکتر فروتن: من همین جا اعلام می‌کنم که همه قربانی‌های اسید پاشی را به صورت رایگان جراحی می‌کنم. جراحی قربانیان اسیدپاشی تخصص ویژه می‌خواهد و افراد خاصی می‌توانند این عمل‌ها را به عهده بگیرند. برای همین وجود یک نهاد مفید است و پزشکانی را که در این باره کار کرده‌اند می‌تواند دور هم جمع کند.

 

مثلاً من جراحی میکروسکوپی انجام می‌دهم. کارهایی که برای قربانیان انجام می‌شود ویژه است و هر جراح پلاستیکی قادر به انجامش نیست. قربانیان اسید‌پاشی مدت زمان طولانی در بیمارستان بستری می‌شوند. من حاضرم آنها را رایگان جراحی کنم اما آیا بیمارستان هم از هزینه‌اش می‌گذرد؟ این هزینه‌ها را باید کسی تقبل کند. کدام ارگان دنبال این است که هزینه‌های درمان آنها را تأمین کند؟

 

گروهی باید بسیج شوند و کمک مالی و درمانی برایشان جمع کنند. اگر ان. جی. اویی باشد من تا آخر عمرم آنها را همراهی می‌کنم. مثلاً می‌توانم نظر بدهم چه کسی می‌تواند قربانی‌ها را بهتر جراحی کند. من مدتی رئیس انجمن جراحان پلاستیک بوده‌ام و تمام پزشکان متبحر در این زمینه را می‌شناسم.

 

همان طور که بچه‌ها هم اشاره کردند مسأله اساسی برای قربانیان شغلشان است. اگر آنها 24 ساعت در خانه باشند، از نظر روحی و روانی از هم می‌پاشند. کسی باید مسئولیت قربانیان را قبول کند و این گونه آنها را رها نکند. همین الان بیش از 300 نفر در ایران سوختگی ناشی از اسید دارند اما کاملاً فراموش شده‌اند.

 

محبوبه هم در جمع ماست. این اسم واقعی‌اش نیست اما از ما می‌خواهد اینجا با این نام از او حرف بزنیم. فقط برای یک نه به نامزدش به این روز افتاده. حالا اسید پاش در کنارش زندگی می‌کند. اسیدپاش همسر اوست و هر روز او را با رنج و عذاب همراه کرده. هنوز تهدیدش می‌کند. محبوبه نمی‌خواهد برای دو فرزندش اتفاقی بیفتد.

 

رضا درمیشیان: من واقعاً برایم سؤال است که ریشه این خشونت‌ها کجاست؟
اشرف گرامی‌زادگان: نبود آگاهی از اصول انسانی و اخلاقی زیربنای این حرکت‌های خشونت‌بار است. تا به حفظ کرامت انسانی و حقوق انسان‌ها برنگردیم این خشونت‌ها ادامه دارد.

 

اردشیر رستمی: بچه که بودم فکر می‌کردم بزرگ شوم دنیا عوض می‌شود. دیگر جنگی در کار نخواهد بود. مردم رشد می‌کنند. فکر می‌کردم رشد من رشد جهان هم هست اما انگار اصلاً این طور نیست. آلبرت اینشتین گفته بود رشد علم به رشد بشر ربطی ندارد. انگار جامعه در رشد ارزش‌ها مشکل دارد. انگار انسان معاصر با وجود این همه داده، اطلاعات و ارتباط، تنهاتر شده.

 

فکر می‌کنم تشکیل این ان. جی .او که همه درباره آن حرف می‌زنند، سخت نباشد. باید همه دست به دست هم بدهیم و از همین جا شروع کنیم و بچه‌ها خودشان این مؤسسه را اداره کنند. ماهم در کنارشان بایستیم. این جلسات را یک روز اینجا یک روز کنار دریا یک بار در کوه برگزار کنیم. باهم حرف بزنیم، در کنار هم باشیم.

 

رضا درمیشیان در پایان جلسه از برنامه‌های آینده‌اش در کنار اکران فیلم لانتوری می‌گوید: «ما دو برنامه در کنار اکران فیلم داریم؛ برگزاری نمایشگاه عکس به نفع قربانیان اسیدپاشی و مراسم گلریزان که امیدواریم همه خیران در آن حضور داشته باشند و به ما کمک کنند تا قدمی برای این قربانیان برداریم. ما امیدواریم تفکر اسید پاشی که می‌گوید اگر برای من نیستی اصلاً نباش، در جامعه ما کم کم از بین برود.»

 

هنوزحرف‌ها باقی است. زیور، معصومه، محسن و محبوبه چهار نفری هستند که در جمع ما حضور دارند. الهام، مهناز، طاهره، آمنه، سهیلا و… در جمع امروز ما نیستند اما داستان تقریباً مشابهی دارند. همه‌شان طعم تلخ‌ بارها جراحی شدن، بی‌هوشی، بیمارستان و هزینه‌های کمرشکن و دردهای بی‌پایان را چشیده‌اند.

 

آنها آرزو دارند زندگی کنند؛ مثل همه. یک زندگی عادی. بدون اینکه فراموش شوند. آنها آرزو می‌کنند کاش مظلوم فراموش نشود.