پارس ناز پورتال

اردشیر رستمی و تجربه لانتوری

مجموعه : اخبار سینما
اردشیر رستمی و تجربه لانتوری

اردشیر رستمی و تجربه لانتوری 

اردشیر رستمی را همه ما با سریال شهریار می شناسیم. عاشق پیشه ای که با احساس شعرهایش را می سرود. اردشیر رستمی را همه با طرح های روزمره اش در مطبوعات و حس و حال شاعرانه اش می شناسند. البته بازی در نقش شهریار هم او را به یک شخصیت محبوب تلویزیونی بدل کرد.

 

رستمی متولد تبریز است. هم شعر نوشته و هم طراحی می کند. هم نویسنده است و هم معمار. هم بازیگر است و هم مجسمه ساز و اصطلاحا یک هنرمند چند وجهی است اما یک وجه پنهان یا نیمه آشکار او تحلیلگری اجتماعی است. همان که نقشش را هم در فیلم لانتوری بازی کرده است.

 

این گفتگو در واقع دربردارنده تحلیل های اجتماعی فیلم لانتوری از یک سو و بحث پیرامون بازی در سومین فیلم رضا درمیشیان از سوی دیگر است. گفتگویی چندپارچه که خواندنش به زمانی که برای خواندش صرف می شود، می ارزد.

اردشیر رستمی و تجربه لانتوری

به عنوان سوال اول، تا چه میزان با شخصیت جامعه شناس شاعری که در فیلم بازی می کرد و با قضاوت های او همراهی دارید؟

 

– این شخصیت صددرصد خودم بود.

 

در واقع کارگردان درباره این کاراکتر و دیالوگ هایی که باید بگوید با شما صحبت کرده بود یا مانند یک مستند از شما خواسته شده بود هر آنچه فکر می کنید را بگویید؟

 

– کارگردان درباره این شخصیت با من صحبت کرده بود؛ اما من به شخصه هیچ چیزی که به آن اعتقاد نداشته باشم را نمی گویم. نه تنها در لانتوری که در هیچ جای دیگر.

 

فیلم ساختن درباره یک موضوع اجتماعی بدون قضاوت درباره آن بسیار کار دشواری است. به نظر شما درمیشیان تا چه اندازه توانسته به موضوع اسیدپاشی بدون قضاوت شخصی درباره آن بپردازد؟

 

– من به عنوان برداشت شخصی درباره این موضوع می توانم سخن بگویم اما هر کسی می تواند برداشت شخصی خودش را درباره این فیلم داشته باشد. ممکن است برخی فکر کنند کارگردان جانبدارانه درباره این موضوع فیلم ساخته است ولی من به شخصه فکر می کنم تلاش کارگردان این بوده

 

که همه نظرها درباره این موضوع را بدون پیشداوری لحاظ کند. در لانتوری از موضوعاتی حرف زده می شود که اگر نشود گفت اصلا صحبت نشده اما می توان ادعا کرد بسیار کم درباره آن گفته شده است.

 

برخی می گویند در لانتوری نوعی سیاه نمایی وجود دارد. شما در این مورد چه نظری دارید؟

 

– به نظر من جامعه ما به رشدی رسیده است که این جهت گیری ها را بتواند تشخیص دهد. از سوی دیگر موضوع مهمی که وجود دارد این است که بیان یک چیز، تایید یک چیز نیست. شما فیلم های بزرگ جهان را نگاه کنید. مثلا قاتلین بالفطره، آیا در این فیلم نشان دادن آن میزان از خشونت در جامعه ای خاص، تایید آن خشونت است؟ خیلی وقت ها نشان دادن یک سیاهی برای دوری از آن سیاهی است،

 

اگر نتوانیم سیاهی را نشان دهیم، هیچ گاه سفیدی را نخواهیم شناخت. اگر به دنبال نشاط جامعه ای هستیم باید اندوه و درد آن جامعه را به خوبی نشان دهیم و به دنبال پاسخی برای آن باشیم. لانتوری فیلم سیاهی نیست. شاید بتوان گفت فیلم تلخی است اما این تلخی شبیه تلخی دارو است؛ تلخی که تحمل می کنیم تا به سلامتی برسیم.
اردشیر رستمی و تجربه لانتوریدر خصوص نمایش تصاویر خشونت آمیز به نظر شما برای نشان دادن این تلخی، نمایش چنین تصاویری ضروری است یا می شد بدون نشان دادن آن، تلخی موضوع را منتقل کرد؟

 

– این تصاویر خشونت آمیز روزانه صدها برابر بیشتر از این فیلم در شبکه های مجازی برای ما مخابره می شود. متاسفانه امروز پدیده ای به نام داعش یا القاعده وجود دارد که تصاویر مخابره شده از آنها بسیار بیشتر از این فیلم است. این خشونت را نمی شود انکار کرد. درباره اینکه باید نمایش داده شود

 

یا نه باید گفت علاوه بر ممیزی موجود اگر بخواهیم خودمان هم ممیزی دیگری به فیلم وارد کنیم، دیگر هنری نمی ماند که بخواهیم از آن صحبت کنیم. اینکه سنین پایین نتوانند به تماشای این فیلم بنشینند اتفاق بدی نیست، هر چند آنها خودشان از کانال های دیگری این فیلم را پیدا می کنند اما ما نباید اجازه پررنگ تر شدن آن را بدهیم.

 

برگردیم به شخصیتی که در فیلم بازی می کنید. در بخشی از فیلم شخصیتی که شما بازی می کنید وارد دیالوگ با شخصیت آقای فلاح می شود. شما جامعه شناسی شاعر و ایشان مغازه دار است. تمثیل بسیار زیبایی که وجود دارد این است که این دو نفر بعد از مشاجره به این نتیجه می رسند که حرف همدیگر را نمی فهمند. به نظر شما چه کاری می توان کرد که این دو نفر حرف همدیگر را بفهمند؟

 

– فردی که در فیلم من با او صحبت می کنم جدا از من نیست. ما جزو یک خانواده ایم. نمونه هایی از او را در این کشور، شهر و محله بسیار می توان دید و همچنین نمونه شخصیتی که من بازی می کنم. نصف بیشتر دوستان من آدم هایی شبیه همان شخصیت هستند. باید سعی کنیم با هم دیالوگ داشته باشیم.

 

ما هنوز وارد عصر دیالوگ نشده ایم و تازه در حال شروع این مسیر هستیم. در جامعه ما مسئله گفتگو و دیده شدن وجود دارد. شاندورپتوفی شعر زیبایی دارد که می گوید: «تو بهار را دوست داری و من پاییز را/ اگر تو چند گام به جلو بیایی و من/ چند گام به عقب برگردم/ در تابستان گرم و بلند به هم می رسیم.»

 

من بدون آن فرد به جایی نمی رسم. ما باید با هم این مسیر را ادامه دهیم. امروز خوشبختانه جامعه ما از این موارد عبور کرده است و بسیار به هم نزدیک شده ایم. فقط برخی نمی خواهند این نزدیکی صورت بگیرد. برای رسیدن به اینجا بسیار زحمت کشیده شده است. باید این موارد گذرای روزانه را نادیده بگیریم.

 

گفتید که شخصیت جامعه شناس و شاعر فیلم دقیقا خود شما بودید. چقدر دیالوگ های شما حرف های خودتان بود و چقدر از روی فیلمنامه خوانده شد؟

 

– اصلا مهم نیست آن صحبت ها حرف خود من بود یا دیالوگ فیلم، مهم این است که همه این فیلم متعلق به کارگردان است. کارگردان معمار یک فیلم است. حتی اگر من گفته باشم یا خود ایشان نوشته باشد، مهم این است که این دیالوگ ها بدون تایید ایشان در فیلم جای داده نمی شد.

 

این فیلم متعلق به آقای درمیشیان است و هر کدام از ما سهمی از آن داریم. فکر کنم این سوال از آقای درمیشیان پرسیده شود بهتر است. من می توانم بگویم که آن شخصیت خود من بودم و او را دوست داشتم، همان طور که شخصیتی که در نارنجی پوش بازی کرده بودم را دوست داشتم

 

و همان طور شخصیتی که در سریال شهریار داشتم را. من اگر شخصیتی که بازی می کنم را قبول نداشته باشم نمی توانم حرفی بزنم. خاطره ای از سریال شهریار تعریف کنم. یک برداشتی بود که ما 36 بار آن را گرفتیم و نهایتا نیز نتوانستیم آن برداشت را تمام کنیم.
اردشیر رستمی و تجربه لانتوریپس شما معتقدید که بازیگر نباید بازی کند و نقشی را که به آن اعتقاد ندارد بازی کند؟

 

– هر بازیگری که این کار را کند به نظر من نمی تواند موفق باشد. اگر به کارنامه بازیگران بزرگ دنیا نیز نگاه کنید در مجموع می توانید تشخیص دهید که آنها در چه ژانری موفق تر بوده اند. بسیاری از بازیگران دنیا بارها اعتراف کرده اند که کاش فلان فیلم را بازی نمی کردم. بزرگ ترین آنها مارلون براندو بود.

 

تلاش ما باید این باشد که جایگاه خودمان را پیدا کنیم. من خودم را بکشم هم نمی توانم مانند یک آمریکایی یا اروپایی بخندم چون ما اصلا خنده در آن معنایی که در آنجا وجود دارد نداریم. ما حجب، شرم، تنگدستی، اقلیم و بسیاری موارد دیگر داریم که با هم تفاوت دارد و این باعث می شود که نتوانیم مانند هم بخندیم.

 

این دلیل ضعف یکی بر دیگری نیست، بلکه از تفاوت های بشری نشأت می گیرد و همین زیبایی ها است که جهان را زیبا می کند.یکی از مفاهیم مشترک در بین سه اثری که از درمیشیان دیده ایم یعنی بغض، عصبانی نیستم و لانتوری مفهوم خشونت است. به نظر شما جامعه ما جامعه خشنی است که ایشان آنقدر بر این مفهوم انگشت می گذارد؟

 

– خشونت در عصبانی نیستم اصلا آن چنان که در لانتوری است، وجود ندارد و از جنس دیگری است. در عصبانی نیستم پدری وجود دارد که تمام ارزش ها را کنار می گذارد و دخترش را به فرد ثروتمندی می دهد که مشخص نیست ثروت او از چه راهی به دست آمده است و شخصیت پسر هم می گوید

 

که هیچ وقت به این فکر کرده ای که او این ثروت را از چه راهی به دست آورده است؟ در واقع شخصیت پسر بر ارزش ها تاکید می کند و به آن فکر می کند. من باز هم تاکید می کنم که سخن گفتن از یک چیز تایید آن چیز نیست…

 

بگذارید حرفم را اصلاح کنم. خشونت در این دو فیلم نتیجه احساس حق پایمال شده ای است. در واقع هر دو تصور می کنند که حقی از آنها ضایع شده و این احساس منجر به خشونت می شود…

 

– بله. همین طور است که می گویید. تمام بحث در عصبانی نیستم این است که جامعه دز درون در حال فروپاشیدن است. اگر یک فیلمساز این را نگوید چه کسی باید از آن حرف بزند؟ درمیشیان فیلمی می سازد، محکوم به خشونت نمایی می شود. این حرف ها باید گفته شود.

 

ما تا هنگامی که با خشونت ها، بغض ها و دردهای مان مواجه نشویم، نمی توانیم آن را حل کنیم. رسالت یک فیلمساز همین است. امکان داشت همین فیلم آقای درمیشیان نیز امکان پخش پیدا نکند. تا همین چند روز پیش هم از اکران آن اطمینان نداشتیم. درمیشیان زندگی خود را روی این کار گذاشته است، اگر فیلم نسازد چه کار کند؟
اردشیر رستمی و تجربه لانتوریبه نظر شما درمیشیان در لانتوری پخته تر و هوشمندانه تر از عصبانی نیستم شده است؟

 

– ممنون. سوال بسیار بجایی بود. بسیاری متوجه شده اند که لانتوری یک کلاس فیلمسازی است. 4 یا 5 نوع ژانر در این فیلم مشاهده می شود. شروع فیلم یک ژانر محشر سینمایی است، تدوین و صداگذاری فوق العاده کار و همچنین ذهن هوشمند درمیشیان که چگونه توانسته است این ژانرها را مانند یک پازل در کنار هم بچیند،

 

جای تحسین دارد. امروز دیگر وقت آن نیست که دوربین را در جایی بکاریم و مقابل آن بازی کنیم. تعداد فریم ها و صحنه های بالای این فیلم عالی است چون معاصر است.

 

دیگر نمی توان انسان معاصری که در لحظه 100 خبر به او از طریق کانال های مختلف می رسد را معطل کرد. زمانه امروز زمانه مینی مالیزم است و درمیشیان در لانتوری به خوبی به این موضوع پی برده است. به این نکته نیز دقت کنید که یک فیلم تلخ در حال فروختن است،

 

خیلی اتفاق مهمی برای جامعه ماست این موضوع. یک فیلم خنده دار نمی فروشد بلکه یک فیلم تلخ در حال فروش است، مردم پول می دهند که با دردهای شان آشنا شوند و آن را ببینند. اقبال از این فیلم، نشانه ترقی جامعه ماست. جامعه ما به سالن سینما می رود تا با دردهایش مواجه شود. جامعه ای که با دردهایش مواجه شود جامعه ای مترقی است.